eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
647 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
4هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ارشیا صبر کرد تا مادرش پول را داد و امد طرف خانه. -سلام عرض شد سرکار بانو مهرابی. مهرناز خانم از گوشه چشم نگاهی به ارشیا انداخت که معنی اش می توانست این باشدبرو باباتو رنگ کن. و بلافاصله بعد از بسته شدن در شالش را از شرس برداشت و به طرف ساختمان رفت. ارشیا دست در جیب همراه مادرش رفت: - جواب سلام واجبه ها. مهرناز خانم سریع چرخید و ارشیا از این حرکت مادرش یک قدم عقب پرید و گفت: -چیه مامان؟ -علیک سلام. -ارشیا واقعا تو مطمئنی داره بیست و نه سالت میشه. -نمی دونم شناسنامه ام که اینو میگه. مگه اینکه شناسنامه یکی دیگه رو به من داده باشین. بچه مرده ای چه میدونم. -خوبه خوبه مزخرف میگه. -خوب جریان چی مادر من؟ -تو اگه واقعا نزدیک سی سالته پس چرا ادای بچه های پنج ساله رو در میاری؟ ارشیا با تعجب گفت: -اول بگین جرم من چیه. بعد سرش را خم کرد و گفت: -بعد این گردن من از مو باریک تر در خدمت شما. مهرناز خانم با دست شانه او را هل داد و گفت: - وقتی میگم نیا چرا اصرار می کنی؟ ارشیا همانجور دست در جیب لپ هایش را باد کرد و بعد نفسش را بیرون داد و گفت: - مشکلش چی بود اونوقت؟ 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