🔴 #چند روایت که نشان می دهد #بنی_عباس همان ال سعود است!
🔶🔸 امام صادق: بی گمان مردی در مدینه کشته می شود پرسیدند که آیا سپاه سفیانی او را می کشد؟ فرمود نه، بلکه فرستادگانی از بنی عباس او را می کشند، چون او را بدون هیچ تقصیری به قتل می رسانند، خداوند دیگر به آنها بیش از پانزده شب مهلت نمی دهد ! سپس فرمود در آن هنگام منتظر فرج باشید ان شاالله.
📚 (غیبت نعمانی ص ۸۶)
‼️ در حدیث بالا منظور شهادت #نفس_زکیه هست !
🔷🔹امام صادق:
هر کس برای من مرگِ عبدالله (رهبر بنی عباس یا همان دجالِ دوم یا دروغگوترین دجال) را تضمین کند ، من ظهور مهدی را برای او تضمین می کنم! آن گاه که مرگِ عبد الله فرا رسد ، عباسیان در جانشینىِ او نسبت به هیچکس به توافق نمى رسند و این جریان (جنگِ قدرتِ داخلی) تا ظهور حضرت صاحب الامر همچنان ادامه مى یابد ، عمر حکومت هاىِ چندین ساله تمام شده ، نوبت به حکومت های چند ماهه و چندین روزه مى رسد .
ابوبصیر مى گوید: پرسیدم: آیا این وضع به طول مى انجامد؟ فرمود: هرگز!
📚(بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۱۰)
🔶🔸 امام صادق:
موقعی که مردم در سرزمین عرفات در حال وقوف می باشند سواری تند رو به آنجا وارد می شود و مرگِ عبدالله (رهبر بنی عباس) را خبر می دهد و با مرگ او فرج آل محمد(ص) و گشایش کار تمام مردم فرا می رسد .
📚 (بحار ج ۵۲ ص ۲۴۰)
🔷🔹از ابن ابی یعفور منقول است که گفت: امام صادق به من فرمود:
با انگشت دستت بشمار: هلاک شدنی عبدالله رهبر بنی عباس ، خروج سفیانی ، قتل نفس زکیه و ... تا آنکه فرمود تمامی فرج و گشایش هنگام به هلاکت رسیدن عبدالله است .
📚 (بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۳۴)
🔷🔹- امام محمد باقر:
قائم در سالهای فرد قیام می کند همچون یک، سه، پنج و فرمود ... آنگاه که بنی عباس به حکومت می رسند و پیوسته در عیش و نوش !!!!! ؟؟؟؟؟ به سر می برند تا آنکه بین آن ها اختلاف می افتد سپس حکومتشان منقرض می شود و شرق و غرب حتی اهل قبله با هم به نزاع برمی خیزند و پیوسته در آن حال هستند تا از آسمان منادیِ حق ، ندا برمی آورد ...
📚(بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۳۵)
🔶🔸امام محمد باقر:
چون بنی عباس دچار اختلاف شدند، فرج نزدیک است، فرج شما بستگی به اختلافِ آنها دارد ، چون نشانه های اختلاف ظاهر شد منتظر ندای آسمانی در ماه رمضان باشید ، چون ندا شنیده شد مردم بر آن ها جرأت می یابند و سفیانی خروج می کند و کار عباسیان پراکنده می شود و خراسانی بر علیه آن ها خروج می کند ...
📚(بشاره الاسلام، ص ۵۲)
🔷🔹 امام محمد باقر:
نابودیِ حکومتِ بنی عباس همانند شکستنِ کوزه است ... سقوط رژیم آنها همچون افتادنِ کوزه و شکستنِ آن روی می دهد! در حالی که آن ها در خواب غفلت به سَر میبرند ، ناگهان چشم باز میکنند و می بینند که حکومتِ آنها سقوط کرده است.
📚 (غیبت نعمانی ص ۱۳۶)
🔶🔸امام صادق:
چون دورانِ حکومتِ بنی عباس سپری شود خداوند با مردی از ما اهل بیت (مهدی عج) بر آلِ محمد منت می نهد ... (بشارت الاسلام ص ۱۴۱ وصلی الله علی سیدنا و مولانا الإمام المحمدالمهدی طاووسُ اهلِ الجنة (عج).
