eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
648 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
4هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 دیشب واقعا از دست ترنج عصبانی و دلخور بود و مثل همیشه توی عصبانیت کاری کرده بود و بعدا هم پشیمان شده بود. دلش برای نگاه ترنج تنگ بود. از خودش بدش امده بود که با او این طور برخورد کرده بود. در واقع ترنج با رفتار خانمانه اش او را خجالت زده کرده بود. بر خداف تصور ارشیا خودش را لوس نمی کرد و ناز نمی کرد. از چهره اش فقط دلخوری می بارید. ارشیا در ان لحظه حاضر بود هر کاری بکند تا ترنج تمام انچه دیروز و امروز اتفاق افتاده را فراموش کند. دست توی جیبش کرد و جعبه کادو کرده کوچکی را روی میز گذاشت و آرام اسم او را صدا زد: -ترنج! هیچ عکس العملی از جانب او ندید. -ترنج این مال توه. و جعبه را به طرف او هل داد. لبخند غمگینی روی چهره ترنج شکل گرفت که بیشتر دل او را خون کرد: -بازش نمی کنی؟ دست های ترنج که توی هم قفل شده بود دراز شد تا جعبه را بردارد. ارشیا پیش دستی کرد و دست او را گرفت: -ترنج میشه نگام کنی. این تنبیه ی که برام در نظر گرفتی خیلی زیاده. ترنج بالاخره سکوت را شکست. سرش را بالا گرفت و به ارشیا نگاه کرد. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