#اعتراف
یه روز رفتم تره بار هندونه بخرم به فروشنده گفتم یه هندونه ی خوب خودت برام سوا کن یه هندونه سوا کرد گفتم مطمعنی این خوبه ؟مهمون دارم هااا
گفت آره باباا عالیه خیالت راحت اگه بد بود بیار بزن تو سر من ، گفتم میارماا گفت بیار، اومدم خونه هندونه رو بریدم دیدم نه رنگ داره نه مزه فوری پریدم رفتم سراغ یارو از پشت نزدیکش شدم و هندونه رو بردم بالا و گفتم اومدم اینو بزنم تو سرت ،یه دفعه با ترس برگشت ببینه من کی هستم و با چی میخوام بزنم تو سرش یهو خودش یادش اومد فوری یه هندونه ی دیگه داد بهم اما این یکی و همونجا باز کرد مطمعن شه چون میدونست دوباره میام سراغش😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
برادرم بیشتر وقتا خوابهای جالبی میبینه و برامن تعریف میکنه و همش میپرسه تعبیرش چیه منم که نمیدونستم تا اینکه اتفاقی با این کانال آشنا شدم بیشتر چیزایی که خواب میبینیم اینجا تعبیرش هست
اینجا برات خوابتو هم تعبیر میکنن توی پی وی ⬇️👇😍
https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0
پیرزن ۷۶۰ ساله که هنوز زنده است +عکس👇⛔️🔞
https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db
هدایت شده از شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
خلط پشت حلق همون دلیل سفیدی زبان، کمکاری تیرویید
نفخ معده، سردی روده و یبوست شدید، درد مفاصل
بزرگی شکم و سردی رحم ، ناباروری ، پروستات ، هست.یعنی با رفع این خلط
کل مشکلات بدن ازبین میره، فرم زیر رو پر کنید بهتون کمک میکنن چجوری رفعش کنید
https://formafzar.com/form/w2sq7
👇👇👇
زیرنظر وزارت صنعت و معدن کشور
زیرنظر سازمان استاندارد
https://formafzar.com/form/w2sq7
https://formafzar.com/form/w2sq7
هدایت شده از شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
👊با لاغری صورت خود خداحافظی کنید
🤛《چاقی صورت طی یک دوره》🔥✅
🌱کاملا گیاهی و بدون عوارض و١٠٠%تضمینی🌿
صورتت رو داخل خونه تپل کن🔥👇
@Zahra_Khp
@Zahra_Khp
جهت مشاوره تلفنی عدد《1》 رو پیامک کنید👇
09054676421
💪بابیش ١٠٠ نمونه رضایت مشتری دیگه
😱😱 عضو شو ببین چه خبره
https://eitaa.com/moshavertopoli
ما تبلیغات نمیکنیم وارد شو ببین💤 ☺️
💪💪افزایش وزن ۷ کیلو در ماه
🕊🌹هـرگَـاه بـنـده بـگـویـد🌹🕊
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ
🌹🕊خداى متعال میگوید:
🕊🌹بـــــنــــده مــــن
🌹🕊با نام من آغاز ڪرد
🕊🌹بـــر مـــن اســـت
🌹🕊 کـه کـارهـایـش را
🕊🌹به انجام رسانم و او
🌹🕊را درهـــمــه حـال،
🕊🌹به سامان برسانم و برکت دهم
🌹🕊بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ
🕊🌹 الـــهــی بــــه امـــیـــد تـــو
سلام صبح تون بخیر وشادی
🕊🕊🌾🌸🌾🕊🕊
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت خانومای گل کانال.
من میخواستم تجربه ی تلخی که به خاطر بی تجربگیم داشتم رو بگم که به امید خدا برای هیچکس اتفاق نیفته.
خانومای عزیز من به خاطر سن کمم روش برخورد با خانواده همسر رو #بلد نبودم #گاهی وقتا جوری سر به زیر و آروم بودم که از مظلوم بودنم سواستفاده میشد😔😔😔 و #گاهی انقدر تند میرفتم که باعث بی احترامی به خانواده همسرم میشد😢😢😢
اصلا روی رفتار و گفتارم #کنترل نداشتم و بدون #فکر حرف میزدم که باعث میشد اگر هم حق با من باشه با شیوه ی نادرست رفتارم همه حق رو به طرف مقابل میدادن😭😭😭
همسر عزیزم خیلی آقا و مهربونه و خییییلیی منو تحمل کرد با اینکه رفتارم افتضاح بود باز به من فرصت داد تا جبران کنم آخه خیلی منو دوس دارن. #گذشت ایشون باعث شد من #شرمنده بشم و تصمیم بگیرم به این وضع پایان بدم. الان خدا رو شکر به لطف الهی بهتر شدم و قبل از حرف زدن همه چیز رو سبک و سنگین میکنم.
خانومای گل اگه حرفی گفتنش نقره باشه ممکنه نگفتنش طلا باشه.
