eitaa logo
آدم و حوا 🍎
40.9هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام👌اعتراف می کنم تو مجردیم هیچ خاستگاری نداشتم و الکی به شوهرم وقتی اومد خاستگاری گفتم باید یه هفته ای بهم مهلت بدی تا روی چند تا خاستگار دیگه‌م فکر کنم بعد انتخاب کنم😌 خدا رو شکرررررررررررررررر همسرم از همه چی الان سره 😍عوض اونهمه بی‌خاستگاریم در اومد🥺اینو گفتم ناامید نباشید🤪 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• سلام یکدفعه فامیلامون اومدن خونمون اومدن پز محل کارمو بدم بردمشون رستوران وابسته به محل کارم (باشگاه) نگو اونجا عروسی بود منم چه می دونستم عروسیه رفتم به یکی از مردا که با کروات دم در واستاده بود گفتم ببخشید اینجا شام میدن گفت بله گفتم خوب میرم فامیلامو میارم یارو چشماش زده بود بیرون بعدم اوردم گفت خانو ما اینور آقایون اونور منم عصبانی شدم گفتم وا چه حرفا ما می خاییم با هم باشیم مرده همینطور هاج وواج مونده بود نمیدونم فامیل عروس بود یا دوماد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
کلاس نهم ک بودیم ی معلم ریاضی رو مخ داشتیم با من و دوستم لج بود ی بارم الکی نمره ی امتحانمونو صفر داد مام واسه این ک تلافی کنیم ی کار شیطانی کردیم😔😂 این همیشه عادت داشت با چای میومد سر کلاس دو کلمه ک درس میداد یکم چای میخورد ی روزم مث همیشه با لیوان چایش اومد سر کلاس یکم ک گذشت مدیر صداش زد کارش داشت اونم رفت و من و دوستمم ک مدت ها بود منتظر همچین روزی بودیم پلاستیکی ک حاوی چند تا قرص سیلاکس"قرص ملین😔😂"پودر شده بودو ریختیم تو لیوانش ی عالمه هم هم زدیم ک قشنگ حل بشه بقیه ی بچه های کلاسم دل خوشی ازش نداشتن واسه همین هیچی نگفتن وقتی اومد. هیچی دیگه دو روز بعدش ک یه روز کامل باهاش داشتیم نیومد مدیر گفت مریضه نمیتونه بیاد مام ک میدونستیم اسهال شده کل روزو جشن گرفتیم😔😂😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• سلام چندین سال‌ پیش با عمم اینا رفته بودیم سفر خدا بیامرز پدرم خیلی غیرتی بودن و دوست نداشتن اسم خانمها رو تو خیابون بلند صدا بزنن و شوهر عمم اصلا این قضیه براشون مهم نبود و همیشه عمم رو با اسم کوچیک و پسوند جان صدا میزدن. تو بازار اصفهان بودیم عمم هم برای احترام به پدرم به شوهرشون گفتن عزیزم اسم کوچیک من و صدا نکن. رفتیم مغازه بعدی شوهر عمم بلند میگفتن فاطمه جان(اسم مستعار) چشمای عمم 4 تا شد😳😳 گفتن فاطمه جان کیه؟؟ 😠😠شوهرشون هم گفتت خب خودت گفتی اسمت صدا نکنم. عمم حرص می‌خورد میگفت برای مغازه دار چه فرقی میکنه اسم من چیه؟؟ 😂😂😂😂هنوز هم گاهی شوهر عمم، عمم رو فاطمه جان صدا میکنن 🤣🤣 شوهر عمم🤩😍🤩😍 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
❤️🍃 شوهرم عاشق موهای بلنده اما من موهام کم پشت بود و رشد نداشت هرچی می‌گفت امتحان میکردم چقد خرج کردم امااااااا با یه چیز خیلی ساده که تو خونه همه هست موهام تو یکماه رشد عجیب و پر شد خدا خیرش بده تو این کانال دیدم https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 انقدر موهام ناز شده 😍
یروز دو تا از همشهریای ما با هم همکار بودن . سر کار یکیشون براش حادثه پیش میاد زخمی میشه. با هم میرن بیمارستان برای بخیه و درمان. دکتر تو اتاق به همراهه میگه برو دوتا پانسمان بگیر بیار ، این بنده خدا فکر میکنه دکتر میگه برو دو تا پاسبان بیار .خلاصه اینم میره نزدیکترین پاسگاه میگه فلان بیمارستان دکتر گفته دو تا پاسبان بیاد . اونا هم دوتا سرباز همراهش میفرستن .میان میرسن بیمارستان میرن پیش مریض و دکتره ، دکتر میپرسه کجا رفتی ، چرا پانسمان ها رو نیاوردی ،که اونم میگه بیا دوتا پاسبان .... حالا داستان اینجا تموم نمیشه. بخاطر سوتی که داده بوده و نمیخواسته لو بره پیش همشهریا و دوستا و... قرار میشه یه شام بده به دوست آسیب دیدش که جریان رو لو نده ، اونم قول میده که به کسی نگه . خلاصه از بیمارستان میرن شام رو میخورن و هر کی میره خونه خودش. آقای مصدوم هم تا نیمه های شب دووم میاره به کسی نمیگه ، بعد میبینه نمیتونه به کسی نگه . ساعت یک نصفه شب پا میشه میره زنگ یکی از دوستای مشترکشون رو میزنه ، اونم هراسون میاد جلوی در فکر میکنه چه خبره. و داستان رو بهش میگه و کلی میخندن و جریان از همونجا لو میره و همه میفهمن . پانسمان ، پاسبان . •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
❎به هیییییچ وجه به خاطر رفتار دیگران با همسرتون بحث نکنید. شما رو باشخصیت تر میکنه در مقابل همسرتون... ❇️حتی اگه همسرتون از رفتار اعضای خانواده شما هم گله و کردن بدون تعصب بهشون بگید که شما مسئول رفتار دیگران نیستید و اصصصصلا نگذارید به بحث و دلخوری کشیده بشه... •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
♦️از امور مجربه توسل به امام جواد علیه السلام میباشد . آن را ۱۴ مرتبه در ۹ روز بخوانید برای رسیدن به حوائج و ازدواج کردن مجرب است 🔻 🌺اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِ‏ وَلِيِّكَ‏ مُحَمَّدِ بْنِ‏ عَلِيٍ‏ إِلَّا جُدْتَ‏ بِهِ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ وَ تَفَضَّلْتَ بِهِ عَلَى مَنْ وَسِعَكَ وَ وَسَّعْتَ عَلَيَّ رِزْقَكَ وَ أَغْنَيْتَنِي عَمَّنْ سِوَاكَ وَ جَعَلْتَ حَاجَتِي إِلَيْكَ وَ قَضَاهَا عَلَيْكَ إِنَّكَ لِمَا تَشَاءُ قَدِيرٌ 🌺 ❤️خواندن این توسل را بعد از هر نماز برای اداء کردن قرض ها نیز مجرب دانسته اند❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
دیشب تو خواب شوهرم برای سفر کاری میخواست بره لندن و اصرار داشت که منم همراهش برم ولی من قبول نمیکردم. فکر میکنی چرا؟ چون میخواستم خونه تکونی کنم 🥲 خاک بر سرم که تو خواب هم کوزتی رو به عشق و حال ترجیح میدم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
ایده صدا: من صدای خوبی دارم. در واقع خودم این رو متوجه نبودم تا اینکه یه بار یه چیزی رو خوندم با آهنگ و همسرم خیلی خوشش اومد😍 بهم گفت برام بخون منم چنتا آهنگ که حفظ بودم رو براش خوندم. از اون موقع هر چند وقت یه بار براش یه آهنگ رو تمرین میکنم و چون روم نمیشه جلوش بخونم صدامو ضبط میکنم با گوشی و بعد براش میفرستم. اونم خییییلییییی خوشش میاد😍 دوستان ، یادتون باشه این صدا رو فقط شوهرتون باید بشنوه ، خدای نکرده پخشش نکنید😉 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
من یہ عاقایی دارم😍کہ بہ دنیا نمیدمش🙃فقط مال منہ😡😶وقتی قهر میکنم😢😑نازمو میکشہ😶😁اگہ ناراحت باشم😔ولم نمیکنہ بره😊یہ عاقایی دارم😍کہ هرچی اذیش کنم🙈دعوام نمیکنه عاشق اسمم میشم وقتی صدام میکنه😜🙈😌یہ عاقایی دارم😍کہ همہ زندگیمہ🙊💋همہ دنیامہ🌎💞همہ چیزمہ😉💝همہ کسمہ💏یہ تار موشو بہ کل دنیا نمیدم😚💗عاقای من نفسم زندگیم عمرم😍تو امید زندگی کردن منی🙈😘عاشقتم😍😘عسلی🤔😁خیلی دوست دارم زندگیم🙈😘بابای نی نیام👶🏻👨‍👩‍👧‍👦 نفسمی عاقایی جونم♥️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی خلاصه حمید افتاد وسطمون و یک ساعتی دعوا کردیم، بعد من پریدم وسط و به حمید گفتم اصلا
