eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
648 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
4هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 بابا لباس پوشیده از اتاق بیرون آمد با دیدن من با ترس پرسید: -چی شده ماکان. -از پله افتاد. ارشیا بلند شد و سلام کرد. بابا جوابشو داد اومد و کنارم.زانو زد -چکار داشتی می کردی بچه؟ توی اون حال از حرف زدن بابا دلخور شدم. چه اصراری داره بگه من بچه ام.ماکان گفت: -تقصیر خودش بود. بابا نگاش کرد که ماکان ادامه داد: -رفته نم یدونم چی زده به کت شلوار من بوی امشی میده. چشمای ارشیا و بابا گرده شده بود. منم وسط گریه گفتم: -حقت بود. بابا نگام کرد: -خوبه زبونت در هیچ شرایطی از کار نمی افته. اومدم شونه هامو بندازم بالا که دوباره درد پیچشید تو دستم و اشکم و در آورد.بابا گفت: -چت شد؟ که ماکان جای من جواب داد: -میگه دستش درد میکنه. بابا پوفی کرد و گفت: -پاشو ببریمش بیمارستان.مامان و صدا کنم؟ -نه اون طور صبح بیدار سرد درد میشه. تازه این صحنه رم ببینه دیگه بدتر. بلندش کن. ببریمش. ماکان خواست زیر بغلم و بگیره که داد زدم: -این دستم نه. ماکان که حسابی هول شده بود. -ببخشید ببخشید. بابا زیر اون یکی بغلم و گرفت و بلندم کرد. -ارشیا جان مهربان و صدا کن بیاد. ارشیا به طرف آشپزخونه رفت و بابا منو روی یه مبل نشود. درد دستم کمتر شده بود ولی به محض اینکه تکونش می دادم تمام بدنم درد می گرفت.بعد به ماکان گفت: @Abbasse_kardani 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