eitaa logo
آدم و حوا 🍎
40.9هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام وای ک چقدر میخندم با این سوتیای قشنگ و رنگا رنگ درباره اون ماجرای نبات و محبت باید بگم ک سی سال پیش موقع عقد من و همسری زنداداشم به من گفت ک موقع عقد پای شوهرتو لگد کن تا همیشه حرف تو پیش باشه .منم ک خوشحال از اینکه موفق میشم نشستم پای سفره عقد خلاصه تا عاقد شروع کرد به خوندن خطبه پامو بردم ک بذارم رو پای همسری دیدم پای اون زودتر اومد خلاصه من پامو بکش و ایشون پاشو بکشه خطبه تموم شد و ما درگیر پا بازی بودیم 🤣🤣 انگاری یکیم به همسری گفته بود ک پای منو لگد کنه 😐😐 الانم بعد سی سال نمیدونم حرف کدوممون پیشه ولی هرچی هست خیلی خوشبختیم 😍😍😍😍 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام چند سال پیش محرم بود‌ بعد کل خانواده پدری هرسال محرم چند شبی شام میدن بعد قبل از اینکه بریم مسجدمون ، پنج شیش نفر از دخترا خونه پدر بزرگ پدریم بودیم که حاضر بشیم و‌ بریم‌ مسجد. خلاصه نشسته بودیم حرف میزدیم زنداداشمم داشت آرایش میکرد‌ روسری م سرش نبود یهو پسر دایی بابام‌ اومد توی اتاق‌ زنداداشمم تازه کرم زده بود و هنوز پخشش نکرده بود روی‌صورتش منم که دیدم نه روسری داره و‌نه چیزی سریع چادر مشکیمو انداختم روش😐🤦‍♀ که موهاش دیده نشه خلاصه این پسر دایی اومد و‌ رفت برداشتن چادر از صورت زنداداشم همانا و شوکه شدن هممون همانا🥴 کل چادرم پر از کرم‌بود. هرکااااری کردیم پاک نشد. خلاصه زنداداشم چون مانتوش بلند بود چادرش رو داد به من تا برم خونه چادرمو بشورم‌. یکی‌ دو هفته طول کشید تا با کلی ضرب و‌ زور آثار کرمو‌ از چادر پاک‌ کنیم حکایتش شده بود مثل آش نخورده و‌ دهن سوخته‌ من آرایش نمیکنم‌ اما‌ آثارش روی چادرم بود.😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام بابت کانال شادتون ممنون واقعا تو این روزای پر استرس کار سازه... خانماهای گروه از نبات وجادو کردن شوهرا گفتن یاد همسایمون افتادم چند ماه پیش اومد دم خونمون بهم گفت یه زره از ادرار دخترت بهم میدی( دختر من 4ساله شه)منم گفتم واا برای چی میخوای گفت واسه از بین بردن تلسم وجادو میخوام بریزم تو کفش ورولباسای شوهرم یه زره هم بریزم تو چاییش یا نوشیدنیش🤢🤢🤢میگفت مادرشوهرش اونو جادو میکنه تا هواسش فقط به اون باشه...حالا باز امروز دیدم اومده دم در با لیوان یه بار مصرف میگه باز از اون امانتی بهم بده😂😂منو میگی همون جور😳😳😳لیوانو گرفتم اول میخواستم خودم پرش کنم😜😜😜بعد دلم واسه شوهر بیچارش سوخت که باید.. ش اش.. منو بخوره😝😝😝اخه این چه کاریه یادم میفته ادرار میده شوهرش بخوره اوقم میگیره🤮🤮🤮نکنید خانما تو خدا •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام روزتون بخیر من میخوام به اون دسته از عزیزانی که میگن همسرم خوبه ولی با پدر و مادرش یا خانوادش مشکل دارم بگم که همسرتون هم جزء همون خانواده و از ریشه همون پدر مادر هست و این فقط طرز دیدگاه شما هست که باید عوض بشه و باید اونها را نه شعار بلکه قلبآ مثل پدر و مادر خودتون بدونید اگر پدر و مادرتون حرفی بهتون زد اون را از روی دلسوزی میدونید ولی اگه مادر همسرتون همون حرف را زد بدتون میاد و فکر میکنید از روی غرض هست اگر هر حرفی که بین شما و خانواده همسرتون پیش میاد واقعا فکر کنید که پدر مادر خودتون هستند که این حرف را میزنند خیلی روابط خانواده ها بهتر میشه ممنون از کانال خوبتون🙏 ✍ وقتی دیدگاه غرض ورزی رو به دلسوزی تبدیل کنید چقدر زندگی زیباتر میشود 🌸 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلاممم😘❤️😘 وای یه آبرویی از خودم بُردوندم من یه باااار🤣🤣🤣 الان یادم افتاد آب شدم😂😂😂 آقا این سریال پاورچین و پخش