فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو ترفند کار راه بنداز در یک کلیپ 👌
ترفند درزگیری کاشی و سرامیک
و ترفند درست کردن مایع دستشویی
➣
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیک پذیرایی کن👌
برا مهمونی ساده وشیک تزیین کن
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
سلام دخترم... میخوام راجب دوران جاهلیت همه ی دخترا صحبت کنم😂🧚♀
اعتراف میکنم وقتی سنم کمتر بود با کف شامپو ،موهامو مث سوسانو میکردم
اعتراف میکنم وقتی میرفتم دست شویی بین قطره های آب مسابقه میذاشتم هرکی زودتر از روی دیوار سر میخورد اون برنده بود ...
اعتراف میکنم که از هر کی بدم میاد تو چایش خلاصه ی چیزی میریزم.
اعتراف میکنم یه روز میخواستم پسر عمومو از ۴ طبقه بندازم پایین فقط برای اینکه میگفت تو شمر زلجوشنی...
اعتراف میکنم فک میکردم وقتی مردم میرن دماغ عمل کنن اونجا یه میز دماغ چیدن میرن یکیو انتخاب میکنن بعد اینو میکنن اونو میزنن جاش
خلاصه که داستان هایی داشتم مثل آنشرلی😂👩🦯👋
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام خدمت همه شما خانومای گل و تشکر از این کانال فوق العاده خیلی چیزا به من یاد داده منم میخوام چنتا تجربه به شما بگم که همه اینا رو از این کانال یاد گرفتم
اول اینکه خیلی زیاد حتی بابت کارهای کوچیک از شوهرتون با کلی #ذوق و شوق #تشکر کنید حتی اون کارش اونجوری نبود که شما دوست داشتین سریع نق نزنید اول تشکر کنید کاری کنید دفه بعد همون کارو بهتر و اونجور که شما دوست داشتین انجام بده
دوم تا جایی که امکانش هست و شرایط دارید به #استقبال شوهرتون با روی خندون برید و یادتون باشه اون #لبخند زن و شوهر موقع خروج یه #صدقه هست
سوم موقع #دعوا فقط #ساکت باشید و بحث رو با زیرکی عوض کنید
چهارم اگه همسرتون از خانواده خودش دلگیر بود سریع از موقعیت استفاده نکنید و تمام بدی هاشونو نگید فقط کمی #دلداریش بدید و سکوت کنید و اینرو بدونید همسرتون یه روزی جزو اون خانواده بوده و خانواده چیزی نیست ک به راحتی بشه ازش گذشت حتی اگه بدترین باشن شما حداقل کاری ک میکنید جلو همسرتون #بدترشون نکنید همونجور ک دوست ندارید همسرتون از خانواده تون بد بگه پس به خانواده هم #احترام قائل بشید
پنجم از هر حرف مادرشوهر و خواهر شوهر سریع #جبهه نگیرید و پیش کسی بدگویشونو نکنید که بعدا برای خودتون دردسر بشه
خوندن قرآن یادتون نره یه نی نی تو راهیی دارم که تهدید ب سقطم☹️
برای سلامتی نی نی و خودم سر نمازهاتون دعا کنید برای خوشبختی زندگی همه صلوات❤️
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🔴سربه راه شدن فرزند یا همسر نااهل🔴
اگر در خانه جوان نااهل یا همسری دارید که به حرف شما گوش نمیدهد و از نماز و دعا فاصله گرفته و شب دیر وقت به خانه میآید و باعث پریشانی و آزار شما شده است ،برای اصلاح شدن و تغییر رفتارش به طوری که مطیع شما شود و حرف شما را گوش بدهد تنها یک راه قطعی و موثر وجود دارد.در یک اتاق تنها بنشینید و بدون اینکه با کسی حرف بزنید ۳۶۰ مرتبه این دعا را بخوانید....👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0
خیلیا با این دعا سربه راه شدن😍👆
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹
سلام. من از کانالتون واقعا رفتار درست با مرد رو یاد گرفتم. عالی هستین.
یه بار با دوستام تصمیم گرفتیم مجردی بریم #سفر. وقتی از آقام اجازه گرفتم. گفت اگر بگم نه، چیکار میکنی؟
گفتم: با دوستام میرم. کاریم به حرفت ندارم.😐
اونم گفت: نه! حق نداری بری. کلی #بحث شد و آخرم اجازه نداد.
