eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
670 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 بعد رو به مامانم گفت: _مگه نه عزیزم؟ مامان یه لبخندی زد و گفت: _درسته عزیزم. پوفی کردم و گفتم: _بابا من تا کی باید اینجا بشینم و درام عاشقانه نگاه کنم. خسته شدم. مامان اومد طرفم و یه نگاه به صورتم انداخت و گفت: _چرا خط نکشیدی چشمات حوشکل میشن. _مامان ول کن. عروسی که نیست بعد کالافه بلند شدم و گفتم:_بریم دیگه دیر شد. ماکان در حالی که سر آستین کتشو درست می کرد از پله پائین آمد. نتونستم جلوی زبونمو بگیرم. _خسته نباشی شاداماد. مامان به یه حالتی به ماکان نگاه کرد که انگار واقعا داره داماد میشه. گفتم: _ماکان نترس دامادم میشی ولی دامادام اینقدر به خودشون نمیرسن. ماکان از پله پائین اومد و گفت: _عین تو باشم خوبه که مهمونی رسمی برات با مجلس عزا و اتاق خوابت فرقی نداره؟ مامان بازوی ماکان و گرفت و گفت: _ترنج جان کجای خوش لباسی و زیبایی بده. درحالی که مانتو و شالم و می پوشیدم گفتم: _اوف غلط کردم بابا. بی خیال بریم به خدا خسته شدم. یه ساعته اینجا نشستم. بابا دست مامان و گرفت و گفت: _راست میگه بچه. بریم.بچه! _بابا میشه اینقدر این کلمه رونگین فکر میکنم شیش سالمه. بابا خندید و با دست دیگرش بازوی منو هم گرفت و به طرف در کشید و گفت: _حالا شیش که نه خیلی زیاد هفت بت می خوره 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