eitaa logo
آدم و حوا 🍎
40.6هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
3هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام پسرم. سر ختم پسرخاله ام از ساعت 9 صبح تا ساعت 2 بعد از ظهر کار کردم. سرخاک بودم که از شدت خستگیم رفتم تو ماشین شوهرخالم نشستم . یهو دیدم یه زنه داره میگه آقا شما کی هستین اومدین تو ماشین نشستین تروخدا پاشو الان شوهرم میادو... . گفتم شما تو ماشین ما چیکار میکنی یهو دیدم شوهر خالم اونور خیابون داره وسایلشو میزاره 😐. بعد کلی رفتم بهشون خیرات تعارف کردم کلی از خودشو شوهرش معذرت خواهی کردم. خدا این بلا رو سر گرگ بیابون نیاره 😂. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
‍ 💃✨✨💃✨✨💃✨✨💃✨ به همسرت بده حتی اگر خرید میوه اش ریزه لهیده اس انقدر تعریف کن که دفعه بعد بره بهترشو بگیره. نکوب تو سرش تو عرضه میوه گرفتنم نداری انطوری مرد سرکوب میشه و دیگه تو کارهای بعدیتونم باهاتون راه نمیاد .با خودش میگه اینکه بلده بره بگیره ولی تا ی مدت میری بگیری یه روز که بهش نیاز داری اون دیگه واست انجام نمیده.. 👈🏻 پس همیشه از بدترین خریدش تعریف، تحسین کنید که امیدی باشه برای خرید بعدی اگر دفعه های بعد هم بد و ریز خریدن بازم نق نزنید کمکم یاد میگیرن. 🗝 شاه کلید فقط تعریف ... بعدش کلی ذوق کنین و بگین وااااای عزیزم چقد دستات ماشالله قوی و قدرتمنده ،من هرکار کردم نتونستم بازش کنم هیچوقت بهش نگین خودم میتونم خودم میرم و ووووو... بذارین فک کنه همه جا بهش نیاز دارین و وجودش واستون درکنار شما لازم و ضروریه. 💃✨✨💃✨✨💃✨✨💃 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 من یه مشکلی دارم اینکه همسری مغروره و اکثر پیامای عاشقونه ای ک براش میفرستم بی جواب میموند و این منو خیلی ناراحت میکرد. اوایل لج میکردم و پیام نمیفرستادم. اونم چیزی نمیگف! تا یه سری گف: خانومی! دیگه برام پیام نمیفرستیا! چی شده؟ منم موقعیت رو مناسب دیدم و گفتم: اخه جواب نمیدی! فک میکنم خوشت نمیاد.😔 اقایی هم گف: نه. اتفاقا میخونم و کلی خوشحال میشم. تو دلم قربون صدقت میرم. گفتم: پس چرا جواب نمیدی؟ که گف: اینا کارای زنونس. دیگه من روم نمیشه😂 اونجا بود که فهمیدم پیامام تاثیر داشته و باز از فرداش پیام دادم. الان کم کم جواب میده ب پیاما😍😍 و من اینو مدیون شمام. اینم بگم ک مردا ممکنه ب روشون نیارن اما مطمئن باشین تو ذهن و قلبشون ثبت میشه کاراتون. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آقا من ی دکتر دارم تهران، نوبت که میده زود به زود نوبت میده بهش گفتم دکتر من اینهمه نمیتونم از شهرستان بیام تهران میگه چرا سخت میگیری خب با هواپیما میایی و میری دیگه نگاش کردم ، فقط نگاش کردم، چون فکر میکرد مسئله ی من و هواپیما مشکلِ سوار شدن بهشِ؟مشکل من پول بلیطِ دکی😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🔴یه وقتایی خانوما از این ناراحت میشن که چرا همسرشون وقتی بیرونه یه مدت طولانی بهشون زنگ نزده... 