سعی کنید توی تمام مراحل زندگی #خدا رو #حاضر و #ناظر بر اعمال خودتون بدونید. امیدوارم زندگی هاتون شیرین باشه.
در پناه حق😍😍😍
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی 🍀 مادرش گفت باشه برید اما اگه رفتید دیگه پاتونو تو خونه من نذارید یا من یا اونا مصطفی
داستان زندگی 🍀🌱
دیگه انگار خوشش اومده بود برای هر چیزی باید نظر میداد..
اگه میخواستیم خرید بریم باید حتما قبلش ازش اجازه میگرفتیم، اگه میخواستیم مهمونی بریم باید اول از اون میپرسیدیم که از طرف خوشش میاد یا نه بعد قرار رفتن میزاشتیم
کم کم مصطفی هم به دستور گرفتن از مادرش عادت کرد، انگار دیگه منو نمیدید اگه میگفتم دوست دارم فلان کارو کنم به حرفم گوش نمیداد باید اول از مادرش میپرسید بعد اون کارو انجام میداد، برای کوچیک ترین چیزا من باید صبر میکردم اجازه مادرش صادر بشه
کم کم که بزرگتر شدم این مسئله عذابم میداد انگار من زن خونه خودم نبودم مثلا اگه فامیل از شهرستان میومد، خونه خودشون غذا نمیداد یهو سرزده میاوردشون خونه ما، منم مجبور بودم تند تند غذا درست کنم تا خجالت زده نشم. یبار بهش گفتم خاله اگه مهمون اومد قبلش بهم بگو بعد بیارشون چون من بچه کوچیک دارم نمیتونم سرزده مهمون میاد خودمو جمع و جور کنم
رک بهم گفت تو هر کار من بخوام میکنی نکنه انتظار داری وقتی عروس دارم خودم جلوی مردم بشورمو بپزم؟ من اصلا خوشم نمیاد خم و راست بشم جلوی این و اون، میارمشون خونه تو تا خودم مهمون داری نکنم
دیگه چیزی نگفتم چون اگه میگفتم باز قهر میکرد.
هر شب میومد خونمون از زمانی که میرسید دستور میداد لباسای مختلف تن ستایش کنیم تا ببینه، اگه خسته بودم یا حوصله لباس عوض کردن نداشتم موقع رفتن مصطفی رو میبرد تو اتاق گله گزاری میکرد و باعث میشد بعد از رفتنشون دعوامون بشه
دیگه کم کم خسته شدم از رفتاراش اما بخاطر زندگیم صبوری میکردم، تا اینکه ستایش ۴ ساله شد، یه روز خالم خونمون بود برای ستایش شیر ریختم تو لیوان گذاشتم جلوش گفتم بخور
یهو برگشت سمت خالم گفت مامانی اجازه میدی شیرو بخورم؟
خالم احساس شاه بودن بهش دست داد گفت آره آره بخور دخترم
اونجا بود که زنگ خطر تو سرم به صدا دراومد، دیگه ستایشم منو به حساب نمیاورد ... خیلی ناراحت شدم تصمیم گرفتم جلوی خالمو بگیرم اما بلد نبودم
یه دوست داشتم اسمش فهیمه بود خیلی زن سیاست مداری بود از زندگیمم خبر داشت، یه روز رفتم پیشش جریانو گفتم
گفتم که دیگه نمیخوام بزارم خالم تو زندگیم ریاست کنه...
ادامه دارد
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایده خلاقانه برای پوشاندن لوله فاضلاب سینک روشویی در فضاهای خیلی کوچک، ارزان جالب و کاربردی✨
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
سلام
چن سال پیش رفته بودیم یکی از شهر های زیارتی که امامزاده داشت بیرون امامزاده هم اتاق هایی بود دورتا دور برای اجاره با یه محوطه بزرگ گلکاری شده هر یک یا دو خانواده یه اتاق اجاره میکردن وازاونجایی که هواگرم بود بعضیا تو همون محوطه زیرانداز پهن میکردن ومیخوابیدن... منم اون شب همراه بقیه بچه ها بیرون خوابیدم صبح خوابالود بیدارشدم و با صورت نشسته رفتم سمت اتاق اجاره ای دیدم سفره صبحانه پهنه و همه دورش نشستن دارن صحبت میکنن منم رفتم و دور سفره نشستم و شروع به خوردن کردم که یه دفعه حس کردم همه جا ساکت شد سرمو بلند کردم ببینم چی شده دیدم چند جفت چشم متعجبِ ناشناس خیره شدن بهم 😂فکر کنید اتاق و اشتباه رفته بودم 😂مثل جت بلند شدم و پا گذاشتم فرار که صدای شلیک خنده هاشون رفت هوا🤷♀ 😅 به اتاق خودمون که رسیدم اول با دقت چهره هارو نگاه کردم بعد نشستم سر سفره 🙈😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•