eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
400 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
103 ویدیو
16 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
😭 برای طفل رضیع اباعبدالله حضرت علی اصغر (ع) بی صدا ................. حسین بود و شروط و خیانتی ننگین حسین بود و سکوت و جماعتی بی دین گرفت دور و برش را نگاه هرزه ی دشت نشست در دل اهل حرم غمی سنگین بلند کرد علی را، غدیرِ دیگر شد غدیر، کرب و بلا شد به تیر زهرآگین همای اوج سعادت پرید از دوشش همان که بود به دستش پرنده ی آمین سه شعبه را به دواتِ گلوی اصغر زد نوشت: هیهاتَ مِنَّ ذلّه ای... خونین! اگر چه رفت به میخانه با سری بالا سبو شکست و رسید آه... با سری پایین چگونه برگردد حال، سمت گهواره!؟ ربابِ بی جان را با چه رو دهد تسکین پدر نشست سر قبر کوچک پسرش پدر برای پسر خواند بی صدا تلقین قم المقدسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خنجر و تیر ..................... نمی دانم! نمی دانم خنجرها چه در سر دارند! گاه به پای برادرت بوسه می زنند و گاه به گلوی تو همانطور که تیرها علی ها را دوست دارند با این تفاوت که... تیر را درآوردند و پدرت نفهمید اما سه شعبه را نباید دست زد چون به هم می ریزد هم علی هم حسین هم خیمه ها قم المقدسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 برای باب الحوائج علی اصغر (ع) شعله ی خشم ....................... دریا شده از روضه ی تو... ساحل ما شد حرمله قاتل تو و قاتل ما آنقدر کشید چلّه را... گفتیم آخ! باید چه کنیم آه از این فاصله، ما!؟ با شعله ی خشمِ تیری از جنس حسد آتش زده اند بر همه، حاصل ما هر سال، شب هفتممان پر سوز است انگار سه شعبه می خورد بر دل ما در کوچه ی ما داغ شده نذریِ شیر یک روز برای توست در منزل ما وا شد دهن تک تک ما با تربت آمیخته با خاک شماها گِل ما از مادر تو کرب و بلا می خواهیم تا باز شود زیارتت شامل ما باید به تو رو کنیم ای قبله ی اشک شاید که سریع حل شود مشکل ما قم المقدسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بغض ........... تو...! بابِ حوائجی و این باور ماست دستان ترک خورده ی تو، ساغر ماست اشک تو چه بود!؟ دانه ی تسبیح و خون تو همان عقیق انگشتر ماست ما جای عمو برایت آب آوردیم مَشکی که به دست ماست چشم ترِ ماست بُغضی که شبِ علی اصغر داریم زخمی ست که از سه شعبه بر حنجر ماست بگذار بگویم کمی از مادر تو او فاطمه ی دوباره و مادر ماست شش ماه، تو را روضه ی زهرا می داد آن شیرزنی که چادرش، جوهر ماست می گفت: الهی که فدایش بشوم رفتند همه، علی فقط لشکر ماست! پاشو پسرم امید ما زنده به توست دشمن که بیاید هدفش معجر ماست! بعد از تو به یک اشاره خواهند آمد دستان کثیفشان، پیِ زیور ماست از خاک نیامده، به نی گُل کردی! خورشید شدی و سایه ات بر سر ماست قم المقدسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تقدیم به ساحت حضرت علی اصغر (ع) مستطیع ................ فقط شش ماه دارد آه... اما مستطیع است او به قربانگاهِ هستی، تابع امر و مطیع است او عزیزِ خیمه ها بود و همه بر خنده اش تشنه دلیل رفتن سقا به دامان شریعه ست او رجز دارد هزاران مرتبه از شاعران بهتر که واژه واژه لب هایش، بیان است و بدیع است او به آن مشت گره کرده... که در تنهایی محشر بگیرد دست هر پیر و جوان را... که شفیع است او همینکه بر سر دستش گرفت این آیه را، هو شد! بنازم! غرقِ ذکرِ «یا بصیر» و «یا سمیع» است او اگر شیری نداری لااقل آبش بده... ای شمر خودت بابایی و می فهمی ام! طفل رضیع