🔹و وقتی زنگ زد؛ تا گوشی رو جواب دادن کلی غر و میزنن و بدون سلام و احوال پرسی یه دفعه میگن: 🔺چه عجب یادت افتاد یه زن و بچه ای هم داری یا 🔺معلوم هست تو کجایی؟؟ 🔺نباید با خودت بگی من مردم یا زنده؟ 🔺از اونموقع تا حالا دنبال خوش گذرونیت بودی چه عجب یه زنگ زدی... و... ⛔️⛔️⛔️ میدونی به جاش تا گوشی را جواب دادی چی بگی؟که هم خیلی بیشتر از این همه غر و دعواست... 🔵تا گوشی رو جواب دادی بگو: وای عزیزم خیلی خوشحال شدم که زنگ زدی؛ حالت چطوره؟ ✔️🔺در حالت اول فقط شوهرتو بیشتر از خودت دور میکنی،آیا دفعه ی بعد داره که بهت زنگ بزنه؟وقتی این همه جیغ و داد را پشت گوشی میشنوه؟ ✔️🔺ولی در حالت دوم شوهرت خودش انقدر شرمنده میشه که توضیح برات میده،و سعی میکنه کنه... با خودتون❗️❕ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
❣☘❣☘❣☘❣ 💃💃💃💃💃💃💃 وقتی که است ازشون نخواین براتون کاری رو بدن یا درباره موضوعات باهاشون صحبت نکنین!😳 اجازه بدین سیر بشن بعد ....☺️ 👈 غالب مردها وقتی گرسنه شونه حال و حوصله ندارن ,ضریب دعوا و بگو و مگو خیلی خیلی بالا میره!🙊 خب براشون مهمه .. بهتر درکشون کنیم😍😊 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آقا من تازه ازدواج کرده بودم بچه نداشتم و اکثر اوقات تنهابودم و شوهرم تایم کارش بیشتر شب کار بود، خونمون خیلی بزرگ و دوبلکس بود منم که ترسو ،یه غروبی آقای همسر خدافظی کرد رفت سر کارو ما هم تو خونه ،داداشم اونشب اومد پیشم تنها نباشم سنامونم کم بود من اونموقع ۱۸ سالم بود داداشم ۱۶ سالش، دو سه ساعتی از سر شب گذشته بود گرم تلویزیون نگاه کردن بودیم دیدیم یه چیزی مثل پنجه داره رو در ورودی خونه که چوبی بود کشیده میشد ینی فک کنید چه حالی شدیم، تمومیم نداشت این صدا... داداشم سریع بلند شد منم باهاش از پله ها اومدیم پایین، گفت تو نیا برم چاقو بردارم برم جلو در منم گریه جیغ سر و صدا که نه نرو بیا فرار کنیم.. بیچاره دو راهی مونده بود به حرف من گوش کنه یا بره چاقو برداره این صداهه هم دست بردار نبود درو تکون میداد پنجه میکشید ینی خدایی نمیدونید چه حالی بود آخر داداشمو راضی کردم از رو تراس بپریم حیاط همسایه تا اومدیم از پنجره بپریم ،بریم رو تراس 😂شوهر لعنتی درو وا کرد دوید دنبالمون که باباا منم نترسید نترسید ینی ما تصور هر موجود وحشتناک حیوون دزد جن داشتیم غیر از اون خدایی خیلی وحشتناک بود اینقدر گریه کردم زجه زدم مگه حالم سر جاش میومد اونم هر هر میخندید🥴 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی هنوز روزیکه زخم کتکایی که نریمان زده بود رو دیدم و گفتم درد داری؟ اونم خندید و گفت ن
داستان زندگی تا رسیدم به اتاقی که منو حمید و توش با هم گرفته بودن کل چند سال مثل یه فیلم از جلو چشمام عبور کرد نشستم یه گوشه که یاد مهربونیای حمید افتادم و باز اشک ریختم امیر اشکامو پاک میکرد انقدر تو این چند وقت بی پدری دیده بودن که مرگ پدرشون سخت نبود براشون.. تا هفتم حمید خونه مادرم اینا موندم، رفتار همه باهام عالی بود! از پدرم بگیر تا نریمان که همش داشت با بچه هام بازی میکرد بعد از هفتم گفتم من تصمیمو گرفتم میخوام رو پای خودم