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
6⃣5⃣#قسمت_پنجاه_وششم
💢باز به یاد پدر مى افتى....
مگر #چند سال از #شهادت پدر گذشته است؟
پدر از آن #خانه🏠_محقر و کوچک، بر تمام #عالم اسلام حکم مى راند... و اینان فقط براى #حکومت بر #کوفه چه #دارالاماره اى بنا کرده اند؟! از این پس هر چه ظلم و ستم بر سر مردم جهان مى رود، باعث و بانى اش همان #غاصب_اولى است.اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له على ذلک.✨
#سرحسین را پیش از کاروان به دارالاماره رسانده اند و در #طشتى_زرین پیش روى #ابن_زیاد نهاده اند....
🖤ابن زیاد با #تفاخر و تبختر بر تخت تکیه زده است و با #چوبى که در دست دارد، بر #لب و #دندان حسین مى زند، و قیحانه مى خندد ☺️و مى گوید: _چه زود پیر شدى حسین ! امروز تلافى روز بدر!و تو با خودت فکر مى کنى که آیا روزى سخت تر از امروز در عالم هست؟
مى فهمى که این صحنه را تدارك دیده اند تا به هنگام ورود شما، تتمه #عزت و جلالتان را هم #به_خیال_خود فرو بریزند.... در میان حضار، چشمت به #زیدبن_ارقم صحابى #خاص پیامبر مى افتد...
💢با ریش و مو و ابرویى سپید و اندامى نحیف و تکیده در دلت به او مى گویى : تو چرا این صحنه را تاب مى آورى زید بارقم ؟
#زید، ناگهان از جا بلند مى شود و با لرزشى در صدا فریاد مى زند: _نکن ابن زیاد! چوب را از این لب و دندان بردار. به خدا که من بارها و بارها شاهد بوسه پیامبر بر این لب و دندان بوده ام.
و گریه 😭امانش را مى برد.ابن زیاد مى گوید:_خدا گریه ات را زیاد کند. براى این فتح الهى گریه مى کنى؟ اگر پیر و خرفت نبودى ، حتم گردنت را مى زدم.
🖤زید در میان گریه پاسخ مى دهد:
_پس بگذار با بیان حدیث دیگرى خشمت را افزون کنم:'''من به چشم خودم دیدم که پیامبر نشسته بود، #حسن را بر پاى #راست و #حسین را بر پاى #چپ نشانده بود، دو دست بر سر آن دو نهاده بود و به خدا عرضه مى داشت :
(خدایا! این دو و مومنان صالح را به دست تو مى سپارم.) ببین ابن زیاد! که با امانت رسول خدا چه مى کنى ⁉️و منتظر پاسخ نمى ماند....
💢به ابن زیاد پشت مى کند و راه خروج پیش مى گیرد و در حالیکه از #ضعف و #پیرى آرام آرام قدم بر مى دارد، زیر لب به حضار مجلس مى گوید:_از امروز دیگر #برده دیگرانید. فرزند فاطمه را کشتید و زاده مرجانه را امیر خود کردید. او کسى است که خوبانتان را #مى_کشد و بدانتان را به #خدمت مى گیرد. بدبخت کسى که به این #ننگ و #ذلت تن مى دهد.
یکى به دیگرى مى گوید:_اگر شنیده باشد ابن زیاد این کلام را، سر بر تن زید باقى نمى ماند.
🖤#اولین_نقشه ابن زیاد با اعتراض زید به هم مى ریزد... و ابن زیاد به نقشه هاى دیگر خود فکر مى کند.تو #گوشه_ترین_مکان را براى نشستن انتخاب مى کنى و مى نشینى.#بلافاصله زنان دیگر به دورت حلقه مى زنند و تو را چون #نگینى در میان مى گیرند.#سجاد در نزدیکى تو و بقیه نیز در اطراف شما مى نشینند.
ابن زیاد چشم مى گرداند و نگاهش بر روى تو متوقف مى ماند.... با لحنى سرشار از تبختر و #تحقیر مى پرسد:_آن زن ناشناس کیست ؟
کسى پاسخ نمى دهد.
دوباره مى پرسد...
#ادامه_دارد...
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
لینک کانال : @Abbasse_kardani