#اعتراف
آقا ما یه نفرو گیر آورده بودیم که زیاد کنتور رو درست کنه کار نمیکرد، خلاصه کنترو باز کرد اورد پایین، به دومادمون گفت آقا اکبر یه ۵۰ هزار تومنی لای چرخ دنده هاش گیر کرده ( کنایه از هزینه خرید قطعه بود) آقا دوماد هول ما رو میگی با عجله اومد گفت جددی😃😃🙈
کو کو کجاست🤭😃
ولم نمیکرد داشت از سوراخ اینور اونور نگاه میکرد بلکه پیداش کنه 🤣مام از خنده روده بر شده بودیم🤣
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
اعتراف میکنم
همه منو بخاطر دماغه بزرگم و صورت سبزه ام مسخرم میکنن
آخه چون سنم کمه نمیتونم عمل کنم
هرجا ک میرم مسخرم میکنن
اعتماد ب نفسم اومده پایین
ترخدا هیچ کسو مسخره نکنید شاید جلوتون نشون بدن که بی تفاوتن ولی با هر حرف مسخره ای ک میزنید دله طرف هزاران دفعه میشکنه..
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
سلام 30سالمه دوتا بچه دارم، یه بار تو پارکینگ خونمون نشسته بودم منتظر بودم آقامون بیاد تا بریم یه جایی،بچه هام درو باز گذاشته بودن، منم سرم تو گوشی اصلا حواسم نبود که از اداره گاز اومدن کنترو چک کنن یهو پسرم اومد تکونم داد با اشاره گفت مامان، و مرده رو نشون داد، وقتی سرمو بلند کردم و مرد غریبه رو تو پارکینگ دیدم هنگ کردم و هیچی نگفتم، فقط نگا کردم مرده هم فکر کرد من کر و لالم فقط با اشاره صحبت میکرد منم فکر کردم اون کر و لاله، همینجوری با اشاره با هم حرف میزدیم،دلمم به حالش سوخت، دختر 5سالمم همش منو تکون میداد میگفت مامان مامان، منم یهو گفتم ول کن ببینم عمو چی میگه، بدبخت(ماموره) یه لحظه چشاش گشاد شد نگاه کرد گفت میتونی حرف بزنی منم مثل خودش هنگ کردم از حرف زدنش بعد دیگه اصلاً نتونستیم حرف بزنیم😂😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
40 سالمه،بچه که بودم رفته بودم روستا خونه مامان بزرگم.. رفتم از قنات آب بیارم، برف زیادم باریده بود... یهو با ی دختره همسن خودم دعوام شد. دختره با گریه رفت خونشون، پشتش داداش کوچیکش اومد با قلدری ک چرا با خواهرم دعوا کردی، منم یخ زده بودم دبه آبم دستم بود گفتم برو بچه سردمه دبه آب رو سرت خالی میکنما.. اینم ولکن نبود منم وسط برفا تو اون سرماااااا دبه آبو ریختم رو سرش😐اون طفلک هم لرزون و با گریه رفت خونشون.. حالا همون پسره شده داماد عمه م هر موقع منو می بینه با یه لبخند مرموز و نگاهش مشخصه میخاد انتقام دبه آبو بگیره 😕
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
سلام
اعتراف میکنم اون اوایلی ک گوشی هوآوی روبورس بود، داداشم برام خرید، یروز تو ی مهمونی بودیم دختر دایی بابام که کلا یجورخاص باکلاسن و چندساااااال از من بزرگتره کنار من نشسته بود😑گفت گوشیت خیلی قشنگه ،گفتم ممنون هُوِآی هُوِآی،گفت هوآوی منظورته گفتم ن این فرق داره هُوِآیه😂😐
بعدا رفتم پرسیدم از داداشم اسمشو ،دیدم هنگ کردم .