یه ماه بعد دوباره برنامه چیدیم واسه سفر. به آقایی گفتم: برنامه از این قراره. اجازه میدی با دوستام برم سفر؟
گفت: اگر بگم نه چی؟
😜با خودم گفتم: اوندفعه تند رفتم، بذار ایندفعه یجور دیگه راضیش کنم. 😜
گفتم اگر بگی نه! منم میگم چشم و نمیرم. وقتی تو یه چیزی بگی، به حرفت گوش میدم. حتما دلیلی داره که اجازه نمیدی.😊
گفت: واقعا نمیری؟
گفتم: بدون اجازت، هرگز!
گفت: برو عزیزم! فقط خیلی مراقب عشق من باش!😍
✍ همیشه باید طوری رفتار کرد که #غرور مرد حفظ بشه.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
هر کس سوره #تکاثر را
روز #دوشنبه یا #چهارشنبه ۴۰ بار بخواند،مال عظیم یا خیری به او رسد که در ذهن وتصورات اونگنجد
#رزق
#روزی
#ثروت
🌸 سوره #تکاثر 🌸
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ ﴿١﴾ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ ﴿٢﴾ کَلا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٣﴾ ثُمَّ کَلا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٤﴾ کَلا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ﴿٥﴾ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ ﴿٦﴾ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ ﴿٧﴾ ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ ﴿٨﴾
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹
زن بودن سخت ترین کار دنیاس. سی و سه سالمه. زندگی معمولی دارم اما اگه خودم مراقب نباشم آشوبه.
خیلی به همسرم #احترام میذارم. ادم محترمیه ولی عصبی! از بچگی چون پدر بالا سرش نبوده، بزرگتر از سنش رفتار کرده. فکر میکنه خیلی میدونه اما واقعا خییلی جاها اشتباه میکنه.
من مجردی دختر پاکی بودم. شوهرمم پاک و با ناموسه اما مشکلات همیشه در کمین اند.
دوستان! هیچوقت حسرت شوهر دیگران رو نخورید. فکر نکنید خوش بحالش چقدر شوهرش خوبه! من شوهرم بیرون از منزل یک اسطورس! همه حسرت منو میخورن. خانم خانم لحظه ای از زبونش نمیفته. مغازه دار، همسایه، دوستان ... اما فقط من میدونم چقد عصبیه.
اگه باسیاست باهاش برخورد نکنم زندگی معمولی هم ندارم. بعضی وقتها میگم چقد خوش شانسه که یکی مثل من گیرش اومده. تازه باید شکایت هاشو بشنوید.
تو اوج بیماری هم اگه بفهمم نیاز داره، کوتاهی نمیکنم. برای هرکاری میگم چشم. ساده نیستم دوستان! من راه های دیگه رو امتحان کردم، خیلی بدتر بودن.
بی حوصله س خیلی ولی من باسیاست خاص خودم، جو رو عوض و مطابق میلش میکنم.
#صبور باشید. حاضر جواب نباشید. به آرامش فرزندتون فکر کنید و هرررگز حسرت همسر دیگران رو نخورید. 🙏❤️
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
سلام. من دخترم ۱۹ سالمه.
اعتراف میکنم امسال سال اولی هست که قراره برم دانشگاه، اونم با کلی امید و آرزو و سختی موفق شدم تو رشته موردعلاقه ام و دانشگاهی که میخواستم قبول بشم. اما چون دخترم خانوادم خیلی سختگیری میکنن نسبت دانشگاه رفتنم. به نوع پوششم و ....
به همه چی من گیر میدن. کلا عقیدهشون اینه که دختر نباید بره دانشگاه و اصلا نباید درس بخونه باید تو خونه کار کنه. چون اگه دختر بره دانشگاه ، خراب میشه و آبرو خانوادشو میبره. الانم که دارم این متنو مینویسم چشمام پر از اشکه. چون دیگه نمیذارن برم دانشگاه💔
کل روز دارم به اون همه سختی که برای کنکور کشیدم فکر میکنم و آرزوهایی که انگار هیچوقت قرار نیست بهشون برسم💔
ادمین: کی قراره ی سری آدما متوجه بشن!!!
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
عاقا فک کنم این قضیه مانکن برا همه اتفاق افتاده یبار منو خواهرم تو پاساژ خرید میکردیم یهو یه مانکن دیدیم در مغازه گذاشتن بهش نزدیک شدیم تا میخاستیم دستمونو بهش بزنینم یهو تکون خورد و گفت نگا داره؟؟😂😂ینی سکته کردیم ابلفضلی نفهمیدیم چجوری فرار کردیم این فروشنده ها مشتری ندارن از قصد اینجوری وایمیستن😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
سلام دیروز داشتم با ماشین تو شهر دور میزدم هوس چای کردم دیدم یه قهوه خونه کنار خیابون هست قبلا هم که پیاده رد شده بودم دیده بودم که ملت اونجا دارن چای میخورن.اونروز رفتم داخل چند نفر نشسته بودن چای میخوردن به آقایی که پشت میز نشسته بود گفتم یه چای نبات واسم بزار و رفتم نشستم.دیدم طرف با تعجب نگاه میکنه پرسید یه چی؟همه داشتن منو نگاه میکردن گفتم مگه اینجا کافه نیست دیدم همه زدن زیر خنده گفت نه عزیزم اینجا پیک موتوریه 😂 کافه نیست.
