eitaa logo
آدم و حوا 🍎
40.5هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
3هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
17.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رولت خامه‌ای😍 با کمترین هزینه خودت درست کن مواد لازم : تخم مرغ ۵ عدد خامه زده شده ۵۰۰ گرم پودر شکر یا پودر قند ۱ پیمانه بیکینگ پودر ¾ ق چ وانیل ¼ ق چ آرد ⅔ پ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام خوب هستین یاد یه خاطره افتادم گفتم واسه شمام تعریف کنم یک روز همسرم میره خیابون از این بساطیا واسم چند جفت جوراب می‌گیره از این بوکله های گرم ساق بلند 🧦یه روز از همین جورابا 🧦یکی برداشتم 🦶پام کردم بعد چند ساعت دیدم🦶پام یخ کرد نگاه کردم دیدم یه پام جوراب نداره خلاصه انقددی مونده بود رو دست فروشنده کلاً کشش فاسد شده بود گفتم اگه بهش بگم کشش فاسد شده بهش برمی‌خوره ناراحت میشه نگفتم اون یکی جوراب و برداشتم گفتم بده به مادرت اونم خوشحال شد ک از هدیای خودم میدم ب مادرش چند روز بعد رفتیم خونه مادرشوهرم مادرش گفت ننه این چی بود برام آوردی یه وقت دیدم پام یخ کرده جورابا از پام در اومده بود خلاصه کلی خندیدیم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• بازم سلام پسرم یه شغلی رفته یاد گرفته داشت می‌گفت مامان بخوام شروع کنم باید شاگردهم بگیرم 😎😎من گفتم حالا کیو بگیری خوب باشه پسر کوچکترم که 12سالشه خیلی بدش میاد کار کنه کنارم نشسته بود خواستم سربه سرش بزارم گفتم مهرداد رو ببر شاگرد همزمان با من پسرم جواب من گفت نگران اون نباش یه خری رو میبرم حالا خودش😂😂😂😂😂 مهرداد طفلی😢😢😢😢😢 من😕😕😕😕😕😕😕😕 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• سلام خدا قوت😍 یاد یه سوتی افتادم بگم تا یادم نرفته😝 چند ماه پیش شوهر عمه ی همسرم ب رحمت خدا رفتن خدا همه امواتو بیامرزه🙏🏻ما همه برای خاک سپاری رفتیم اونجا همه آشنا فامیل اومده بودن یکی از جاریام دختر عموی همسرم هستن (زن برادر شوهرم که دختر عمو پسر عموعن)سر مزار همه در حال تسلیت به همدیگرو حالو احوال بودیم که آقا یدفعه یکی از فامیلا با جاریم احوال پرسی گرم کرد وگفت خدا بیامرزه که جاریم تن صداشم بالاعه برگشت گفت ممنون ان شاءالله قسمت شما🙈😱😂 واای چه سوتی داد طرف که اینطوری😳😕حالا ماها 🙃نه میتونیم بخندیم نه میتونیم نخندیم خلاصه بزور خودمون تا ماشین نگهداشتیم بعدش پاچیدیم از خنده 😂😂😂😂 💜 مامان فاطمه❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تشخیص اصالت عسل و روغن زیتون 🍯🫒 . ✅ به کمک دوتا کبریت به راحتی این تست رو انجام بده و از اصل بودن محصولی که میخوری اطمینان پیدا کن. اگه کبریت با عسل بسوزه نشون میده خالص و واقعیه. اگه نسوزه نشون میده جعلی است 🍯 . ✅ برای تست اصالت روغن زیتون مقداری روغن زیتون داخل استکان بریز و بزار ۲-۳ ساعت داخل یخچال بمونه، اگر منجمد شد اصل هست و اگر‌ به حالت مایع بمونه تقلبیه 🫒 . امیدوارم خوشتون بیاد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✨ فضای دلگیر پرورشگاه در حومه ی شهر همه ی بچه ها را سست و بی حال کرده بود. مخصوصا سخت گیری های یکی از پرستارهای مرد به نام آقای مرادی که فردی خشک و جدی و به شدت منضبط بود. آن روز عصر آقای مرادی بچه ها را به صف کرده بود تا پرستار جدید خانم شاهد را به آنها معرفی کند. بچه ها که سابقه ی ای چنین پرستارانی را از قبل داشتند، استقبال چندانی از ورود این عضو جدید نکردند. اما طولی نکشید که خانم شاهد به همه ی آنها ثابت کرد که در موردش اشتباه می کنند. چون به محض ورود او اوضاع فرق کرد، او با همه ی بچه ها بسیار مهربان بود و چون مادری دلسوز آنها را تر و خشک می کرد و به مشکلاتشان رسیدگی می نمود. اما تمام مسئله به اینجا ختم نمی شد، چون از روز ورود خانم شاهد اتفاق دیگری نیز افتاده بود که بچه ها