میکرد تلویزیون😂😂 من شیر فرهاد و داوود و سپهر داداشِ مهتاب بودم خواهرم زن هر سه تاشون و جناب طغرل😂 وای نه😂 وای نههه😂😂😂 ما هر قسمتشو میدیدیم میرفتیم مدرسه برا بچه ها اجرا میکردیم🤣🤣🤣🤣🤣 وای یا امام زمان😂 اینقدر دلقک بازی در می اوردیم بعضی معلما نگاهمون میکردن هیشکیم هیچ کاریمون نداشت😂😂😂😂 اما اما اما😂 یه بار داشتیم تو خونه تمرین میکردیم آجی بزرگه مچمونو گرفت😂 گفتیم واسه مدرسه س😂😂😂 گفت خجالت بکشیننن😂😂😂 و... خلاصه مام مخفیانه به تمرینامون ادامه میدادیم😂😂 اصلا اوضاعی😂😂 وای یه آقایی بود سپهر.آقای انصاری نقششو بازی میکردن.یه تایمی بدجور قفلی زده بودم روش😂 خیلی تابلو هاااا😂 مثلا یه برنامه دعوتشون کرد عید نوروز و آقای زیا (امیدوارم درست نوشته باشم😂) مجری بودن.اسمشم بهار نارنج بود.هم ایشون و دعوت کرده بودن.هم یه آقا پسر فسقلی به نام سورنا.که سه سالش بود ولی اشکال هندسی و اعداد رو بلد بود.خدا حفظش کنه❤️ قشنگ این برنامه حک شد تو ذهنم😂😂😂 بعد یه عزیز دلی که متأسفانه اسمشون یادم نیس کات کرده بودن با کراش خارجیشون چون دور بود😁😁 این حالو قشنگ میفهمم🤣🤣🤣 منم یهو بیخیال میشدم😂 عزیزامین❤️ 😁 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام امیدوارم که حال دلتون خوب باشه♥️ یه خاطره از دوران مدرسم یادم اومد گفتم بفرستم واسه کانال سال سوم دبیرستان بودم (سال گذشته)واسه یه کاری دوستام می خواستن برن توی دفتر پرورشی گفتن توهم بیا بریم منم گفتم اکی بچه ها داشتن با دبیر پرورشی صحبت می کردن که دیدم خانومه یه برگرو گذاشت توی دستگاه کپی و گفت شما پایه چندمین؟گفتیم دوازدهم گفتم کدوم کلاس گفتیم کلاس فلان یهو دستگارو نگاه کرد و بهمون تشر زد برین اون ور ببینم نزدیک دستگاه کپی نشید برگه های امتاحانیه ماهم زنگ بعدی امتاحان عربی داشتیم نمرشم واسمون مهم بود دوستم بهم اشاره زد که سوالارو نگاه کنم منم اون زمان کنکوری می خوندم اون درس عمومی بود چیزی ازش بلد نبودم که نگاه کنم و یادم بمونه خلاصه دوستام ایستادن جلوم منم با کلی استرس یکی از برگه های امتاحانی رو کش رفتم😱😩😩 یعنی ضربان قلبمو تو گوشام میشنیدم چون خانومه دقیقا رو به روم بود 🫣 من برگرو قایم کردم تا خود بالا دویدم دوستامو خبر کردم که سوالارو دزدیدم بیایننن ولی دیدیم برگه امتاحان واسه بچه های انسانیه اونم پایه دهم😶 حالا ما تجربی بودیم اونم دوازدهم😭😭😂 یکی نیست بگه آخه زن حسابی وقتی سوالای آزمون ما نیست چرا انقدر تاکید می کنی سوالارو نبینیم 😩😩 خلاصه کلی استرس کشیدم آخرشم به کارمون نیومد خدا دشمنم اینطوری ضایع نکنه منم دیگه توبه کردم و درو و بر این کارا نرفتم 😌👍 راستی یه چیزی میگن دعای هر کسی دست یه نفر دیگست یعنی اگه اون شخص واسته بشه و واسش از خدا بخواد حاجت اون آدم برآورده میشه من جمعه ی بعدی کنکورمه با وجود تنش و شرایط روحی خیلی بدی که تو زندگیم داشتم یک سال با تمان وجود تلاش کردم ممنون میشم اگه با دلای پاکتون واسه موفقیتم دعا کنید شاید دعای من دست یکی از شما عزیزان باشه😘❤️ یا حق🙌 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
19.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•ساندویچ فوری😋😍😋 یه ساندویچ خوشمزه و راحت🥰 ~مواد لازم: سینه مرغ یک عدد خیار ش سه عدد جعفری خرد شده ذرت پخته یک پیاله کوچک چیپس خلالی پنیر خامه ای ویلی سس مایونز ۲ ق غ و خردل ۱ ق غ آویشن و فلفل سیاه لیمو ترش کاهو قارچ ۲۰۰ گرم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
