🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_321
برای مدتی هم برای این اتفاق حسابی پکر
شده بود و بالاخره او را هم فراموش کرده بود.
حالا که فکر می کرد میدید بیشتر ظاهر همکلاسی اش بود که مورد
توجه او قرار گرفته بود چون او را مطابق معیار های خودش می دید.
ولی پای هیچ علاقه ای در بین نبود.دیگر چیز
شاخصی توی ذهنش پیدا نکرد.
پس با این تجربه های کم و کوتاه چطور می توانست بگوید که به ترج علاقه مند
شده.
اصلا عشق همین حسی بود که به ترنج داشت؟
خودش هم جوابش را نمی دانشت.
مطمئن نبود عاشق ترنج باشد.
فقط می دانست حس ناشناخته ای او را وامی داشت تابیشتر درباره او بداند شاید علت این جاذبه را درک
کند.
اولین جرقه درست روزی که دیده بودش زده شده بود.
ترنج عوض شده بود. خیلی هم عوض شده بود.
و یک چرا از همان روز افتاده بود به جانش.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