#اعتراف سوتی از رای ریزی جمعه.. 🤦‍♀😂 ما رفتیم حوزه انتخاباتی رای بدیم، با اعتماد بنفس کامللل کارت ملیو دادم دست طرف.. با یه لبخند ملیح میگه این گواهینامه است خانم.. 💔😂 صبحشم ک داداشم رفته بود رای بده اول فک میکرده با گواهینامه میشه رای داد بهش گفتن نه.. ، بعد رفته اشتباهی کارت پایان خدمت سربازیشو آورده 🤣😩 آخر سر تو یه حوزه انتخاباتی دیگه ای رفت رای داد 🤦‍♀😂😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• چندروز پیش رفتیم خونه عموی شوهرم زن عمو تو فامیل یه ذره چرت و پرت میگه و خودشو باکلاس میگیره خیلی ماها تحویلش نمیگیریم(حرکاتش برامون خنده داره) فک کنین برا خواهرش خاستگار اومده بود براش چایی اوردن چون ریخته بود تو نعلبکی که چایی بخوره🙄 بخاطر همین جواب رد دادن گفتن بی کلاسه😐 القصه رفتیم خونشون داشت به من گله میکرد که اره ما اسما فامیلیم وگرنه ازهم خبر نداریم که .....تو میدونی من دوبار انژیو کردم منم دورادور شنیده بودم ومیدونستم ولی به روی خودم نیوردم😐 با حالت متعجب گفتم عههههه واقعا من اصلا نمیدونستم و اینا بعد چند دقیقه گفت اره مادرشوهرتم حتی یه زنگ بهم نزد منه اسکل که هر وقت دروغ گفتم سریع رسوا شدم گفتم فک کنم زنگ زده تو بیمارستان یادتون رفته🙄 برگشت گفت تو که گفتی نمیدونستی😏😏منو دیگه خودتون تصور کنین😢😢😢 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•

بستنی سنتی😍 مواد لازم : گلاب ۴ ق غ زعفران ۳ ق غ شیر پرچرب ۱ لیتر🥛 ثعلب مرغوب ۴ گرم خامه صبحانه ۵۰ گ شکر ۱ و ⅓ لیوان🍚 خامه ۱۰۰ گرم #بستنی •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•

✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 با سلام ب دوستان خوبم و مشاور محترم تجربه من راجع ب خوندن سوره طلاق هست من خودم همیشه وقتی با شوهرم دعوا میکنم و قهریم این سوره رو میخونم و خداروشکر شوهرم سریع سرد میشه عصبانیتش فروکش میشه میاد اشتی میکنه باهام😊 تا اینکه خواهر شوهرم اومد قهر خونه باباش دیگه خیلی ناامید بود شوهرش بیاد دنبالش چون شوهرش بهش گفت دیگه نمیخوامت نمیام دنبالت برو پیگیر کارای طلاق شو😱 اونم فقط بخاطر یه دعوای الکی که تو زندگی پیش میاد 😕 خلاصه من بهش گفتم اگه یه چیزی بگم انجام میدی با اعتقاد کامل مطمئنم جواب میگیری، اونم گفت من که امیدمو از دست دادم ولی بازم انجام میدم 😔‌ بهش گفتم با ارامش و اعتقاد و اطمینانت ب قدرت خدا بخون زندگیتو سر و سامان میده قطعا🌹 اون شب خواهر شوهرم سوره رو خوند دیدم فردا ظهرش پیام داد باورم نمیشه شوهرم و خانواده ش اومدن دنبالم که منو ببرن خونه خودم 😃 ازم تشکر کرد و گفت واقعا با چشم معجزه سوره طلاق دیدم در اوج ناامیدی خوشحالم که با این چیزایی که تو کانال خوب شما یاد بگیرم زندگی رو نجات بدم یا خانمی رو راهنمایی کنم من لینک کانال خوب شما رو ب دوستام و خواهرشوهرام و زن داداشام و خواهرام دادم اونام دارن از مطالب بی نظیر کانال استفاده میکنن...ممنونم از همتون 🙏 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•

