eitaa logo
آدم و حوا 🍎
40.5هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
3هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
👸سیاست خانومانه👸 اگر تصور میکنید که با گفتن" همسر فلانی ..." میتوانید همسرتان را ترغیب به صفت مورد نظرتان کنید سخت در اشتباهید زیرا با این حرف احتمالا همسرتان بدتر لجبازی خواهد کرد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 یه تجربه دارم. اینکه با مادر شوهرتون خیلی خوب برخورد کنین. مردا خیلی رو مادرشون حساسن وقتی ببینن شما بهشون میذارین منزلت تون پیشش بالا میره. ☣ مثلا یه کاری که من انجام میدم اینکه هروقت میرم خونه مادرشوهرم از در که میام، بوسشون میکنم. وقتی هم میخوام برم بازم میبوسمشون. ☣ یا هرچند وقت یکبار زنگ میزنم و میگم دلم براتون تنگ شده بود. یا اگه براتون کاری انجام دادن فرداش تماس بگیرین و ازشون کنین. ☣ بگردین ببنین مادرشوهرتون به چی علاقه داره درمورد همون موضوع خلاقیت بکار ببرین. مثلا مادرشوهرم کاکتوس دوست دارن. منم هرچند وقت یکبار براشون یه کاکتوس میبرم. ☣ یاهرازگاهی یه مسافرتم با مادرشوهرم میرم. ☣خونه مادرشوهر که میرین کمک کنین. به نظر من که خیلی زشته ادم بشینه و مادر شوهر که سنی ازش گذشته و جای مادره، جلومون پاشه و بشینه. شاید کارای کوچیکی باشن ولی محبت بین شما و مادرشوهر و مهم تر از همه، بین شما و شوهرتونا بیشتر میکنه. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
خیلی وقتا میبینیم خانما به بهانه خوب شدن (رفتاری)شوهرشون بچه میارن با اینکه میدونن کسیکه باهاش زیر یک سقف زندگی میکنن درست شدنی نیست مامانم به همین هوا من و خواهرم رو به دنیا آورد بعد از ۳۰ سال زندگی پدرم اخلاقاش درست نشد بلکه بد تر شد تحقیر،خود بزرگ بینی .... همش مامانم رو تحقیر میکرد با اینکه اگر مامانم کنارش نبود احتمالا الان یک معتاد خیابونی بود چند ها بار بابام به مامانم خیانت کرد ولی همیشه بابام طلبکار بود و مارو زیر سوال میبرد:) نتیجه تمام صبر سکوتا شده داداش زنجیره ایی که دیشب اینقدر موهای من رو توی دعوا کشید که گردنم داره میشکنه و پلکم کبود شده ... آینده من و خواهرم سیاه شده🙂💔 خانمای محترم خواهش میکنم بچه قرار نیست توی زندگی شوهرتون معجزه کنه بچه نیارید به هیچ عنوان وقتی میدونین فرد مقابلتون قرار نیست درست شه پ ن: آدمها با هم متفاوت هستند ، تجربه ها قابل تعمیم به جمع نیستند •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
. هیچگاه همسر خود را تحت فشار نگذارید و از او درخواست های ناشدنی نخواهید. 👈 مردی که زیر بار فشار حرفهای همسرش باشد، دست به دروغ گویی می زند و به همسرش وعده هایی می دهد که خودش هم میداند از عهده آن بر نمی آید، اما به خاطر ساکت کردن همسرش و جلوگیری از کشمکش محبور به دروغ گفتن می شود •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی چیزی که با گوشهام شنیده بودم رو باور نمیکردم .. بدون حرف پیاده شدم و در اون خونه رو
