eitaa logo
آدم و حوا 🍎
40.8هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
به وقت عروسی من سال 98 ازدواج کردم و گلاب به روتون تو تالار دشوییم گرفت خلاصه با هر درد بلایی ک شده رفتم دشویی و همینکه درو باز کردم دیدم یه زنه داره بالا میاره منم از صب هیچی نخورده بودم نشستم کنارش بالا اوردم‌😂😂😂 لباسم کلا کثیف شد یادمه انقد گریه کردم دوباره آرایشم کردن زنای فامیل خدا لعنتت کنه آخه اون لحظه باید بالا میاوردی •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 من 22 سالمه و نامزدم. من در بچگی به علت امپول اشتباه پا و دست سمت راستم مشکل پیدا کردن. ولی این موضوع هیچ وقت ناراحتم نکرد. مهم اینه خدا ازم راضی باشه. همیشه ازخداخواستم که با مردی اشنابشم که وضعیتم رو قبول کنه و منو واقعا دوست داشته باشه. خداروشکراین مرد تو زندیگیم اومد. فوق العاده دوستم داره وبه خانوادم کمک میکنه. خواستم بگم امیدتون به خدا باشه. یه ایده هم دارم من هر روز سوره یاسین، رحمان، واقعه، ملک و چهارقل رو میخونم. تاثیرش عالیه. ✍ حواستون به ارزوهاتون باشه. ارزوهای امروز، داشته های فردای شماست. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🕊 کمک فوری به پیوند کبد نوزاد مبتلا به 🏮این نوزاد مبتلا به سرطان کبد هستند و باید پیوند کبد بشوند پدرشان هم کارگر هستند و توان تامین هزینه های درمانی فرزندشان را ندارند. 🍃 برای تامین هزینه درمانی این نوزاد معصوم، با هر مبلغی که دارید سهیم باشید؛ 🔹شماره کارت‌ و قانونی به‌ نام گروه جهادی حضرت زین العابدین ( ع) و شبا هیئت مذهبی قمر منیر بنی هاشم (ع)
6037997750014749
●IR
840690082101102230186001
کد دستوری👈‎
*6655*1*60#
🏮لینک کانال 👈 @charityi313 🔶 ارتباط با ادمین و ارسال فیش واریزی @charity12
⛔️دعای پایبند کردن شوهر به زن وزندگی اگر زنی شوهرش به زن دیگر تمایل پیدا کرده یا از زنش سرد شده و مالش را جای دیگری خرج میکند این دعا را بنویسد و در لباس خود نگه دارد شوهرش میل به زن دیگری نمیکند و از غریبه سرد میشود و محبتش به همسرش چند برابر میشود..👇👇🔮 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 عالیه این دعا 😳👆
. 🍁صلوات تحفه‌ای از بهشت است 🍁صلوات روح را جلا می‌دهد 🍁صلوات عطری است که دهان انسان راخوشبو می‌کند 🍁روزتون معطر به عطر صلوات برمحمد وآل محمد 🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ 🍃🌸وَآلِ مُحَمَّدٍ 🍃🌸وَعَجِّلْ فَرَجَهُم 🕊🕊🌾🌸🌾🕊
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 ✴️ از آرایشگاه و تفریح و لباس و خرج و خوراکتون واسه پس انداز نزنید. بزنید به بیخیالی😜😄 ولییی پس انداز مخفی داشته باشین.😳😂 ✴️ همیشه بادعوت برین خونه اقوام. حتی مادرخودتون و مادرشوشو. هفته ای یکی_دو بار خوبه. 😏😊 ✴️اگه اونا غذا درست کردن ظرفا رو شما بشورین و بالعکس. غریبه که نیستین بخورین و برین کنار، خدا رو خوش میاد کسی تو خونتون چنین کنه؟🤦‍♀ ✴️ خودتونو با کار هنری سرگرم کنید تا وابسته شوشو نشین. بذارین اونم به دوست و تفریحش برسه. 😌 ✴️ اگه کسی مسخرتون کرد بدونین حتتتما از شما کمتره و یه عقده ای داره. جواب حرفای نیشدار روو با بی محلی بدین. آیییی مزه میده. 💪 ✴️بذارید با مادرش اینا وقت بگذرونه. حتی بهش بگید برو بهشون سر بزن. خانومای نازنین! دوست دارین عروستون باهاتون چطور باشه؟! بدجنس بازی در نیارین و پیش هیییچ کس غیبتشون رو نکنین تا همیشه سربلند باشین. مطالعه کنید هممیشه📗📗📗📗 یادتون باشه زندگی رو هرجور بگیری، میگذره. دیدتون رو مثبت کنین. ➕ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
ژست عکاسی 🌸 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
