#سکوت
من تازه به سن جوونی رسیده بودم که برام خواستگار اومد علاقه ای به ازدواج کردن نداشتم ولی انقدر که پدر و مادرم اصرار کردن باید ازدواج کنی و اگر ازدواج نکن می ترشی و هزار سرزنش و حرف دیگه که من راضی شدم چون دیگه تحمل حرف هاشون رو نداشتم متقاعدم کردن به خواستگارم جواب مثبت بدم خواستگارم به ظاهر مرد مومنی بود بابام اینا حتی زحمت تحقیقات محلی رو هم به خودشون ندادن و وقتی که من گفتم باشه اگر معیاراش و خودش خوب بود ازدواج می کنم خودشون پیغام فرستادن جواب ما مثبته اوناهم اومدن برای مراسمات دیگه و عقد کردیم همون اوایل متوجه رفتار های ناسالم نامزدم شدم رفتارهای نرمالی نداشت و عادی نبود به مادرم گفتم شروع کرد به خود زنی و گریه زاری که تو میخوای طلاق بگیری و آبرومونو ببری.
واقعا برای من سواله آبرو مهمتره یا خوشبختی بچه هاتون؟ اجازه ندادن حرف بزنم گفتم که بعد از ازدواج خوب میشه همسرم نگاهش به خانما خیلی طولانی و خاص بود، محال بود ی جایی بریم یه خانمی باشه نگاش نکنه توی دوران نامزدی هم رفتارهای خیلی بدی با من داشت یه روزم که تنها بودیم به زور حد و مرزها رو از بین برد بازم به من گفتن سکوت کن ی مدت گذشت و برامون عروسی کوچکی گرفتن و تازه متوجه خساست زیاد خانواده ش شده بودم بعد از عروسی تازه متوجه رابطه همسرم با چندتا خانم شدم
ادامه دارد
کپی حرام
#سکوت
هر بار هم که دستشو رو میکردم میگفت زن برای همین کاراست من فقط تورو دوس دارم، وقتی به مادرم گفتم مادرم گفت تو سکوت کن اگر طلاق بگیری آبرومون میره، خانواده شوهر من رفت و آمد آنچنانی باهامون نداشتن یه جورایی انگارمارو میخواستن از خودشون دور کنن درک نمیکردم دلیلش رو، دو سال گذشت و هربار که من اعتراضی کردم پدر و مادرم فقط گفتن سکوت کن فقط میخواستن به هر قیمتی شده تو مردم سرشونو بالا بگیرن و بگن دختر ما شوهر کرده براشون مهم نبود که آیا من خوشبختم یا نه وقتی که باردار شدم مامانم خیلی خوشحال بود پرسیدم به خاطر بچه دار شدن من خوشحالی ؟ گفت نه بچه کاری میکنه تو نتونی طلاق بگیری دیگه میشینی سرزندگیت
مامانم میخواست من سر این زندگی باشم به چه قیمتی ؟ دوباره هیچی نگفتم دخترم سه ساله بود که متوجه رفتارهای خاص همسرم شدم از همون اول همش اصرار میکرد که خودش پوشکشو عوض کنه منم نمیذاشتم یا با بچه بره حموم یا لباس هاشو شوهرم عوض کنه کم کم شک کردم دیگه میترسیدم بچه رو باهاش تنها بزارم من اطمینان داشتم که همسرم خودم به لحاظ روانی بیماره
ادامه دارد
کپی حرام
#سکوت
ولی نمیتونستم ثابت کنم کم کم رفتارهای همسرم با دخترم ی جوری بود که آدم حتی روش نمیشد برای کسی بگه وقتی که همسرم خونه بود دخترمو اصلا نمی ذاشتم بره پیشش تا ۵ سالگی دخترم کنار اومدم بعد دیدم که زندگیم شده مثل یه موش و گربه بازی من چهار چشمی مواظب دخترمم و همسرم از هر راهی تلاش میکنه بهش نزدیک بشه همسرم بیمار جنسی بود به خانوادم که حرف میزدم فقط میگفتن سکوت کن منم یه روز وسایلم رو جمع