داستان زندگی مادر به دنبالم دوید و وقتی دید خیلی عصبی هستم سکوت کرد و تا خونه هیچ کدوم حرفی نزدیم .. سلطانعلی در رو باز کرد و با دیدن مامان لبخندی زد و گفت خوش اومدید خانوم بزرگ .. مادر در جواب با غیض پرسید وقتی من نیستم شما تو این خونه چیکار میکنید ؟ سلطانعلی نگران پرسید مگه چی شده خانوم؟؟ آفت با شنیدن سر و صدا هراسون از مطبخ به حیاط دوید و گفت چی شده؟ سلطانعلی باز چیکار کردی؟ برآشفته پرسیدم آفت صنم کجاست؟ به اتاق اشاره کرد و گفت بعد از رفتن شما کمی تو حیاط نشست و گفت سرم درد میکنه میرم بخوابم اصلا بیدارم نکن ، حتی واسه ناهار .. کاملا بهش نزدیک شدم و گفتم دروغ گفته و تو نفهمیدی.. از خونه رفته بیرون و شوهرت نفهمیده .. صدام رو بالا بردم و گفتم مگه صبح بهت نگفتم حواست بهش باشه .. آفت چنگی به صورت زد و گفت آقا به خدا .. دو بارهم رفتم بهش سر زدم خواب بود من چه بدونم ورپریده از خونه رفته ... به اتاقمون رفتم .. رختخواب زمین بود .. درست مثل یه آدم خوابیده .. با پا لگدی زدم .. صنم با رختخوابها شکل آدم خوابیده رو درست کرده بود .. از ناراحتی داد میزدم و به رختخوابها لگد میزدم .. مادر نگران جلوی در ایستاد و گفت یوسف تو که طلاقش دادی دیگه چرا ناراحتی .. دندون کرم خورده بود کشیدی انداختی دور .. داد زدم مااادر .. اون زنم بود .. ناموسم بود .. حتی الان فکر اینکه زن من رفته تو اون خونه، رفته خونه ی زن بدنامی که نصف شهر میشناسنش ، نفسم بند میاد .. گلوم باد کرده .. مادر آروم گفت نمیخوام سرزنشت کنم ولی اون دختر در حد تو نبود.. تو چشمهام نگاه کرد و دستش رو بالا آورد و گفت صبر کن .. میدونم الان دوباره میگی خود منم از دهات اومدم ، ولی حرف من به دهات و شهر و پول و خونه نیست .. ذات مهمه .. ادب و تربیت مهمه .. لیاقت مهمه که صنم هیچ کدومش رو نداشت .. نشستم بین رختخوابها و دستهام رو گذاشتم روی سرم و گفتم مادر دیگه نمیخوام حرفش رو بزنم و بشنوم .. تموم شد .. تموم .. مادر باشه ی آرومی گفت و خواست از اتاق بیرون بره که گفتم در رو هم ببند .. بعد از رفتن مادر ، همونجا نشستم .. منی که حتی زمان فوت پدرم گریه نکرده بودم دلم میخواست گریه کنم ولی از خودم خجالت میکشیدم .. یاد حرف بابای خدابیامرزم افتادم که میگفت خدا آدم رو با دوتا چیز امتحان نکنه، یه داغ اولاد یه بی آبرویی ناموسش .. اون وقته که آدم دلش مرگ میخواد.. با اینکه صنم بی ناموسی نکرده بود ولی کارش برام خیلی سنگین بود ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روزای بعد هم باز صیغه رو خوندیم و صنم رو سه طلاقه کردم رسما ادامه دارد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
اعتراف میکنم امروز طی یک حرکت خرکی موهامو چتری زدم و شبیه سمندون شدم و کلی حالم بد شد اینقد خودمو دلداری دادم و گفتم بلند میشه حالا و... کسی منو نمیبینه و...:) دوساعتم نشد خواستگار سفت و سختی دارم گفت خانوادش قراره آخر هفته بیان خونمون خواستگاری🫤 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غلیظ شدن آب قرمه سبزی😋 اسفناج یه سبزی لعاب داره خشکش کن و آسیابش کن و توی قورمه سبزی استفاده کن هم خیلی اب خورشت غلیظ و لعاب‌دار میشه هم خیلی خوشمزه •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 من تو 18سالگی به اجبار پدرم با پسری که بهش علاقه ای نداشتم، ازدواج کردم. اصلانمیخواستم اون پسر که11 سال هم ازخودم بزرگتره رو ببینم. شب عروسی هم بدترین روز زندگیم بود. چون علاقه بهش نداشتم، فقط میخواستم ولی کسی بحرفم گوش نمیداد. بخاطر آبروی خودشون، زندگی منو نابود کردن. خیلی زود حامله شدم. من حتی نمیدونستم بچه چطور بوجود میاد. بعد 6 سال زندگی با اون مرد هرطور شده، طلاقمو گرفتم. تو 24سالگی بزرگترین شکست عمرم رو خوردم که خونوادم باعثش شدن. ✍ اکثر ازدواج های اجباری شکست میخورد. با دست خودتان، فرزندتان ره به پرتگاه هل ندهید. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
