eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
418 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
123 ویدیو
24 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🙏 به پیشگاه سلطان علی بن موسی الرضا (ع) تماشا ............. هشتمین آیینه ای در آسمانِ آل طاها بر شبِ آلوده ام قدری بتاب ای ماهْ بالا می روم بالا از آغوش تو... تا شاید بچینم از بلندای نخیلِ چشم هایت، چند خرما با تو نورم بی تو کورم، صد مدینه از تو دورم یک خراسان راهی ام کن تا قدمگاهت، اماما...! مولوی با شمس تبریزی، چنان... بی خود شد از خود! وای اگر شمس خراسانی، عبا می داد او را از طریقت تا حقیقت، با تو راهی نیست خیلی یک دلِ همراه می خواهد، کمی ایمان و تقوا در حرم هر کس برای دلبری یک شیوه دارد من کبوتر می شوم پر میکشم تا بیکران ها دل به دریا می زنم با دیدن حوض قشنگت دیگران درگیر آدابند و من غرق تماشا زائری پشت سرم بود و صدایش زیرِ گوشم چشم در چشم تو بود و با «امین الله»، دریا با زبان بی زبانی روضه ای خواند از جوادت در شبستانِ نگاهت ربّنا شد؛ گفت مولا - از قنوتم می چکد بارانی از دلمردگی ها بسته ام بر پنجره فولاد، دل را... ای مسیحا زنگِ ساعت مثل ناقوسی صدایم کرد و رفتم تا بخوانم رکعتی... بالاسرت را با تمنّا موج عشاقت مرا می برد از این سو به آن سو دست آوردم بگیرم یوسفم را چون زلیخا زیر پا افتادم و شد روضه ای بر من مجسم قتلگاه و خیمه ها را دیدم و افتادم از پا کربلا در کربلا دورِ ضریحت در طوافند اربعینی ها، تو را دارند و مَستند از تولیّ از نماز ظهرِ عاشورا گرفتم مشهدم را از نماز ظهرِ مشهد هم گرفتم کربلا را اشعار_رضوی قم المقدسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😭😭😭😭😭😭 کربلا را از تو میخواهم رضا مشهدت را هم خودت امضا بکن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤😭 برای امام رضا (ع) و زائرانی که در شهادت ایشان کیلومترها راه را بر سر و سینه زنان و اربعین گونه به مشهد می رسند دسته دسته ..................... می رسد خورشیدِ گنبد کم کم از پشت کَلات ۱ از قدمگاهت، خراسان... آب دارد نه قنات دسته دسته می رسند از کوه های بی عبور خیل مشتاقان تو از بامیان و از هرات ۲ تا برایت مویه و افغان کنند از عمق جان پیرزن ها می رسند از این دهات و آن دهات با هزاران عشق، آهوها به سمتت می دوند جاده ها هم راه افتادند از شوق صدات تا شفا گیریم از لب های باران خورده ات حمد می خوانیم و هستیم ای رضا بر این صراط چشم ما در روضه های جدّ تو دریا شده خضر این راهیم و دلخوش بر همین آب حیات کاروان ها از عطش پر بود اما چشم ها... کربلا پشت سر ما بود و ما رو به فرات با سلیم از زینب و کنز حیا اغنا شدیم ۳ با موذن زاده دل بستیم بر آهِ بیات ۴ شب به شب روشن تر از قبلیم در چشمان تو نور می گیرد دل ما از تو ای خورشید ذات روز آخر، بی قراری بود و یک شهر شلوغ تا ببینم روی ماهت را... شدم از دور مات یک خیابان مانده تا گنبد زمینگیرم کند آه از آن ساعت که این دیوانه می افتد به پات قم المقدسه ................................................... ۱. کلات: یک. نام شهری مرزی در شمال شرقی مشهد به نام کلات دو. قلعه ای به نام کلات نادر یا کاخ خورشید ۲. بامیان و هرات: نام دو شهر افغانستان ۳. قطعه زینب زینب اثر استاد سلیم موذن زاده اردبیلی ۴. اذان معروف استاد رحیم موذن زاده اردبیلی در آواز بیات ترک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌🌷 به امام رضا (ع) که چشم است و چشم انداز چشمت ................ مرا آیینه کرده، نور چشمت خدا پیداست در منشور چشمت دل بیچاره من قصد دارد شبی راهی شود تا طور چشمت چه چشمانی! چه چشمانی! جهانی - نخواهد شد حریفِ زور چشمت وجودت عین قرآن است و دارد هزاران آیه در یک سوره، چشمت کلامت، سبزوارِ باشکوهی ست یقین دارم به نیشابور چشمت تو را مسموم و من را مست کردند حکایت هاست در انگور چشمت قم المقدسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤🤦🏻 برای شهادت امام رضا (ع) خون دل ................. تو مأمن بودی و او بود مأمون تو خوردی خونِ دل، او «خون» پیِ «خون» ۱ همانکه در تکبر بود نمرود همانکه در تفکر بود قارون همانکه بَرده ی تن بود و تن داد برای جان، به صد نیرنگ و افسون خودش بازیچه ی دست جهان شد یزیدی که تماماً بود میمون به جز آگاهی و اصلاح و درمان چه باید کرد با طاغوتِ طاعون!؟ کسی که لقمه هایش از حرام است ندارد اعتنا بر شرع و قانون تلافی کرد با انگورِ مسموم سر فرزند کاظم؛ ابن هارون! تمام شهر فهمیدند او را به جز او نیست در این شهر، مظنون رضا آبی ترین روحِ خدا بود - همینکه آمد و لب زد به معجون حرم داری، خدا را شکر ای عشق! مکن ما را از این میخانه بیرون در آغوش تو ای آهوترین صید غزل، بهلولِ عاقل بود و مجنون ۲ اگر بارِ گران بودیم رفتیم ۳ مرا مدیون خود کن باز، مدیون! خداحافظ رفیقِ بی زبان ها وداع آخر است، ممنون ممنون قم المقدسه ...................................... ۱. خون: خون مردم/ شراب ۲. بُهلول (بهلول دانا، بهلول مجنون کوفی یا ابو وهب بن عمرو صیرفی کوفی) یکی از عقلای مجانین سدهٔ دوم هجری و معاصر هارون‌الرشید بود. وی در کوفه رشد و نمو یافت و مردم محل او را با نام فارسی بهلول دانا یا عاقل دیوانه می‌نامیدند. برخی بهلول را از شاگردان پیشوای ششم شیعیان دانسته‌اند. در سال ۱۸۸ق/ ۸۰۴م بود که هارون‌الرشید را ملاقات کرد. زمانی که از سوی هارون‌الرشید در معرض خطر قرار گرفت خود را به دیوانگی زد ولی در مواقع لزوم به مردم پند و اندرز می‌داد. همچنین اشاره به محمّدتقی بُهلول بیلُندی گنابادی‌‌ مشهور به شیخ بهلول یا علامه بهلول از واعظان و عارفان و‌ فقهای معاصر ایران که در گناباد خراسان دفن است و به سبب رفتارهای خاص و جنون آمیز به نام بهلول خوانده شد و در واقعه مسجد گوهرشاد نیز نقش داشت. ۳. بیتی از جلال مهرپویان اگر بار گران بودیم رفتیم اگر نامهربان بودیم رفتیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا