#سوتی_خنده
سلام به عزیزای دلم شب و روزتون بکام:)❤️
یه مدت با دوستام میرفتیم باشگاه همیشه سه تامون سر یه چهار راه بود اونجا وایمیستادیم اسنپ میگرفتیم یه روز باهاشون بحثم بود که اره من باید با مامانم میومدم کار داشت نمیتونستم بیام دنبالتون شما چرا نرفتین(چون اونا اصلا تنهایی بیرون نرفته بودن) همینطوری غر میزدم یه اسنپم گرفته بودم همیشههههه خدا نگاه میکردم که راننده اسنپیه چه شکلیه شماره پلاکش چیه ها همون روز از بس عصبی بودم حواسم نشده بود یهو یه ماشین اومد جلومون زد رو ترمز یه مرد تقریبا 35.36 ساله توش بود گفت بفرمایید(چون سر چهار راه به غیر از ما سه تا کسی نبود فهمیده بود ما اسنپ گرفتیم) منم فکر کردم مزاحمی چیزیه بلند داد زدم سرش برو پی کارت اقا مگه خودت ناموس نداری خجالت بکش ما هم سن دخترتیم بی غیرت مرده شورتو ببرن و خلاصه کلییییییی فحش یهو رمز گوشیو زدم نگاه کردم دیدم یا امام هشتم اینکه اونه😐😐😐😐😐😫😫😫😫😫😫😫یعنی با یه خجالتی رفتم سوار ماشینه شدم راننده هم دراومد گفت بهتون نمیخوره سوار ماشین یه آدم بی غیرت بشین😞😞😞😞😞😞
قیافه من🥲
بازم من🥲
همچنان من🥲
و من🥲
دلم میخواست خودمو بکشم اون لحظه😫😫😫😫😫
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#سوتی_خنده
با دوستم در مسیر برگشت به خونه بودیم که فشارم افتاد 😁
و احساس کردم که سرم گیج میره و تعادل ندارم😩
میون راه داخل مغازه ای شدم
صاحب مغازه یک آقای مسن بودن
به ایشون گفتم آقا آب میوه دارید؟
ایشونم گفت نه نداریم ☺️
من که نا امید شده بودم....
خواستم از مغازه خارج بشم
که به اون آقا گفتم کاری نداری ؟؟؟؟😃
ایشونم تعجب کرد😳
گفتم پس خداحافظ😒
وقتی از مغازه بیرون اومدم دوستمو در حالی دیدم که نزدیک بود از خنده پخش زمین بشه😂😂😂😂
اون موقع بود تازه فهمیدم چه سوتی دادم تمام سعیمو کردم فقط از اون مغازه دور شم🤣
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#سوتی_خنده
یه بار خونه داییم بودیم دختر داییم زانوش زخم شده بود وقتی راه میرفت لنگ میزد
زنداییم گفت کاش یکی بود میرفت سوپری خرید دارم. منو دختر داییم داوطلب شدیم که بریم حالا شبم بود طرفای ساعت هشت دیگه رفتیم سوپری و خرید کردیم داشتیم برمیگشتیم منم همش به دختر داییم غر میزدم که تو خیلی آروم میای و فس فس میکنی:|
همین که رسیدیم سر کوچه چشمتون روز بد نبینه یه سگ به چه بزرگی وایساده بود دوقدم اومد نزدیک دیگه من نفهمیدم چیکار میکنم فقط میدویدم😬😬
بعد یادم اومد که دختر داییمم همرام بود گفتم اون بدبخت که نمیتونه تکون بخوره حالا سگ خوردتش😐
همینطور که میدویدم پشت سرم نگا کردم دیدم پشت سرمم نیست یعنی کپ کردما😨 جلومو نگا کردم دیدم این خانوم که بزور راه میرفت عین فشنگگگگگگ داره میدوو حالت دویدنش دقیقا شده بود مثل میگ میگ 😅😅 قشنگ نزدیکای خونه بود هیچی دیگه دلم برا خودم سوخت گفتم اون منو ول کرده نه من اونو.🤦♀️
اینقد خندیدم ازش گفتم تو داشتی ادا درمیاوردی این همه وقت حالا قابل توجه همه سگه بدبخت اصلا دنبالمون نکرده بود😂
من:😂🤦♀️
دختر داییم:🙄😁
سگه:😐😳
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#سوتی_خنده
سلام سلااااام🖐 اومدم با یه سوتی
چن وقتی بود که میرفتم شاگردی توی یک ارایشگاه،
یه دختر و مامانش هم اومدن وقت بگیرن برای فرداش که جشن داشتن شینیون مو،
بعد فرداشد، دختره اومد خانم ارایشگر هم موهاشو ویب میکرد، یع خانم دیگه هم برای اصلاح اومد خانم ارایشگر رفت اصلاح رو انجام بده به من گفت یکم دیگه مونده رو انجام بده ،
خوب منم فاز گرفتم😌 گفتم موهاتون خیلی چربه و از چه شامپویی استفاده میکنین؟ خانم ارایشگر هم گفت آره موهاش خیلی چربه. 😏😒
منم گفتم من الان ظهری حموم بودم نگا کن موهام اصلا چرب نیس بعد دختره هم گفت شما دیروزم همین لباسا تنتون بود الان همین لباسا تنتونه که، ضایع شدم مثه چی 😳دیگع تا اخر وقت دهنمو بستم هیچی نگفتم خانم ارایشگر هم همینجوری پوز خند میزد و با دختره و با مشتری دیگه ☹️😱😐
من: 😫😖😣😢☹️😓😥😨😱😰😐😑😬🤕🤕🙄🤥🤭🤫🤐
دختره: 😌😏😂😅🤣🤪🤨
خانم ارایشگر: 😁😆😁😅
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•