eitaa logo
🇵🇸🇱🇧کنشگری
9.1هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
878 ویدیو
1.4هزار فایل
📲میکرورسانه کنشگری 🧩 نوآوری اجتماعی و فرهنگی 🎯 ارایه الگوهای کنشگری و طرح عملیاتی 👨‍💻 پایگاه حمایت فکری از کنشگران میدانی ✍️راهبرمحتوایی: @admin_activism گروه ایده پردازی فرهنگی👇 https://eitaa.com/joinchat/3205628134Ced1e760985
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 رییس‌جمهور کی میاد؟ -آقاجون کی میاد؟ صدای مامان‌جون است که هر بار به حیاط می‌رود و می‌آید همین سؤال را می‌پرسد و من هر بار می‌گویم: «تا یه ساعت دیگه میاد». روی صندلی می‌نشیند چشم انتظار آقاجون ... من هم کنارش روی زمین می‌نشینم و سرم را توی گوشی فرو می‌برم، از این برنامه به آن برنامه، می‌خواهم ایتا را ببندم که متن پر رنگ شده «فرود سخت بالگرد رئیس جمهور» توی چشمم می‌زند. پیگیر خبر ها که می‌شوم می‌فهمم چند ساعت است که بالگرد رئیس جمهور مفقود شده و نیست، خبرها را یکی یکی می‌خوانم تا به آخرین خبر می‌رسم، خبر جدیدی نیامده است. مامان‌جون دوباره می‌پرسد: «آقاجون کی میاد؟» این بار به جای جواب دادن به سؤالش می‌پرسم: «انتظار سخته؟» غم روی چهره‌اش می‌نشیند و می‌گوید: «الهی خدا هیچ بنده‌اشو منتظر نذاره». برایش از انتظاری می‌گویم که چند ساعت است مانند بیماری واگیرداری بین مردم پخش شده است، چند لحظه‌ای همراهم می‌شود. هر چه می‌گویم، با تعجب وای کشداری می‌گوید و چهره‌اش گرفته‌تر می‌شود. وسط حرف‌هایم بلند می‌شود و دوباره می‌رود بیرون. این بار هر چه از من شنیده و هر چه خودش در ذهنش دارد را به زبان می‌آورد: «رئیس جمهور کی میاد؟» نرجس تاج‌الدینی 🔺روایتگرباشید🔻 🌷 | 🆔@Activism_ideas
یازده روایت از سید ابراهیم رئیسی 🔻 کار بدون توقع هر روز ۱۸سـاعت کار می‌کرد. عقیده داشت، باید خودش را به سختی بیاندازد تا یک گوشه از مملکت پا بگیرد. 🔻بالاتر از قانون خلخالی با عصبانیت داد زد: «بالاتر از تو هم نمی‌تواند این کار را انجام بدهد.» سیدابراهیم‌ آرام‌ گفت: «من این کار را کردم و شد. به بالاتر از ما هم سلام برسانید. اگر در کرج من مسئول هستم نمی‌گذارم کار غیر قانونی انجام بشود.» 🔻رفع درد غربت دادستان شهر کرج بود. وضعیت اسکان جنگ‌زده‌ها را که دید آنقدر رفت و آمد کرد تا برای‌شان خانه فراهم شد. جنگ‌زده‌های آن روز خاطرات خوشی از طلبۀ جوان دارند. 🔻ورود غیرمردم ممنوع سازمان بازرسی یک روز از هفته را اختصاص داده بود به دیدارهای مردم. سه‌شنبه‌های هر هفته، حدود ۱۵۰ نفر از مردم مشکلات‌شان را می‌گفتند و تا جایی که از دست‌ش بر می‌آمد، حل می‌کرد. 🔻 جوانِ ریش سفید به محافظ گفتم، کاش صندلی می‌گذاشتید برای سید. لبخندی زد و گفت: «به ریش‌های سفیدش نگاه نکن. هنوز جوانه و پرشور. ما از دست‌شان پیر شدیم‌. حاج‌آقا از ۵ صبح تا ۱۱ شب مشغول کارن.» 🔻 اتاق خدمت یکی از همکاران پیشنهاد داد، بهتر است بگوییم بیایند اتاق را بازسازی کنند و موکت جدید بزنند. سید ابراهیم با لحن جدی گفت: «بچه‌های سازمان به نان شب‌شان محتاج هستند، آن وقت من بیایم این اتاق را بازسازی کنم.» 🔻*گره‌گشا* پیاده‌روهای کرج پر شده بود از دست فروش‌هایی که عبور و مرور مردم را مشکل کرده بود. سید ابراهیم دستور داد تا با انتقال دست‌فروش‌ها به مکانی خاص در شهر، گره این مشکل را باز کنند. 🔻 گرمی یک سلام یکی از مکانیک‌ها مشغول تعمیر بود. جلو رفت. سلام و احوالپرسی گرمی با او کرد و بعد هم رفت. هنوز مکانیک در بُهت این برخود بود که همکارانش دوره اش کردند: «نگفته بودی با رئیس جدید فامیل هستی. مکانیک قسم خورد که اولین بار بوده که او را دیده.» 🔻 صفای طلبگی آدم پیچیده‌ای نبود، چه در قوه قضاییه و چه تولیت آستان قدس. مسئولیت‌ها روی شخصیت ایشان اثری نگذاشت. هیچ وقت از موضع بالا با کسی برخورد نمی‌کرد. 🔻 دادستان جوان بیست‌ساله بود که مسئولیت دادستانی کرج را بر عهده گرفت. جوان‌ترین دادستان انقلاب بود، آن هم در کرج که بسیاری از طاغوتی‌ها ملک و املاک داشتند و شده بود پاتوق ساواکی‌ها و ضد انقلاب. اما سید ابراهیم از پس همه‌اش برآمد. 🔻 نماینده همه بارها اهل سنت بهش اقتدا کردند و پشت سرش نماز خواندند. بس که قبولش داشتند. اگر خودش هم کمی دیر می‌رسید، بدون تامل به امام جماعت اهل سنت اقتدا می‌کرد. 🔺روایتگرباشید🔻 🌷 | 🆔@Activism_ideas
توئیت آقای موسوی مطلق قابل تأمل 🌷 | 🆔@Activism_ideas