است او سه شعبه، بر دل اهل حرم خورد و... جهان افتاد نپندارید او تنها خودش بوده! جمیع است او الهی بشکند دستی که آنگونه خرابت کرد خدایا نگذری از حرمله! خیلی شنیع است او نشد خونش تمام و... آسمان را ارغوانی کرد نگو یک برکه ی کوچک! که دریایی وسیع است او سرش بر نیزه رفت و پرچمش بالای بالا بود که او بالانشین است و مقاماتش رفیع است او قم المقدسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تقدیم به ساحت شاهزاده علی اکبر (ع) آیینه کاری ................... ای مصطفی، ای فاطمه، ای ساقی کوثر دارد حسین بن علی از تو مگر بهتر!؟ از میمنه تا میسره، فصل طلوع توست خورشیدی و از تیغ تو هر ذره، خاکستر حالا که داری می روی یکبار دیگر، آه... آهسته از ایوانِ چشمان پدر بگذر تا می توانی از حرامی ها بکُش، اینها آماده اند آماده ی افتادن معجر تا می توانی از حرامی ها بکُش، اینها آماده اند آماده ی گرداندن یک سر آه ای عقیقی که هزاران تکه شد در دشت با ما بگو از ماجرای سرخ انگشتر جای عبا باید که گهواره می آوردم از تو درآمد اکبرم چندین علی اصغر مربع من کیستم یک زائرِ دلخون در آغوشت می گردم و شش گوشه را دق می کنم آخر آیینه کاریِ حرم را دیدم و ناگاه یاد تو و جسم تو افتادم علی اکبر قم المقدسه
تقدیم به حضرت علی اکبر (ع) پروانه ............. مغضوبِ جماعتی چنین پَست، حسین در کارِ علی خورده به بن بست، حسین چون زینبِ بی قرار در خیمه ی اشک از شدت اضطراب ننشست، حسین تا دید علی را تک و تنها... آمد آمد که بگوید همه جا هست حسین با سنگ زدند و راه او را بستند افتاد علی و... چشم را بست حسین از اصل نه...! از اسب زمین افتاد و با اینکه دلش شکست، نشکست حسین با کُنده ی زانویش قدم بر می داشت تا اینکه به دریای تو پیوست، حسین چون جسمِ به هم ریخته ات، ریخت به هم گفتند همه... که رفت از دست، حسین با پتک بزن بر سر یک پروانه شاید که بفهمی چه کشیده ست، حسین او مست شد از دست رسول الله و از دیدن مستیِ علی، مست حسین قم المقدسه
🖤🌷 تقدیم به ساحت ساقی ثانی حضرت علی اکبر (ع) شقّه شقّه ................ میان ماه و خورشید، آسمان محو تلاقی بود اگر چه بینشان از ابرِ کینه انشقاقی بود برای عمه لبخند تو یعنی زندگی جاری ست برای خیمه ها چشمان تو شمع و چراغی بود تو ساقی بودی و گفتیم ما از تشنگی هایت ۱ دلیلش حضرت عباس بود از بسکه ساقی بود به راه افتاد و با تیغ نگاهش یک به یک را کشت غبار جنگ خوابید و علی هر بار باقی بود صد و هشتاد ملعون را به خاک انداخت ابرویش یکی گفت او «علی» بود و یکی گفت اتفاقی بود به جنگ تن به تن کاری نرفت از پیش و این دفعه علی، پروانه ای در دامن یک مشت یاغی بود شقایق را شقی ها شقّه شقّه کرده اند از کین بمیرم...! باغبان پرپر شد آنجا و... چه داغی بود! تنش یک سو، سرش یک سو...! حسین و مادرش یک سو...! میان لیلی و مجنون، عجب رنج و فراقی بود قم المقدسه ................................................... ۱. طبق برخی نقل ها بعد از حضرت ابوالفضل (ع)، مسئولیت سقایت اهل حرم با حضرت علی اکبر (ع) بوده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به ساحت کشته ی اشک ها اباعبدالله الحسین (ع) 😭 اشک ها .................. نام شعرم را چه بگذارم!؟ کتاب اشک ها- انقلاب قلب ها یا انقلاب اشک ها!؟ دل، گلی پژمرده بود و آبیاری شد به اشک دل شکست و باغبان، مست از گلاب اشک ها در طلوع روشن یک ربنای بی ریا می درخشد گوشه ی چشم، آفتاب اشک ها ساحل دل را زلالی می دهد جزر و مدش کارِ دریا می کند موج حباب اشک ها شاعران، با واژگان طی طریقت می کنند ما به معنا می رسیم از پشت قاب اشک ها اشک پرسید از خودش: من کیستم!؟ گفتم: حسین (ع) نام او زیباترین است و جواب اشک ها او حسین است و حسین است و حسین است و حسین او حسین است و حسین و فتح باب اشک ها او حسین است و حسین است و حسین است و حسین آه، نام دیگرش: «عالیجناب اشک ها» نامه اعمال ما را پر کن از نام حسین ای خدایی که خودت هستی ثواب اشک ها رشته حبل المتین یعنی همین تسبیح اشک ما که در چاهیم و دلخوش بر طناب اشک ها قم المقدسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋ تقدیم به سالار کربلا عباس بن علی (ع) خودش را ................. در میمنه می دید خودش را عباس با هیمنه می دید خودش را عباس جنگاوریِ علی به وجدش آورد هرآینه می دید خودش را... عباس! دروازه ی نور و زندگی بود ولی یک روزنه می دید خودش را عباس در کوهِ ولایتی که قله ست حسین در دامنه می دید خودش را عباس هر بار که می شد به حسینش خیره در آینه می دید خودش را عباس گلدسته ی نیزه تا صدا زد او را در مأذنه می دید خودش را عباس قم المقدسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غیرت .............. بدون دست، سوی آسمان رفت به سوی لا مکان و لا زمان رفت خدا از غیرت ساقی خبر داشت! به تیر غیب، چشمش را نشان رفت قم المقدسه
😭 به ساقی العطاشا ابوالفضل العباس (ع) در علقمه ............... کودکان در خیمه، او بیچاره شد در علقمه مثل مشکش، پاره پاره پاره شد در علقمه عکس ماه افتاد در آب و دلش لرزید...‌ آه آینه، درگیر سنگ خاره شد در علقمه تشنگی را دید و بارانی نشد! از آن به بعد - آسمان مشمول این کفاره شد در علقمه از میان نخل های بی خبر می رفت ماه میهمان نیزه و قدّاره شد در علقمه بعد از آنکه تیر غافلگیر شد با چشم هاش تیر بر مشکش نشست، آواره شد در علقمه آنچنان بر فرق او زد با عمود آهنین خون او تا آسمان، فواره شد در علقمه تا بخوابد مثل اصغر در دل دریای خون دست های مادرش گهواره شد در علقمه دست هایش را گرفت و برد تا عرش خدا ساقیِ کوثر شد و همواره شد در علقمه از خجالت آب شد بر نیزه ها...بر خاک ریخت مثل مشکی که گلویش پاره شد در علقمه قم المقدسه
تیر و کمان ................ خورشید به قلب آسمان رفت پیشانیِ ماه را نشان رفت خم شد کمرش کنار ساقی چون تیر رسید و چون کمان رفت قم المقدسه
به پیشگاه عباس بن علی (ع) کعبه ........... شده چون کعبه عباس و... به گِرد او طوافی بود تمام تیرها و نیزه ها... حاجی! مطافی بود! اگر با بغض و کینه می زدند او را... دلیلی داشت بلی...! از نهروان، دشمن به دنبال تلافی بود عجب باران سنگینی گرفت از علقمه تا او میان تیرها و مشکِ بی جانش، مصافی بود گره افتاد در کار حسین از اَبروی عباس به هم پیچید و... اوضاعش، کلافی بود... نمی دانم چرا اینقدر آشوب است بعد از او چه می گویم!؟ برای او همین یک داغ کافی بود ادب کرد و وفا کرد و نگفت از خویشتن چیزی اگر گفتیم حرفی غیر از این، حرفی اضافی بود بصیرت از نگاهش جاری است و از تولّی مست سرودن از لب و چشمش، نکات انحرافی بود به لطف سجده ی این واژگانِ مست بر دفتر مرا در گوشه ی چشمان او خوش اعتکافی بود همینکه نام زیبایش به لب آمد دلم پر زد دل عاشق به شوق دیدن او بُشر حافی بود قم المقدسه ................................................ ۱. «بُشر حافی» هم عصر امام کاظم (ع) و پدرش به دست امام علی (ع) مسلمان شده بود. او پس از سال ها لهو و لعب با نگاه امام هفتم، توبه کرد و به این دلیل که کفش نمی‌پوشید به «حافی» (پابرهنه) مشهور شد. او را به دلیل زهد فراوان از مشایخ صوفیه دانسته‌اند.