🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_93
_هوی چته؟
پر سوال نگاش کردم و گفتم:
_چی شده؟
_یواش بابا مگه بلند گو قورت دادی؟
_خوب چه خبره؟
_مهمون دارم خیر سرم نه مامان هست نه مهربان!
_مهمونت کیه؟
_ارشیا..
پریدم وسط حرفش. : _اون که دیگه کم مونده سند خونه رو بزنیم به نامش دیگه مهمون کجا بود.
_می زنم تو سرتا.
_خوب راست می گم.
_بعدا حسابت و می رسم. فقط ارشیا نیست که یکی دو نفر دیگه هم هستن.
_خوب که چی؟
_من که نمی تونم خودم پذیرائی کنم داریم درباره کار صحبت می کنیم.
_حالا چرا آوردیشون اینجا؟
_پنج شنبه رو تعطیل کردیم با فردا یه تعمیرات جزئی داره شرکت مجبور شدم بیارمشون
اینجا.
_خوب ای کیو می انداختین بعد از تعمیرات.
_آخه خانم سهیلی قرار نبود امروز بیاد. یهو زنگ زد گفت برنامه اش برای امروز جور شده می تونه بیاد.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