می گويند تيمور لنگ مادر زادی لنگ بـود و يه پايش کوتاه تر از ديگـری بـود . يک روز همه ی #سرداران لشـکـرش را گـرد تـپـه ی پوشيده از برف که بر فـراز تپه يک درخـت وجودداشت، جهت مشخص کردن جانشين جمـع کـرد
سرداران گرد تپـه حلقه زده بودنـد . تيمـور گفت همه تـک تـک به سمـت درخت حرکت کننـد و هـرکـس رد پايـش يـک خـط راست باشه، جانشين ميشه. همه اين کار را کردند و به درخـت رسيـدنـد ، اما وقتی به رد پای بجا مانده بر روی بـرف پشت سر خود نگاه میکردند، همه ديدند درسته که به #درخت رسيدند ولی همه زيگزاگی و کج و معوج...
در آخر خود تيمور لنگ به سمـت درخت راه افتاد و در کمال تعجـب با اينکه لنگ بود در يک خط راست به درخت رسيد به نظر شما چرا تيمور نتونست جانشين خود را در اون روزبرفی #انتخاب کند؟ ايراد سرداران چه بـود که نتوانستند مثـل تيمـور در يـک خط راست حـرکت کنند و جانشينش شوند؟
وقـتـی راوی عـلت را از خـود تيمـور جـويـا می شـود . تيمـور در پاسـخ ميگويـد هـدف رسيدن بـه درخـت بـود . مـن هـدف را نگاه ميکـردم و قـدم برميـداشتـم اما سپاهيانـم پـاهـايشـان را نگـاه ميکردنـد نـه #هدف را هميشه در زندگی هدفمند باشيـم نه پابنـد