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
واسه مراسم حنابندون خونمون مهمونی بود، مردا تو اتاق بودن ما هم تو سالن ... یهو دیدم عموی بابام ک بزرگ فامیلمونم بود داره میره، بدو رفتم جلو و شروع کردم به تعارف الکی کردن ک: خیلی خوش اومدین عمو، مرسی ک قبول زحمت کردین واقعا شرمنده کردین ... که خودش پرید وسط حرفمو یواشکی گفت اگه اجازه بدی دارم میرم دسشویی😐حالا جلو همه😐😂سنگ رو یخ شدم فقط، ای کاش لال بودم تا آخر مهمونی با زبان اشاره حرف میزدم😑🤐
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
سلام این یه واقعیته ،حدود ۴۷ سال پیش تو روستای همدان وقتی عمم ۱۰ سالش بوده با دوستاش تو کوچه خاله بازی میکردن، هر کدوم با سنگای ریز خونه ساختن بعد مثلا هر روز میرفتن خونه یکی مهمونی، عمم میگفت من گفتم بچه ها مثلا من زن خونه دارم الان شوهرم که خیلی پولداره با ماشین میاد، برام گل آورده منم منتظرشم و غذا براش درست کردم تا بیاد، یکیشون گفته من ۷ تا دختر دارم دارن کارامو میکنن خودم پام شکسته هر دختری یکار برام انجام میده اونیکی گفته من ۵ تا پسر دارم خوشم از دختر نمیاد یکیشون گفته من شوهر ندارم شوهر برا چیمه فقط یه بچه دارم بسمه ،الان بعد۴۷ سال دقیق همه ی اون رویاها براشون اتفاق افتاده عمم شوهر میکنه تهران با یه مرد پولداری هنوز ک هنوزه عاشق همن همش گل و کادو میخره با این سنش ،اون دوستش الان ۷ تا دختر داره یپاش بخاطر دیابت از مچ قطع کردن روزی یه دختر میره براش کار میکنه اونیکی ۴ تا پسر داره دختر نداره اونیکی هم تو سن کم شوهرش تصادف میکنه میمیره فقط یه پسر داره
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
سلام اعتراف میکنم
تو بچگی فک میکردم مرض قند و سلول ها درست میکنن،میان حبه های قندو رو هم میچینن وقتی برجش بزرگ شد ،دیگه قند طرف میاد بالا
بعد یهو ی سلول بهش میخوره قندا میریزن،و اینجوری میشه ک قندش میوفته حالش بد میشه😐😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
سلام دخترم ۱۸
یه خاستگار دارم دکتره بعد دارم واسه کنکور میخونم ، به نظرتون ازدواج کنم یا درسمو بخونم یه رشته خوب قبول بشم بعدش ک تموم کردم درسمو ازدواج کنم ؟
خیلی دوراهی سختیه 🥲🥺
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
۲۲ سالمه ۵ ساله ازدواج کردم...
اعتراف میکنم مثل هر دختری آرزوی پوشیدن لباس عروس داشتم ولی چون وضعیت مالی پدرم به خاطر ازدواجم خوب نبود از اون لباس صرف نظر کردم و گفتم نمی خوام ...تمام فامیل هام دعوام کردند و گفتن چرا نمیپوشی ...حتی داییم میخواست خودش برام بگیره ولی چون غرور پدرم میشکست ...گفتمنمیخواد ... و هیچکس حتی پدر و مادرم خبر ندارند از این حسم چون اگه بفهمن ناراحت میشن💔
فقط خواستم بگم خیلی از جوونا هستن که به خاطر جهیزیه و خرج عروسی به پدر و مادر ها فشار میارن و بعضیاشون واقعا درآمد چندانی ندارن...کمی درکشون کنیم..
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
۲۰ سالمه
یه بار بابای دوستم قرار بود بیاد دنبالمون.(خیلی آقای متشخص و با کلاسیم بود). رسیدیم دم در خونمون وقتی خواستم پیاده بشم گفتم ببخشید چقد میشه؟ هیچی دیگه تا همین امروزشم هر وقت یادم میوفته از خجالت اب میشم🥲😂😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام
پارسال ماه رمضون افطار خونه مادرم جمع بودیم برادر خواهرا همه ، وسطای افطار مامانم رفت از توی یخچال حلوا آورد داد به من گفت بخور ببین خوبه
آخه همسایمون چند روز پیش آورد 😫می خواست من امتحان کنم اگه سالمه خراب نشده بقیه بخورن
فکر کنم بچه شون نیستم سر راهیم
من 😠
بقیه 😁
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
نزدیک 40سالمه اعتراف میکنم زندگی سخته ولی من خسته نشدم. مامانم که آلزایمر داره و همه ی کاراش به دوش منه خیلی سخته 😔😔😔 همسر و بچه هام رو مثل باقی خانما رسیدگی میکنم، الآنم که شرایط جنگیه اما من کم نمیارم ، قرار بود بریم شهرستان، از وقتی اون نتانیاهوی قاتل گفت تهران رو تخلیه کنید ما تصمیممونو عوض کردیم و سفت و محکم سرجامون نشستیم، و طبق فرمایش رهبری داریم به زندگی ادامه میدیم، پیروزی از آن ماست💪
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•