12.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•شام فوری😋😍😋 ~مواد لازم: سینه مرغ مکعبی خرد شده ۱یا ۲ عدد نمک ۱قاشق چایخوری پاپریکا ۱/۵ قاشق چایخوری زردچوبه ۱/۲ قاشق چایخوری فلفل سیاه ۱ قاشق چایخوری ۲ حبه سیر خرد شده یا رنده شده ۲قاشق غذاخوری رب گوجه ۳قاشق غذاخوری ماست کره ۵۰ گرم ۱قاشق غذاخوری آرد ۴۰۰ میلی لیتر شیر ۱قاشق چایخوری نمک ۱قاشق چایخوری فلفل ۲۰۰ گرم پنیر پیتزا •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹 من همیشه از دست مادرشوهرم و ایرادهاش ناراحت میشدم و به شوهرم میکردم.😔 اوائل چیزی نمیگفت ولی کم کم پشت اونا در اومد. منم کاری جز و خوردن و همیشگی نداشتم. تا اینکه تو کانال خوندم باید مسئله بین خانوما حل بشه و کار به شوهر نکشه. دیروز که کنار مادرشوهر و فامیلاشون داشتم میکردم، مادرش یهو برگشت گفت: فلانی! این چیه سرت کردی؟ یه شال مشکی قشنگ نداشتی اینو سر کردی؟ من انگار آب یخ ریختن رو سرم. داشتم منفجر میشدم. نگاه ها بمن افتاد. یاد کانالتون افتادم و گفتم: امشب از گله پیش شوهر خبری نیست. خودم حلش میکنم. گفتم نه ندارم! بعدشم خندیدم و گفتم: خب شما مادرمین! برام خوبشو با سلیقه قشنگتون بخرین.😁😜 یهو هنگ کرد ولی من با و چرب زبونی دلمو خنک کردم.😅 مسئله به همین راحتی حل شد. بدون خون و خونریزی زن و شوهری😂 ✍️ بردن گله از خانواده و مخصوصا مادر همسر نتیجه ای جز سردی روابط زوجین نخواهد داشت. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
❌ شش ماهی از زایمان ناموفقم گذشته بود ولی نمیدونستم چرا انقدر حالت تهوع دارم همسرم مدام بغلم میکرد و میگفت حتما خبراییه عشقم همیشه م بهم روحیه میداد و میگفت تو دوباره مادر میشی بهترین مادر دنیا هم میشی بعدشم چشمکی بهم میزد و میگفت تو جواب دعاهای مادرمی اما انگار خبری نبود چند بار ازمایش داده بودم منفی بود یه روز رفتم دستشویی که یه دفه مثل چند دفه ی قبل که سقط داشتم همون حالتا برام پیش اومد با وحشت همسرمو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. رنگ به رخسار نداشتم با کمک همسرم سرپا ایستادم بوی خیلی بدی توی دستشویی پیچیده بود جوری که نمیشد نفس کشید وقتی چیزی رو که سقط شده بود دیدیم شاخ دراوردیم . من غش کردم ولی صدای همسرم رو میشنیدم که سریع زنگ زد به پلیس...👇🏻🔞 https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf کانال مخصوص میباشد❌❌❌
❣☘❣☘❣☘❣ ↜۵ قانون برای زندگی بهتر 🧜🏼‍♀✨ 🥑┊•غذای سالم بخور 🤲🏼┊•برای سالم موندنت شکر گذاری کن 🚶🏻‍♀┊•۳۰ دقیقه پیاده‌روی و یوگا یادت نره 🍶┊•روزی ۸ لیوان آب رو فراموش نکن 📚┊•بولت ژورنال درست کن •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام به همگی... ما قبلا تو یه خونه کوچیک قدیمی ساز مجتمع مسکونی زندگی میکردیم ، بعد حموم هاشون از اینور هم دستگیره داشت . من خیلیییییییییییییی بچه بودم شاید دو ساله بودم 😐😐 بعد خواهرم هم نوزاد بود یک روز صبح مامانم خواهرم رو میخوابونه میره حموم ... منم دارم با خودم بازی میکنم ، به طور کاملا احمقانه ای دستگیره در حموم رو از پشت قفل میکنم 😐👏🏻 مامانم بعد از چند دقیقه میاد در و باز کنه و بره بیرون که ناگهان دستگیره درو میگیره و میکشه و فکر میکنه در باز میشه و با کله میره تو در😂😂 صدای وحشتناکی میپیچه تو خونه و خواهرم بیدار میشه و میزنه زیر گریه 😐💔 منم بچه بودم دیگه ، میرم میکوبم تو گوش خواهرم میگم چرا صدا در آوردی ترسیدم😡😐 و در رو رو خواهرمم قفل میکنم و میام توی حال به کار خودم برسم😊 مامانم میگه بیا در و باز کن منو اینجا قفل کردی !! خواهرت رو آروم کن مُرد !! منم گریه ام میگیره میگم بلد نیستم😭😐 خواهرم گریه اش بند میاد و میخوابه ... ساعت چهار عصر بابام میاد مامانم رو آزاد میکنه و خواهرم رو نجات میدهد😐✊🏻 منم تا اونموقع بدون غذا و کسی تنهایی بازی کردم تو پذیرایی 😊😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•