♦️به جهت رفع وسوسه و دلشوره و گمان بد آيه ۴۵ و ۴۶ سوره مباركه اسرا و آيه ۱۲۹ سوره مباركه توبه خوانده شود و آيات ذكر شده را نوشته همراه خود داشته باشيد🔻 🌺وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا ﴿۴۵﴾ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْاْ عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا ﴿۴۶﴾ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُلْ حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ ﴿۱۲۹﴾🌺 •┈┈••✾🍀🎗🌹🎗🍀✾••┈┈• به محض خواندن احساس سردی در قلبتون خواهید کرد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی 🍀 سال ۱۳۸۰ "از زبان مریم" هیچ وقت فکر نمیکردم از شنیدن خبر مرگ کسی خوشحال بشم .. تق
داستان زندگی سوار ماشین که شدیم بابا از مامان پرسید بچه ها خودشون میان یا بریم دنبال فاطمه .. مامان گفت نه خودشون میان .. راه بیفت که به کفن و دفن نمیرسیم ... بابا بی حرف ماشین رو روشن کرد و راه افتادیم .. فاطمه خواهرمه .. نزدیک چهار ساله ازدواج کرده و یه پسر داره .. داداشم محمد هم از ما بزرگتره و دو سالی میشه که ازدواج کرده و خانمش تازه حامله شده .. هر دو تاشون ازدواجهای موفقی داشتند .. من هم چهارده پونزده سالم بود که فهمیدم عباس ، نوه ی عموی بابا ، با دیگران واسم فرق داره... وقتی میدیدمش ضربان قلبم تند تر میشد و احساس میکردم صورتم سرخ شده و دستپاچه میشدم .. با این حال دوست داشتم زودتر یه مراسم دیگه ای بشه و من دوباره عباس رو ببینم .. تو این دو سال همیشه آرزو میکردم یه روزی بشه که با عباس ازدواج کنم .. هربار مامان پیش کسی میگفت مریم رو نمیخوام زود شوهرش بدم و باید بره دانشگاه، غم عالم تو سینه ام مینشست.. تمام راه ، تا از تهران به کرج برسیم به عباس فکر میکردم .. سر خیابونشون که رسیدیم تو آینه ی جلوی ماشین روسریم رو مرتب کردم و چادرم رو جلوتر کشیدم .. ماشین سر کوچشون متوقف شد و مامان قبل از پیاده شدن برگشت عقب و گفت روسریم مرتبه؟؟ بله ای گفتم و زود پیاده شدم .. چند تا مرد با لباس مشکی سر کوچه ایستاده بودند.. بابا رو کرد به مامان و گفت مریم رو ببر بزار خونه خواهرم .. بزار بمونه پیش فرزانه ... آه از نهادم بلند شد .. مامان گفت حالا بریم تو .. شاید خواهرت فرزانه رو آورده اینجا ... بابا سرش رو تکون داد و گفت باشه بیایید شما جلوتر برید ... وارد کوچه که شدیم مردها با لباس سیاه اطراف در خونه ی حاج عمو ایستاده بودند .. بخاطر اینکه لباس همه یه شکل بود پیدا کردن عباس سخت بود .. همونطور که کنار مامان راه میرفتم به اطراف هم زیر چشمی نگاه میکردم .. نزدیک در رسیده بودیم که با صدای عباس ، ضربان قلبم دوباره بالا رفت .. از در خونه ی پدربزرگش بیرون اومده بود و درست روبه روی ما بود.. _سلام زنعمو ..زحمت کشیدید .. بفرما داخل.. مامان بهش تسلیت گفت و وارد حیاط شد .. یک لحظه بیشتر نتونستم نگاهش کنم و فقط زیر لب سلام دادم ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ادامه‌ دارد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
17.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍔 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام. یکی از اشناهامون ک خانم بود و مهماندار تالار بود تعریف میکرد، ی روز ک سرکار بود و رفته ته سالن (چراغا هم خاموش بوده) تو نماز خونه ک لباس فرمشو بپوشه بعد یکی از همکاراش میاد بهش سلام می‌کنه و میگ بیا بریم دیگ ، اونم میگ تو برو میام ، خلاصه وقتی می‌ره پیش بقیه ب یکی دیگ از همکارا میگ فلانی کو ؟ اونم میگ امروز آف بود نیومده. هیچی دیگه این بنده خدام دیگ هیچ وقت تنها نمیره اونور.کلن میگف همکارا زیاد براشون اتفاق افتاده از این چیزا و مث این ک تو این تالار این چیزا زیاده. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•