خب لامصبا هر وقت من رد شدم شماها داشتین چای میخوردین خب از کجا بفهمم کافه نیست.خلاصه گفتم آخ باز عینکم رو نزدم خوب نمیبینم حتی واسه اینکه طبیعی جلوه کنه موقع بیرون رفتن رفتم تو شیشه سکوریت😂🤣🤣
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
دو ماه گذشته بود و حال صنم بهتر شده بود .. با اینکه هر وقت یاد کار مادر میفتادم تا عمق وجودم میسوخت
داستان زندگی 🍀🍀
آفت بلند صدام کرد و گفت آقا ... بیایید بچه به دنیا اومد..
هیجان زده بلند شدم و رو به صنم گفتم تو هم بیا بریم بچه رو ببینیم ..
صنم چند ثانیه فکر کرد و گفت حالا تو برو ،شاید مرضیه خوشش نیاد منم بیام ..
از اتاق بیرون رفتم.. آفت بالای پله ها ایستاده بود و تا منو دید با لبخند گفت آقا بچه صحیح و سالم به دنیا اومد .. مرضیه خانم هم خوبه خوبه ،اینقدر نگران بودید..
پر استرس پرسیدم بچه چیه؟
_یه دختر بور شبیه مادرش...
منتظر بودم پسر باشه .. کمی تو ذوقم خورد ولی بروز ندادم و دست کردم از جیبم چند اسکناس درآوردم و به طرف آفت گرفتم .. اینم مژدگونیت...
آفت با خوشحالی پول رو ازم گرفت و دوباره به اتاق برگشت ..
چند دقیقه که گذشت قابله لگن به دست بیرون اومد ..
+میتونم برم داخل؟
هنوز جواب نداده بود که مادر مرضیه هم بیرون اومد ..چند تا ملافه دستش بود از کنارم گذشتنی ، آروم گفت به قابله پول و شیرینی دادی ..
با تعجب گفتم مگه شیرینی هم باید بدم؟
مادر مرضیه کلافه گفت ای بابا .. آره دیگه... نقلی ،نباتی ..هر چی که هست بده..
رد شد و رفت شنیدم که زیر لب گفت خونه بی بزرگتر همین میشه ..
بهم برخورد ولی راست میگفت.. برای اولین بار ،دلم میخواست مادر کنارم بود ..
رو به قابله گفتم الان شیرینی میفرستم برات..
چند تقه به در زدم و وارد شدم .. آفت کمک میکرد نوزاد شیر بخوره...
مرضیه با دیدن من کمی خودشو جمع و جور کرد..
آفت با غر گفت ای بابا خانم مگه نامحرمه، شوهرته بزار بچه شیرشو بخوره
پول رو به طرف آفت گرفتم و گفتم تو برو این قابله رو راهی کن ..
آفت سرش رو بلند کرد و گفت پس کی یاد بده؟...
+تو برو بگو مادرش بیاد..
آفت از اتاق رفت ..کنار مرضیه نشستم و گفتم حالت خوبه؟
زیر لب جواب داد خوبم ...
+بچه رو بده بغلم صورتش رو ببینم ..
مرضیه بچه رو تو بغلم گذاشت.. فهمیدم که تمام تلاشش رو میکنه که دستش بهم نخوره...
دخترم رو بغل کردم ..سفید بود .. صورت گردی داشت .. یه حس شیرینی تو وجودم چرخید ..
آروم لبهام رو نزدیک صورتش بردم و گونش رو بوسیدم ..شروع به گریه کرد ..
مرضیه گفت بده به من دخترمو..
بغلش کرد و آروم گفت جانم ..دخترم..دلیل زندگیم..اسمش رو چی میزاری؟؟
میخواستم هدیه ای به مرضیه بدم گفتم اسمش رو تو انتخاب کن ..بهش فکر کردی؟
مرضیه لبخند کمرنگی زد و گفت گلچهره...
ابروهام رو بالا دادم و گفتم از قبل انتخاب کرده بودی؟؟
مرضیه سرش رو تکون داد و همونطور که به صورت دخترمون نگاه میکرد جواب داد خوابش رو دیده بودم .. میدونستم دختردار میشم ....