وایسم، وسایلمو جمع کردم نریمان گفت میبرتم و هرجور راحتم.. آقاجونم غر زد که دختر برات حرف درمیارن میگن بیوه اس... ولی گوش ندادم و اومدم خونه، با دیدن ماشین حمید گوشه حیاط داغ دلم تازه شد و هق هق گریه کردم از فردا سعید بست در خونه نشسته بود که اگه زن من نشی آبروتو میبرم، بچه هاتو میگیرم.. واسه من زبون دراورده بود...!! از چند تا بزرگ تر پرسیدم و مطمئن شدم نمیتونه بچه هامو بگیره و وقتی مطمئن شدم زنگ زدم آگاهی و گفتم یه نفر بست نشسته در خونم و مدام تهدید میکنه... اونام اومدن گرفتن و بردنش.. مسئله فقط خرجی بود، با چند نفر حرف زدم گفتن اگه حمید برای خودش بیمه رد کرده باشه میتونی زندگیت رو با حقوقش بگذرونی، هیچکس هم نمیتونه بچه هاتو ازت بگیره، فقط تهدیده و حرف... نمیخواستم دستمو جلوی کسی دراز کنم، اولین کاری که کردم دوباره بعد چند سال دار قالی تو خونم زدم و دوباره همون کارای قبلی یکمی پس انداز داشتیم که کمتر بهم فشار وارد میکرد، سخت بود ولی نه قد زمانی که حمید توی زندان بود، لااقلش این بود که میگفتن شوهرش مرده ست نه که بیوه باشم حمید خیلی مقدار کمی بیمه ریخته بود ولی من دست نکشیدم انقد رفتم و اومدم تا تونستم یک حقوق خیلی کم بخور نمیر داشته باشیم، حداقلش این بود که الان دفترچه بیمه داشتم از طرفی عشرت دندون تیز کرده بود برای تنها چیزی که حمید داشت یعنی ماشینش.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ادامه دارد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 تجربه من اینه که همه کارای خونه رو وقتی شوهرتون نیست انجام ندین! یکمشو بزارید جلوی روشون انجام بدید. تا ببینه چقدر زحمت میکشید برای خونه و زندگیتون. خود من همیشه کارامو قبل اینکه شوهرم بیاد انجام میدادم. یک روز نتونستم کارامو زود انجام بدم و جارو کشیدن من متقارن شد با اومدن آقایی. با تعجب گفت :چی شده داری جارو میکشی؟ کسی میخواد بیاد؟😳 یعنی فکر میکرد خونه خودش خود به خود تمیز میشه! 😁 وقتی شوهرتون نیست و استراحت میکنید تا فهمیدید داره میاد، سریع خودتونو جمع و جور کنید. الکی خودتون رو مشغول کاری کنید که فکر نکنه شما صبح تاحالا خواب بودید و در نظرشون تنبل باشید. بعد که کار (الکیتون!) تموم شد، بیاید و براش ناز کنید که وای! چقدر خسته شدم. اینطوری قدرتونو بیشتر میدونند. آخه مردا همون چیزیو که میبینند، ازش نتیجه میگیرند. 😋😍 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
نحوه برخورد با 🔵رودربایستی داشتن با خانواده شوهر همیشه و ضروریه(شدیددددد این موضوع حیاتیه) نباید خیلی جلوی خانواده شوهر خودتو شل و ول کنی و هر چی تو خودت و شوهرت بود رو براشون بگی(چکاریه زندگی خصوصی اسمش روشه دیگه ) 🔴هرگز نباید مسائل با خانواده شوهرتون در میون بزارید.(خیلی بی سیاستی اگر این کارو انجام بدی) 🔵خانواده شوهرتون هر چقدر هم مهربون باشن و هر قدر بهشون داشته باشید بازم شما رو در جایگاه فرزند خودشون که نمی بینن،نمی گم دوستتون ندارن،دارررررن ولی در دوم بعد از فرزندانشون(همه اینو میدوننن،،،هممممممه😜) پس ها رو حفظ کنید •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
