آخ ماااااااااادر 😭😭😭
#اشعار_فاطمی
مشت آتش
....................
نور می بخشد جهانی را اگر زرتشتِ آتش
مادر ما را چرا آتش زده ست و کشته آتش!؟
مظهر غیرت، علی را دستْ بسته می کشاندند
جان به لب شد تا که بر چادر رسید انگشت آتش
مادری ققنوس وار آمد که ایمان ها نسوزد
موی او آتش گرفت از هجمه ی پُرپشت آتش
سیلی از دیوار و در را تاب آورد آه... اما
تا به خود آمد مدینه، شد کبود از مشت آتش
شعله شعله، مستیِ هیزم فروکش کرد و خوابید
گرم بود اما به جهل این جماعت، پشت آتش
در میان دست خود پروانه ای دارد شکسته
وا شود با ذوالفقارِ اشک اگر که مشت آتش
#محمد_عابدی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
#شهادت_زهرای_مرضیه_ع🖤😭
دردانه
............
دردانه ی پیغمبرشان رفت از بین
بر گردن مردمان شهر است این دِین
در سینه ی تابوت، فقط فاطمه نیست
تشییع علی و زینب است و حسنین (ع)
#محمد_عابدی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @pelak15
به مناسبت سالروز شهادت شهید محسن فخری زاده🌹
شهادت را به نام کوچکش هر شب صدا کردی
تو که هر روز و هر جا زندگیهایی بنا کردی
شهادت قاب عکسی روی دیوار اتاقت بود
همان که هر سحر با خندههایش گریهها کردی
عبادت در عبادت در عبادت بندگی بودی
اگر گاهی کتابت بسته شد، سجاده وا کردی
دلت میخواست جنگیدن کنار حاج قاسم را
ولی در دفترت ماندی و دینت را ادا کردی
_شهادت گم نخواهد کرد سنگرهای عاشق را_
به این امّید عمری، عشق بازی در خفا کردی
تمام روزهایت رازهای سر به مهری بود
که با خون خودت آن رازها را بر ملا کردی
شگفتا زخمهای نانجیبی از خودی خوردی
شکایتهات را از بیخودیها با خدا کردی
سرِ تنهاییت را کوه بر دامن گرفت آخر
کجا اینقدر غربت در مسیرت دست و پا کردی
درختا از تنت یک سیب سرخ بیگناه افتاد
به فکر شعر گفتن بودم از دستم سلاح افتاد
#محمد_خادم
#شعر
#محسن_فخری_زاده
🆔 @Abedi_Aaeini
8.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥خاطره شنیدنی سعید بیابانکی از دیدارش با مرحوم شهید فخریزاده و گفتگو درباره برخی از شاعران معاصر.
🆔 @Abedi_Aaeini
🖤😭 به ساحت حضرت صدیقه کبری (س)
#اشعار_فاطمی
دختر
................
پاسخی دندان شکن شد طعنه ی ابتر شدن را
بار دیگر زنده کرد انگار، پیغمبر شدن را
با طلوعش، جاهلیت را میان گور کرد و
داد معنای جدیدی مادر و دختر شدن را
عمر او کوتاه بود اما پُر از آیات روشن
او که جاری کرد چشمه چشمه، این کوثر شدن را
ابن ملجم ها اگر با خطبه اش خو می گرفتند
می گرفتند از کلامش مالک اشتر شدن را
دشمنان خونی اش، این بین اما برگزیدند
منکِر دین خدا بودن، تبِ منکَر شدن را
ماجرای کوچه، جنگی نابرابر بود و آن روز
فاطمه آمد که قدری حس کند حیدر شدن را
تندبادی از کنار باغِ آل الله رد شد
دید آن شب باغبان، یاسش پس از پرپر شدن را
راوی پشت در اَسما بود؛ او با بغض می گفت
مادری دیگر نمی بیند به خود مادر شدن را
#محمد_عابدی
قم المقدسه
🆔 @Abedi_Aaeini
🆔 @pelak15