کردم و برگشتم خونه پدر و مادرم هر چقدر مامانم اصرار کرد که برو سرزندگیت گفتم دیگه برنمیگردم این شرایط غیرقابل تحمله هرچقدر با خانوادم بیشتر صحبت می کردم بیشتر فشار می آوردن که برگردم سر زندگیم منم قبول نکردم حتی کتک میزدن منو بهم بی احترامی کردن که برم پیش شوهرم چند بار همسایه هام تماس گرفتن گفتن شوهرت زن می بره توی خونه اما دیگه برای من مهم نبود دو سال طول کشید تا بتونم موفق شم طلاق بگیرم طبق دستور قاضی هر هفته یک روز بچه باید پیش پدرش میبود دخترم دیگه هفت ساله شده بود این اواخر که از پیش باباش میومد گوشه گیر و ساکت شده بود که یه روزی دیدم دخترم از پیش باباش اومد خیلی ساکت تر از قبل شده بود هرچی پرسیدم چی شده هیچی نگفت
ادامه دارد
کپی حرام
#سکوت
تا اینکه ی روز نشستم و باهاش حرف زدم اولش حرف نمیزد تا اینکه برگشت گفت بابا منو برد حموم هم خودش لخت شد هم من هیچی پاش نبود بعد هم گریه کرد رفتم پیش قاضی و حرفهای دخترمو گفتم شوهرم گردن نمی گرفت هرچقدر دخترمو بردم مشاوره که دخترم حرف بزنه بگه حرف نمیزد پیش قاضی هم حرف نمیزد دست آخر به پیشنهاد قاضی از بچه م در حالی که داشت تعریف میکرد رفتن حمام و چی شده خیلی یواشکی فیلم گرفتم و بردم برای قاضی وقتی که فیلم رو دیدن قاضی به همسرم گفت دیگه نمیتونی منکر شی همسر من گفت آره من باید چک کنم ببینم این بچه سالم هست یا نه
گفتم وقتی بچه یه روز در هفته میاد پیش تو تو حق نداری ببریش حموم گفت باید بچه رو چک کنم ببینم سالمه یا نه دخترمه باید نگاش کنم قاضی برای شوهرم جلسات مشاوره نوشت و تو جلسات اول متوجه شدیم که همسرم بیماری جنسی داره
ادامه دارد
کپی حرام
#سکوت
برای همین قاضی حکم داد که همسرم در صورتی میتونه دخترمو هفته ای یکبار ببینه که دو تا مامور کلانتری حضور داشته باشن چون حضورش برای دخترمون خطرناکه من موفق شدم کار طلاقمو انجام بدم و الانم همسرم به خاطر مهریه من فراریه درسته که الان خانوادم از من حمایت نمی کنن اما به مرور زمان خودم رو بالا میکشم دخترمم کنار خودمه، اینارو براتون گفتم که فقط مهم نباشه براتون دختر و پسرتون ازدواج کنن یا فقط ابروتون حفظ شه ابرو نباید از بچه خودتون براتون مهم تر باشه که توروخدا بدون تحقیق دخترتونو شوهر ندید تورو خدا وقتی میبینید دخترتون به هر دلیلی نمیتونه زندگی کنه تا قبل از اینکه پای ی بچه به این داستان باز بشه و عذاب بکشه کمکش کنیو طلاق بگیره خانواده تنها چیزیه که میتونه از یه زن در برابر هر مشکلی حمایت کنه ی زن با حمایت خانواده اش میتونه از پس از تمام مشکلاتش بربیاد نذارید بچه هاتون مثل من قربانی بشن
پایان
کپی حرام
◈
✍ #سخــــن_بــــزرگان
🌷آیت الله سید علی قاضی :
در #سکوت برای انسان حالاتی
پیدا می شود که در غیـر از این
موقع امکان ندارد پیدا شود.
↷↷↷
@sulook
◈
✍ #سخــــن_بــــزرگان
🌷آیت الله سید علی قاضی :
در #سکوت برای انسان حالاتی
پیدا می شود که در غیـر از این
موقع امکان ندارد پیدا شود.
↷↷↷
@sulook