eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
648 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
4هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 _اوف مهربان هیچی بگو بیاد. _چشم چشم الان می گم. چند دقیقه بعد مامان دوان دوان اومد. مانتوی بلندی پوشیده بود ولی با این حال پاهای سفیدش تا بالای مچ معلوم بود.شال نیمه سرش بود و مثل همیشه به خودش رسیده بود. نمی دونم چرا جلوی مامان الهه و سامان از این قیافه مامان خجالت کشیدم. خیلی احمقانه بود. تا حالا اصلا این چیزا برام مهم نبود.ولی حالا نمی دونم چه مرگم شده بود. مامان نگران پرسید: _ی شده؟ با دست به الهه اشاره کردم و گفتم: -زحمت کشیدن منو رسوندن. مامان روبرگرداندو تازه الهه را دید. الهه با لبخند سلام کرد: _سلام. _سلام . ترنج مامان چرا مزاحم ایشون شدی.؟ الهه نگذاشت چیزی بگم _چه مزاحمتی ترنج جان مهمان ما بودن. هخلاصه شرمنده. سامان هم پیاده شد وسلام کرد و سر به زیر انداخت.از این حرکت سامان بیشتر خجالت کشیدم. خدا خدا می کردم مامان الهه پیاده نشه. برای اینکه این اتفاق نیافته گفتم: _الهه جون دیگه مزاح نمی شم مامان اینا هم خسته زحمت کشیدی. آقا سامان دسستون درد نکنه. ولی مامان ول کن نبود. _بفرما تو حالا. اینجوری که خیلی بده. الهه باز هم لبخند زد و گفت: _نه دیگه مامان اینا تو ماشینن بریم که تا اونام شاکی نشدن.مامان کمی خم شد و تازه اونا را توی ماشین دید. دلم می خواست همون لحظه آب بشم. مامان انگار نه انگار خیلی راحت با دست اشاره کرد: _حاج خانم بفرمائید.مامان الهه از توی ماشین سر تکان داد و با لبخند تشکر کرد و گفت: _ممنون دیر وقته. احساس می کردم فشارم افتاده. اینقدر لبم و گاز گرفته بودم که دهنم مزه خون میداد. مامان اصلا ظاهر مامان الهه براش مهم نبود. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