درخواستی/ ♦️ برای پیدا کردن شیء گم شده یا سرقت شده و حتی شیء گم شده در اثر مشکل حافظه. اگر اعمال زیر را انجام دهد بسیار مجرب و آزموده است در بابت همین مشکل🔻 ◀️یکصد و نوزده بار بگوید 💠یا حفیظ💠 و سپس یکصد و نوزده بار آیه ذیل را بخواند : 🌺إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ في‏ صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطيفٌ خَبيرٌ 🌺 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 سلام به همه خانومی تجربشونو گفتن که بعد از پنج سال دوستی و با مخالفت خانواده ها ازدواج کردن و متاسفانه الان زندگی خوبی ندارن. تجربه من زیاده ولی ارزش خوندن داره. منم مشابه شما بودم ولی خدا و پدرم جلوی این اتفاق بد رو گرفتن! من تو ۱۹ سالگی، دانشجو بودم و عاشق پسر صاحب خونم شدم. گفتیم هم رو بشناسیم. شناختن همانا و ادامه دار شدن ارتباط همانا! من دانشجوی مهندسی بودم، اهل نماز و روزم و خانواده معمولی داشتم. ایشون این اطلاعات رو از طریق پدرش از من داشت ولی من نمیشناختمش. کم کم فهمیدم سیکل هم نداره، شراب میخوره، شخصیت و ...هم که هیچ! اما رابطمون باعث شده بود وابسته ش بشم. تمام مشکلاتش رو میگفتم که بعد ازدواج حل میشه! خیلی به هم نزدیک شده بودیم‌. با بدبختی، سیکل گرفت. با التماس من پیش صد تا سرهنگ و سرگرد سربازیشو بعد از ۴سال تموم کرد و ... 📛 پدرمو دراورد. ولی باز میخواستمش! مثل معتادایی که زن و بچه و زندگیشونو میبازن ولی مواد رو کنار نمیذارن! هر چی پدرم مخالفت میکرد که ما به هم نمیخوریم، انگار کور و کر بودم! میگفتم بابا چه مغروره. ما خانواده معمولی هستیم ولی میگه ما بالاتریم! از وقتی پدرم شروع به مخالفت کرد، ازش بدم اومد!!! خلاصه ۴ سال این رابطه ادامه داشت. بالای ده بار با خانوادش اومدن خواستگاری، ولی پدرم گف نه. بار آخر که اومدن، پسره گفت من خسته شدم. یه مدت بذار بگذره. ✅ یک ماهی کاری با هم نداشتیم و من ازش دل کندم! به طرز معجزه آسایی! دیگه هر چی اومد و رفت و گریه و زاری، گفتم پدرم نمیذاره، منم نمیخوام. کلی تهدید کرد که میکشمت و ... ولی جلوش وایسادم. فوق العاده سخت بود‌! وحشتناک تر از هر چیزی که فکرشو بکنید! ولی انگار خدا نجاتم داد. 🔵 الان ۲۹ سالمه. ۱ ساله ازدواج کردم. همسرمم مهندسه. انقدر ازش راضیم که خدا میدونه. باعث افتخارمه. زندگیمون پر از آرامشه. 🌺🌸🌺🌸 این همه حرف زدم که دخترایی که مجردن و عاشق و خانواده ناراضی هستن، سرگذشت ها رو ببینن و درس بگیرن. وقتی میگن آدم عاشق کور میشه، راست میگن. پدرم بهم میگف ولی من قبول نمیکردم و صد کیلو ادعا داشتم! الان حرفشو میفهمم. زندگی واقعی با زمان عاشقی فرق میکنه. اگه من الان با اون آقا ازدواج میکردم، سر از تیمارستان در میاوردم. باور کنید. به خودتون و خانوادتون رحم کنید و حرفشونو گوش بدید. اونا تجربشون بیشتره. خودتونو بیچاره نکنید. ✍ حتما قبل از تصمیم بزرگ زندگی تان طرف مقابلتان را امتهان کنید •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•