#داستان_یک_اشتباه ❌ شش ماهی از زایمان ناموفقم گذشته بود ولی نمیدونستم چرا انقدر حالت تهوع دارم همسرم مدام بغلم میکرد و میگفت حتما خبراییه عشقم همیشه م بهم روحیه میداد و میگفت تو دوباره مادر میشی بهترین مادر دنیا هم میشی بعدشم چشمکی بهم میزد و میگفت تو جواب دعاهای مادرمی اما انگار خبری نبود چند بار ازمایش داده بودم منفی بود یه روز رفتم دستشویی که یه دفه مثل چند دفه ی قبل که سقط داشتم همون حالتا برام پیش اومد با وحشت همسرمو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. رنگ به رخسار نداشتم با کمک همسرم سرپا ایستادم بوی خیلی بدی توی دستشویی پیچیده بود جوری که نمیشد نفس کشید وقتی چیزی رو که سقط شده بود دیدیم شاخ دراوردیم . من غش کردم ولی صدای همسرم رو میشنیدم که سریع زنگ زد به پلیس...👇🏻🔞 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf کانال مخصوص #متاهلین میباشد❌❌❌

👠🎀ایده های دلبری🎀👠 ترفند محبوب شدن برای اینکه احترام و محبوبیت تون توی جمع فامیل ها بخصوص فامیل های همسرتون بره بالا یه راه حل خیلی راحتش اینه که هوای بچه های فامیل رو داشته باشین .مثلا وقتی دعوت میشین خونه ی اون فامیلتون حتما حتما دستتون یه کادوی کوچولو واسه بچه ی صاحبخونه بببرین.از اونجاییکه خوشحالی بچه ها خیلی به چشم همه میاد محبوبیت شما هم بالا میره و از طرفی بچه هم دوستتون داره و وقتی نباشین میتونه مدافع خوبی براتون باشه !! •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•

#ارسالی_اعضا سعی کنید همیشه وقتی همسرتون میاد داخل چه در جمع و چه در خلوت به احترامش بلند شید همیشه قبل از رفتن بدرقش کنید و حتما با بغل یا گفتن کلمات عاشقانه باشه. وقتی خسته از سرکار میان اگر تابستونه براشون یه نوشیدنی خنک اماده کنید اگر فصل سرماس چای یا دمنوش براشون ببرین. براش میوه پوست بکنید و موقع اومدن به خونه براش ببرین تا خستگیشون در بره این رفتارها خیلی ساده است اما تاثیرش فوق العادس •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•

✅اصولی که #آقایون باید در همسر داری رعایت کنند.! ❣اعصاب خوردی و ناراحتی های ناشی از مشکلات کاری را سر همسر خود خالی نکنید. ❣هدیه، مهر و محبت را زیاد میکند ، به مناسبتهای مختلف برای همسر خود هدیه ولو کوچک خریداری و با حالت شاد و خندان به او تقدیم کنید. ❣ در حضور همسر خود به هیچ وجه از زنان دیگر تمجید نکنید. ❣به بستگان همسر خود مانند پدر، مادر وسایر اقوام وی احترام بگذارید و برای دعوت آنان به خانه قبل از همسر خود اقدام کنید. ❣هرگز از معاشرت همسر خود با بستگان و خویشاوندانش جلوگیری نکنید، ودر معاشرت و دید و بازدید با بستگانش پیشقدم باشید. ❣ با بستگان خود نزد همسر خود درگوشی و نجوا نکنید. ❣همسر خود را هیچ گاه به خصوص نزد بستگانش سرزنش و تحقیر نکنید .توهین و بی احترامی به همسر، از صفا و صمیمیت در زندگی زناشویی میکاهد. ❣خود را برتر از همسر خود معرفی نکنید . سعی کنید من و تو در زندگی نباشد کلمه ما زندگی را گرم و لذتبخش میکند. ❣وقتی همسر شما عصبانی است، او را با مهر محبت آرام کنید. ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•

خونه مادرشوهرم شام دعوت شدیم به صرف دلمه😋😋 که خواهرشوهرم دخترش مریض شد نتونستن بیان برا همین مادرشوهرمم سهمشون رو توی یه ظرف گذاشت داد به شوهرم که براشون ببره به شوهرمم گفت زن همسایمون فضوله نزار ببینه چی داری اینو بده ابجیت این شوهری ماهم اشتباه شنید ظرف غذا رو کامل داده بود به زن همسایه زودی هم اومد تو خونه حالا خواهرشوهرم منتظر غذا بودن ما اینجا داشتیم میلموبندیم که یهو اومد گفت پس چرا برا من نفرستادید😔😔😔 بعد همه سرا چرخید طرف شوهرم مگه غذا رو نبردی اونم گفت بردم دادم به زن همسایه شما گفتید نزارید ابجیت بفهمه😂😂😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•

