eitaa logo
یا صاحب الزمان ادرکنی ❤
6.9هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
9.4هزار ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خواهرم با شوهرش از وقتی که باهم ازدواج کردن دنبال این بودند که ی پیشرفت چشمگیری بکنن در واقع یک شبه ره صد ساله رو برن و یهو برسن اون بالا بالاها کلا بلند پرواز بودن و رویا باف، همش دنبال ی راهی بودن که فوری پولدار بشن و سری توی سرا در بیارن راهشم براشون مهم نبود که حلال باشه یا حرام حتی حاضر بودن کلاهبرداری کنن که به ی جایی برسن اصلا مهم نبود راهشون درسته یا غلط، بارها به خواهرم گفتم بار کج به منزل نمیرسه از این فکرا بیا بیرون خودت تلاش کن به ی جایی برسی خدا هم کمکت میکنه ولی گوشش بدهکار نبود بهم میگفت تو عقب مونده ای و نمیخوای پیشرفت کنی به ی جایی برسی میخوای به اسم حلال و این چیزا فقط درجا بزنی اصلا حرف منو نمیفهمید ادامه دارد کپی حرام
میگفت ما میتونیم به همه جا برسیم تو چون شوهرت ادم فعالی نیست و دنبال پیشرفت و اینده شماها نیست از حسودیت داری اینجوری میکنی که منم به جایی نرسم، منم دقگه کاری باهاش نداشتم و تقریبا رهاش کردم به حلل خودش اصلا حرفهای منو نمیشنید فقط و فقط هدفش رو میدید، بالاخره انقلاب شد شوهرخواهرم هر کاری که خودشو به بچه های انقلابی برسونه و ی مسئولیتی بگیره که کار نکنه ولی حقوق خوب داشته باشه اما نتونست هم خواست خدا بود هم اینکه اون موقع کسی دنبال پول نبود خیلی کم بودن کسایی که دنبال دزدیدن و خوردن پول بقیه باشن اکثرا برای رضای خدا و در راه اسلام کار میکردن شوهرخواهرم که دید نتیجه ای براش نمیده ادامه دارد کپی حرام
قید اونجا رو زد تا وقتی که جنگ شروع شد گفت من میخوام برم جبهه شاید شهید شدم و خدا ابن توفیق رو بهم داد، خواهرمم از حرفش کلی استقبال کرد گفت شهیدم نشدی نشدی چه بهتر ولی حداقل جانباز بشو که ی زندگی خوب بکنیم دلم برای خواهرم با این طرز فکر احمقانه ش میسوخت، شوهر خواهرم میره پشت خط تو بخش تدارکات کار انجام‌ میداد و گاهی هم خونه میومد تا اینکه ی بار داشته با ماشین وسیله میبرده مرکز شهر که تو پایگاهشون موشک میزنن و خیلیا شهید میشن یا جانباز شوهر خواهرمم که حواسش پرت بوده تصادف میکنه و پاش اسیب بدی میبینه وقتی میبرنش بیمارستان میگه تو اون پرتاب موشک بوده و در اثر اصابت پوشک اسیب دیده و انقدر میگه و میگه تا قانع میشن که اینم اونجا بوده و خودشو جانباز جا زده بود و برگشت محله شون ادامه دارد کپی حرام
هر چی به خواهرم گفتم این پول حرومه و تو خودت واقعیت رو میدونی خندید و گفت بقیه اینهمه دزدیدن یکبار هم ما، گفتم تو چیکار بقیه داری درست زندگی کن اینجوری داری لقمه حروم میدی به پسرات خواهرم میگفت تو حسودی گربه دستش به گوشت نمیرسه میگه پیف پیف بو میده منم دیگه حرفی نزدم خسته شدم از بس بهش گفتم و اونم توهین کرد به من، چند سال گذشت و بچه هامون بزرگ شدن خواهرم سه تا پسر داشت که هر کدوم ی جوری خلاف میکردن و اصلا ادم های مناسبی نبودن مردم میگفتن این بنده خدا جانبازه ولی پسراش ادمای درستی نیستن و خدا خودش کمکش کنه ولی هیچ کس نمیدونست که این بنده خدا جانباز نیست و دروغ میگه حتی ی بار شوهر خواهرم تعریف کرد که چند نفر از بچه های بنیاد بهم گفتن ما میدونیم تو اصلا مجروحیتت ربطی به جنگ نداشته و خودتو جا کردی اصلا بهت حقوق تعلق نمیگیره ولی هیچی نمیگیم بخور نوش جونت ادامه دارد کپی حرام
دلم برای خواهر زاده هام میسوخت در کنار خلاف معتاد هم شده بودن و کاری ازم برنمیومد براشون انجام بدم فقط غصه میخوردم کم کم خواهرم پی به اشتباهش برد و تصمیم گرفت که اوضاع رو سامون بده ولی نه بچه هاش به حرفش گوش میدادن نه شوهرش، بهش گفتم جدا شو بیا پیش من چند سالی هست شوهرم فوت کرده تنهام کم و زیاد باهم زندگی میکنیم ولی قبول نکرد و گفت نمیشه یکی از پسراشون بخاطر اعتیاد شدید فوت کرد خواهرم خیلی پشیمون بود ولی شوهرش تهدیدش کرد که اگر کاری بکنه یا بگه که این جانباز واقعی نیست خواهرمو میکنشه خواهرمم سکوت کرد الان هر روز اوضاع زندگیشون از روز قبل بدتره خواهرمم حاضر نیست حداقل خودشو نجات بده دعا میکنم که خدا به راه راست هدایتشون کنه تا ی زندگی درست رو تجربه کنن و پسراشون نجات پیدا کنن پایان کپی حرام