داستان زندگی خلاصه که پای عشرت به اون خونه باز شده بود، دیگه تا وقتی که نبود وضعمون بد نبود زیاد با حمید دعوا نمیکردم ولی وقتی میومد و چند روز میموند دعوای منو حمید شروع میشد تا زمان زایمان رسید وضعیت به همین منوال بود ماه اخر که عشرت صاحب زندگیم شده بود، چون نمیتونستم از جام پاشم خودش میومد مرغی که من برای یه ماه تو جایخی گذاشته بودم تو یک هفته میخورد و حرص خوردنش برای من میموند حمیدم روز به روز وضعش بهتر میشد، وقتی غر میزدم میگفت به تو چه مگه من کم و کسری ای گذاشتم باز دوباره میخرم منم با یه به درک خودمو خلاص میکردم خلاصه حمید بیمه میریخت و برای زایمان دفترچه داشتم و تو یه بیمارستان دولتی زایمانم کاملا رایگان انجام شد خوشحال بودم که دیگه استرس اینکه دفترچه ندارم رو نمیخورم سر دخترم مونا باز بهتر بود، هم بیمه داشتم هم اینکه شیرخشک میتونستم بخرم و در کل اگه بخوام بگم همه چیز خیلی بهتر از قبل بود.. حمید اعتیادش رو داشت و هیچ چیز نمیتونست از اون کوفتی جداش کنه ولی خوبیش این بود که سرکار میرفت کارشو میکرد هم خرج خودشو موادشو در میاورد هم خرج زندگی.. جوشکاری یاد گرفته بود و پول خوبی بهش میدادن بابت جوشکاری. یواش یواش تونستیم یه ماشین فکستنی دست دوم هم بخریم خیلی خوشحال بودم، خصوصا که یه جمعه با ماشینمون رفتیم روستامون و مامانم و همه فهمیدن وضعمون داره رو به راه میشه رفتم دم در خونمون و نریمانم فهمیده بود شوهرم آدم حسابی تر شده چیزی نگفت، از اینکه مامانمو میدیدم خیلی خوشحال بودم بوسش کردم و گفتم میدونم هر چی دارم از دعای خیر توعه گفت شرمندتم دختر که نمیتونم بیام بهت سر بزنم همه چیز زندگیم خوب بود به غیر از عشرت! عشرت و دخالتهاش و اعتیاد بیش از حد حمید، وگرنه چیزی کم و کسر نداشتیم گاهی شبا حمید دیر میومد، میدونستم کجاست.. میدونستم با دوستاش میشینن پای بساط، ولی حرفی نمیزدم.. سکوت میکردم.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ادامه دارد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام , ممنون از کانال خوبتون چند سال قبل که کارمند بودم , اوایل تابستان که مدارس تعطیل میشه همکارمون که یک آقا بود آمد اتاق ما و گفت صبح که میخواسته بیاد اداره پسر ده ساله اش گفته منم باهات میام , تاکسی سوار میشن و سرچهارراه پیاده میشن که ماشین بعدی را سوار بشن , به کل پسرش رو فراموش میکنه و میاد اداره حدود 11 صبح خانمش زنگ میزنه میگه تلفن رو بده پسرم صحبت کنم , این بابای نمونه میزنه تو سرش و تا همان چهارراه با عجله میره , میبینه وسط چهارراه پسرش پیش پلیس راهنمایی رانندگی ایستاده , میگفت دیگه خانمم نمیزاره پسرم باهام بیرون بیاد 😁 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
❣☘❣☘❣☘❣ 😍 رفتار شما با همسرتون ، کنار مردم شخصیت شمارو میسازه😊 پس تا میتونید خودتونو بالا بگیرید و سعی کنید تو اوج عصبانیتی که هستید پیش مردم خونسرد جلوه کنید👌 واقعا اگه میبینید اصلا دیگه تحمل ندارید میتونید جمع رو ترک کنید. ولی☝️ هییییچوقت با همسرتون جلوی مردم بحث نکنیییییید😡 وقتی تو یه جمعی نشستید بهش اس بدید😉 مثلا بگیییید : فدااااش بشم که از همه بهتره😜 یا اینکه😉 اخ دلم میره نگات میکنم😉 👈 وقتی رو یه مبل میخواید بشینید پاهاتونو روهم بندازید قوز نکنید و دستاتونو روهم بزارید 😉 توی خونه حتما دمپایی روفرشی خوشگل بپوشید به دستا و پاهاتون برسین خیلی مهمه !!!! خانوما کفش پاشنه بلند خیلی تو چشم میشه👠 جوری برا همسرتون توی خونه تیپ بزنید که چشمش اونقدر پر بشه خانمای کوچه خیابون حتی به نظرش نیان👢👠 😘 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•