#روانشناسی تحقیقات روانشناسی نشان داده است که خانم‌ها معمولا بعد از یک مکالمه 34 دقیقه‌ای، کاملا می‌توانند تشخیص دهند که امکان یک رابطه طولانی و پایدار را با طرف مقابل خواهند داشت یا نه. روانشناسی میگه کسی که همیشه در ذهن شماست و فکرتون رو مشغول میکنه اون آدم یا دلیل خوشبختی است یا دلیل درد شما.... •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•

داستان زندگی 🌸 حدودا یکسال و نیم از زندگی مشترکمون به همین منوال گذاشت و محسن (اسم همسرم)یه روز نعشه بود یه روز خمار،چندروز پاک بود و بازهم بدتر از قبل لغزش میکرد ودام اعتیاد پیچیده بود دور گردنمون و رهامون نمی کرد چه شبها که با خماریاش خمار شدم به امید اینکه اینبار حتما بار آخرشه و ترک میکنه هیچوقت یادم نمیره که روزهای طولانی وگرم ماه رمضون رو با زبون روز دنبالش راه افتادم از این دکتر به اون دکتر پیش این مشاور و اون روانشناس ولی تمام این مدتو پیش همه حتی خانوادم حفظ ظاهر میکردم چون زنگیمو دوست داشتم و میخواستم به هر قیمتی شده از این بدبختی نجات پیدا کنیم به امید اینکه خوب میشه و کسی چیزی نمیفهمه (ولی تو مراسم ختم پدرم که اوج بد حالیش بود و به ناچار شرکت کرد یه سری ها یه بوهایی بردند)کم کم رابطمون داشت بدتر از قبل میشد دیگه قبح اعتیاد واسه محسن از بین رفت و براش عادی شد،مادرم هم هر بار که منو میدید همش میگفت چته چرا از مشکلت به ما چیزی نمیگی و‌... یه روز که جونم به لبم رسیده بود خواهرم تو اوج بدحالیم بهم زنگ زد و من هم بغضم ترکید وتو عصبانیت گفتم به داداش بگو بیاد دنبال من و من دیگه نمیتونم این وضعیتو تحمل کنم، گفت مگه چی شده گفتم بدبخت شدم محسن معتاده پدرمو در آورده،خواهرم هم گفت پس حدسهای ما درست بود چرا اینهمه مدت سوختی و لب باز نکردی مگه تو چت بود که این معتادو تحمل کردی و.... محسن خودشم خونه بودو همه رو میشنید و همینکه دید دارم‌چمدون میبندم تا برم دست و پاشو گم کرد و دست به دامان خانوادش شد تا مانع رفتنم بشن خلاصه بعد ۱۰ دقیقه داداشم اومد دنبالم و همزمان خانواده اون هم واسه وساطت اومدن و برادرمو توجیه کردن که این سری حتما ترک میکنه و آدم میشه،ولی غافل از اینکه ترک واسه موتوره/اینبار هم اینطور کوتاه اومدم و موندم و قرار شد بره کمپ و ترک کنه؛رفت پاک شد برگشت ولی طولی نکشید که بازهم رویه قبلی رو پیش گرفت و روز از نو... #ادامه_دارد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•

سلام چند وقت پیش رفتم یه مطبی حجامت کردم برای اینکه فشارم نیفته و اینا یه شیر کاکایو و کیک گرفتم گذاشتم کیفم که تاکسی بگیرم و توی ماشین بخورمش😜 اون‌ محله خیلی شلوغ بود یه خیابون تنگ و کلی ماشین و آدم ، گیج بودما خلاصه تاکسی گرفتم همین که نشستم راننده گفت در رو باز و بسته کن🥸 آقا درو بازو بسته کردن همانا و یه پسره گوریل با موتورش رفتن آسمون اومدن زمین🫣🫣😳همانا همون بالاها تو اوج‌ که بود صورتمو مظلوم کردم و یه عذرخواهی به سبک هندی کردم🙏 طفلک بند کیفش رو یطرفه انداخته بود گیر کرده بود به فرمون موتورش انگشت شصتش گیر کرده بود به دستگیره ماشین🤯🥵😰 اصلا یه وضعی رنگ صورتش شده بود قرمز قرمز😡🤬 راننده تاکسیو رو بگو به من دلداری میداد ! نترس تو مقصر نیستی دخترم اون نباید از سمت در مسافر بیاد راننده پیاده شد مردمم جمع شده بودن پاچه شلوار پسره زدن بالا ، پوست ساق پاش مثل کاغذ لوله شده بود خونین مالین... از درد به خودش میپیچید 😣😖 منم توی ماشین شیر کاکائو کیک میخوردم فشارم نیفته😜😜😜 خدایی خیلی ناراحت شدم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•