eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
670 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 سوری خانم نیم خیز شد ومسعود هم با چشمان گرد شده نگاهش کرد.ماکان گفت: -خوب چیه؟ مسعود با عصبانیت گفت: -نگفتی این وقت شب باید تنها برگرده.؟ ماکان دستی به سرش کشید و گفت: -خوب مجبور شدم. جایی کار داشتم. -کارت از خواهرت هم مهم تر بود؟ ماکان دست به جیب ایستاد و گفت: -خوب الان چکار کنم؟ -می دونی کجا رفته؟ -آره آدرسشو داد. -خوب ماشین و بردار برو دنبالش. همانن موقع در باز شد و ترنج وارد شد وگفت: -یره دنبال کی؟ ماکان چرخید و با دقت به ترنج نگاه کرد: -دنبال جناب عالی. کجا بود تا این موقع شب؟ ترنج با آرامش کفش هایش را گذاشت توی جاکفشی و گفت: -خوبه قبل رفتن قرار بود خودت برسونیم. خونه استاد مهران بودم. ماکان بدون اینکه چشم از ترنج بردارد گفت: -همیشه اینقدر دیر نمی کردی.ترنج رفت سمت پله و گفت: -امشب یه مهمون ویژه داشتیم برا همین طول کشید. بعد هم از پله بالا رفت. ماکان دنبالش از پله بالا دوید و گفت: -مهمون ویژه؟ .ترنج چادرش را برداشت و روی دستش انداخت و وارد اتاقش شد. -آره. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