را بیش از پیش خوشحال و ذوق زده کرده بود. قضیه از این قرار بود که در صبح روز بعد از ورود خانم شاهد، بچه ها که از خواب برخاسته و به سراغ کفشهایشان رفتند تا آنها را به پا کنند، با ناباوری مشاهده کردند که در داخل همه ی کفشها سکه ی پول قرار دارد. آنها با خوشحالی فراوان سکه ها را برداشته و به یکدیگر نشان می دادند و رقص و پایکوبی می کردند، و جالب این که این اتفاق در روزهای بعد هم تکرار شد و سرگرمی جدید بچه ها این بود که شبها قبل از خاموشی دور هم جمع می شدند و درباره این که پولها را چگونه خرج کنند با هم مشورت می کردند و نقشه می کشیدند. آنها یک روز، تمام پولها را خوراکی می خریدند و جشن می گرفتند و روز بعد اسباب بازی و گاهی اوقات هم به مناسبت تولد یکی از بچه ها مهمانی ترتیب داده و هدیه ای به او می دادند. بچه ها که همه ی این نعمات را از موهبت ورود خانم شاهد داشتند، همچون پروانه به دور او می گشتند و هر شب برای سلامتی و ماندن همیشگی او در پروزشگاه دعا می کردند. اما از طرفی نگران بودند که مبادا آقای مرادی با نفوذ خود بر روی آقای مدیر، موجبات اخراج خانم شاهد را فراهم کند. زیرا به نظر می رسید آقای مرادی از وضع جدید چندان راضی نیست از این رو بچه ها در رفتار خود جانب احتیاط را رعایت می کردند، اما کینه ی عمیقی از آقای مرادی به دل گرفته بودند. یک روز عصر که آقای مرادی در حیاط پرورشگاه قدم می زد، ناگهان حالش بهم خورد و به زمین افتاد، هر طوری بود او را با ماشین آقای مدیر به نزدیکترین بیمارستان انتقال دادند. شب هنگام بود که خبر رسید، آقای مرادی بر اثر سکته ی قلبی فوت کرده. صبح روز بعد- هیچ سکه ای داخل کفشها نبود.💔 ✍ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام دوستان روزوروزگارتون خوش🥰🥰😘😘 چندسال پیش ک توایران دکتر خیلی کم بود ودکترای هند توایران فراوان بودن ی دکتر هندی توروستای ما بودن ک فارسی رو بزور حرف میزدن خلاصه زندایی بنده بر اساس بی احتیاطی پاش رفته بود روی تیغ ریش تراشی وپاشو بریده بود جوری ک بخیه نیاز داشت برده بودن پیش این دکتر هندی آقای دکتر موقع معاینه از زندایی بنده پرسیده بودن اسمت چیه زندایی گفته بود ربابه آقای دکتر ک فارسی بلد نبود گفته بود چی قورباغه 🐸🐸 😅🤣😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• سلام دیشب یه حشره پر دار اومده بود تو خونه روی دیوار کنار مهتابی پرواز میکرد.به همسری گفتم برو بکشش اونم رفت و حشره رو پیدا نمیکرد.همین حین خواهر شوهرم اومد بالا دید همسری دنبال چیزی میگرده ،گفت چی شده پشه اومده؟من گفتم نه یه حشره داره بدو بدو😂😂😂 میکنه میخواد بکشتش.اخه بدو بدو😕😕🙈🙈🙈من وضعم خیلی خرابه تو حرف زدن😔 شماهاچی؟ مامان❤️ دختر وپسرم❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• یه بار با شوهرم بودیم نزدیک مغازه کتونی فروشی بودییم یه پسره هندزفری توگوشش روبه رو داشت میومد منم یکم پیچیدم برم تو مغازه یه جوری شد ناخودآگاه بدجور خوردیم به هم پسره یه دفه بغلم کرد نخورم زمین یه دفه شوهرمو دید از ترسش پرتم کرد سکته کرد معذرت خواهی کرد و رفت  جلو مغازه کتونی فروشی اول دل سیر خندیدم بعد رفتیم مغازه دارا هم با ما میخندیدن به کار پسره که اول بغل کرد بعد پرتم کرد. البته بگم پسره خیلی محترم بود بیچاره فقط ترسید😁😁😁😁 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