♦️اگر کودکی دارید که فکر میکنید دیر شده برای سخن گفتن و اصطلاحا زبان باز کردن باید دعای زیر را همراه کودک کنید بصورتی که نجاست یا ناپاکی به دعا نرسد. 🔻 🙏بسم الله الرحمن الرحیم ما لکم لاینطقون اقرا باسم ربک الذى خلق خلق الانسان من علق اقرا و ربک الاکرم الذى علم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم الا من اذن له الرحمن و قال صوابا انطقک اللّه الذى انطق کل شى ء ففهمناها سلیمان موفق باشید.👍 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 من یه پیشنهاد برای مجردا دارم. قبل از ازدواج سعی کنین سخنرانی و سی دی های روانشناسا رو در مورد رفتار با اقایون گوش بدین. من خودم توی مجردیم همش دنبال این بودم که با یه مرد چگونه برخورد کرد که در زندگی مشکل پیدا نشه. چون پیشگیری خیلی بهتر از درمانه. الان خداروشکر وقتی مشکلی پیش بیاد میدونم باید چطور برخورد کنم که هم اختلاف بیشتر نشه، هم حرمت هردومون حفظ بشه. مثلا اگه من و همسرم ازچیزی ناراحت بشیم. من سکوت میکنم و میذارم در یه وقت مناسب میگم که از فلان چیز ناراحت شدم و باهم صحبت میکنیم. اگه همسرم گفت چرا سکوت کردی؟ میگم شما الان عصبانی هستین! بعدا صحبت میکنیم. ما از اول ازدواج، قرار گذاشتیم باهم سنگین حرف بزنیم مثلا بهم تو نگیم یا با خانم و اقا، هم رو صدا کنیم. این احترام چندتا نتیجه داره: ⏪ وقتی بهم بذاریم، عادت میکنیم که اینطوری باهم حرف بزنیم. واین عادت در اینده روی بچه های ما اثر میذاره و اونا هم یاد میگیرن که بااحترام با پدر و مادر حرف بزنن. ⏪ توی بحث ها بی احترامی کمتر میشه. فوقش شما گفتن میشه تو! •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
❤️از نقاط ضعف همسرتون محافظت کنید! +هر آدمی حساسیت‌هایی دارد. به‌جا یا نابجا، با دلیل یا بدون دلیل! یکی از دماغش خوشش نمی‌آید، یکی حرف زدن در مورد خانواده‌اش رو دوست نداره، یکی از تحصیلات پایینش خجالت زده است، یکی روی وزنش حساس است و دیگری ترجیح میده بحث مادی نکنه و... وظیفه ماست که مواظب حساسیت‌های همسرمون باشیم، و نه تنها بحث در مورد اون هارو پیش نکشیم که حتی اگه در مهمانی‌ها و بین دوستان و آشنایان حرفی در این مورد زده میشه، جریان بحث رو عوض کنیم. سر این حساسیت‌ها هیچ شوخی با هم نداریم. حق نداریم به بهانه [دارم شوخی می‌کنم!] دست بذاریم روی حساسیت‌های همسرمون.. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
رفیقم عاشق یکی از همکارامونه قبلا گفتم بهتون که اسم دختره الهام هست😂 امروز حرف میزدیم رفیقمم خیلی دستپاچه بود، بحث محل زندگی شد، الهام ازش پرسید کجا زندگی میکنی ؟این گفت نمیدونم فکرکنم ظفر زندگی میکنم😳 بعد رو به من کرد گفت من کجا زندگی میکنم؟!😂🤦‍♂ گفتم زعفرانیه😐🤦‍♂ گفت خونمون چند خوابه گفتم دو خوابه😐 انقدر استرس داشت همه چیز یادش رفته بود😂 الهام خانم هم از خنده داشت منفجر میشد😂 ساعت آخر گفتم بذار برسونمش خونه که گم میشه،خلاصه باهام اومد،وقتی رسیدیم یادش اومد صبح با ماشین اومده شرکت 😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•