💎مردی تفاوت بهشت و جهنم را از فرشته‌ای پرسید. فرشته به او گفت: بیا تا جهنم را به تو نشان دهم. سپس هر دو با هم وارد اتاقی شدند. در آنجا گروهی به دور یک ظرف بزرگ غذا نشسته بودند، گرسنه و تشنه، ناامید و درمانده... هر کدام از آن‌ها قاشقی در دست داشت با دسته‌ای بسیار بلند، بلندتر از دست‌های‌شان، آنقدر بلند که هیچ کدام نمی‌توانستند با آن قاشق‌ها غذا در دهان‌شان بگذارند. شکنجه‌ی وحشتناکی بود. پس از چند لحظه فرشته گفت: حال بیا تا بهشت را به تو نشان بدهم. سپس هر دو وارد اتاق دیگری شدند. کاملاً شبیه اتاق اول، همان ظرف بزرگ غذا و و عده‌ای به دور آن، و همان قاشق‌های دسته بلند؛ اما آن جا همه شاد و سیر بودند... مرد گفت: من نمی‌فهمم، آخر چطور ممکن است در این اتاق همه خوشحال باشند و در آن اتاق همه ناراحت و غمگین، در حالی که شرایط هر دو اتاق کاملاً یکسان است؟ فرشته لبخندی زد و گفت: ساده است، این جا مردمی هستند که یاد گرفته اند به یکدیگر غذا بدهند ... •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
11.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فوت کوزه گری نخ هزارلا 💞 بانوی با سلیقه •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 چندین سال پیش که تلفن ها شماره طرف رو نمی انداخت یه پسر جون مزاحم خونه خواهر من میشه (خواهر من ازدواج کرده بود و چهار تا دختر داشت) روز اول ماه هم بوده خواهر منم مذهبی سفت و سخت بهش میگه مزاحم نشو اونم میگه کاری ندارم حوصلم هم سر رفته 😅 خواهرم بهش میگه خوب نماز اول ماه بخون میگه بلد نیستم خواهر من یادش میده و طرف تماس رو قطع میکنه یه ساعت نمی دونم یا دوساعت بعد زنگ‌میزن میگه خوندم حالا بگو چکار کنم خواهرم هم یکم نصیحتش میکنه و فردا دوباره زنگ میزنه که امروز چه نمازی بخونم خلاصه خواهر ما همش دنبال نماز های مستحبی بود برای طرف تقریبا یک ماه هر روز زنگ‌میزد و همگی از شوهرش گرفته تا بابام اینا هم خبر داشتن بعدش به طور ناگهانی دیگه زنگ نزد خواهر ما اینقدر دل نگرانش بود تا اینکه دوباره زنگ زد که رفته سربازی خواهرم شاکی که چرا بهم نگفتی 😂😂😂 اینقدر دل نگرانت بودم اونم گفته نمی خواستم ناراحتت کنم خواهرم بهش گفته پسره زبون نفهم نگفتی من میمیرم و زنده میشم 😂 بعداش مادرش زنگ خواهرم زده بود و تشکر که خدا خیرت بده نصیحتش کردی خیلی اخلاقش خوب شده و نمازخون هم شده •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
⭕️سنگسار شدن یک زن توسط شوهرش ساعت 7:30 😔 دیروز تو تهران میخواستن حکم رو اجرا کنن، خیلی وحشتناک بود! زن رو گذاشته بودن تو چاله و تا سینه زیر خاک بود به شوهرش التماس میکرد که ببخشتش، اما مرد دستش را پر از سنگ کرده بود و منتظر دستور قاضی بود و با تمام انزجار نگاهش میکرد و میگفت که باید قصاص بشه زن التماسش میکرد، اما مرد فقط دنبال قصاص بود و فریاد میزد و به زن لگد میزد... کاملا دچار جنون شده بود و میگفت مگه من چیکارت کرده بودم و خودش رو میزد. خیلی دردناک بود... ترس در چشمان زن موج میزد و با صدای بلند داد میزد که منو ببخش، بخاطر دختر کوچیکمون منو ببخش، قول میدم که جبران میکنم... عده ای داد میزدن ببخشش و عده ای دیگر میگفتن بکشش! شوهر رو به قاضی کرد و گفت حکم رو اجرا کن، قاضی به زن گفت که وصیتی نداری؟ زن گفت فقط به من اجازه بدید یک بار دیگه بچه ی خودم را شیر بدم... بچه ی ۲۰ ماهه را براش آوردن و زن را از خاک بیرون کشیدن تا به بچه شیر بدهد. اما در عین ناباوری ....👇🔞 https://eitaa.com/joinchat/3123708404C390120cf85 چه صبری داری خدا😭👆
❤️✋ این دل اگر کم است بگو سر بیاورم یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم خیلی خلاصه عرض کنم،دوست دارمت دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم❤️ السلام‌علیک‌یا‌ابا‌صالح‌المهدی ≽ ✦السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ، ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ❣
4_5859247930560481636.mp3
4.06M
تندخوانی جزء ششم قرآن کریم 🎤استاد معتز آقایی ⏰ 33 دقیقه 📩 به دوستان خود هدیه دهید. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
15.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
࿐🪴 سبزه ی گندم الان وقتشه ❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•