#شرمندگی ۱
مجرد بودم سرکار میرفتم شغلمم خیلی خوب بود درامدم عالی بود توی شعبه مرکزی ی شرکت معاون بودم اما پس اندازی نداشتم هر چی در میاوردم خرج خوش گذرونی میکردم دروغ چرا با چند تا خانمم در ارتباط بودم تا میگفتن پس انداز کن میگفتم ادم باید خوش بگذرونه من ی بار زندگی میکنم باید کیف کنم و جای حسرت نذارم خلاصه که همش در حال خوش گذرونی و به قول معروف عشق و حال بودم اصلا هیچی اهمیت نداشت برام تنها خط قرمزم این بود که با زن شوهر دار اصلا هیچ جوره دوست نشم، مامانم میگفت به فکر اینده ت باش گوش نمیدادم و میگفتم من در لحظه زندگی میکنم اصلا گوشم به حرفهاش بدهکار نبود میگفت پسرم ی فردایی هم هست اما من ی گوشم در بود و یکیش دروازه از سرکار که میومدم دوش میگرفتم و میرفتم دختراب مختلف گردش و خوش گذرونی
#ادامهدارد
#کپی_حرام ❌❌
#شرمندگی ۲
زندگی عادی و طبیعی من همینایی بود که گفتم تا اینکه رییسمون از اون شرکت به دلایلی که اصلا یادم نیست رفت و ی رییس جدید اومد برامون با این صمیمی تر بودم ولی شروع کرد به تغییرات تو شرکت، چند تا همکار جدید استخدام کرد میگفت کار و باید سپرد به نیروی جدید چون ذوق داره خوب کار میکنه و همینم شد نیروهای جدید برای اینکه دائمی بشن و ذوق کار داشتن و برای جلب توجه رییس خیلی خوب یا حتی بیشتر از حدی که میخواستیمم کار میکردن بین نیروهای جدید ی نفر نظرم رو جلب کرد خیلی با حیا و زیبا بود اصلا موقع حرف زدن به اقایون نگاه نمیکرد و همش موهاشو میکرد تو و دستش به مقنعه ش بود از رفتار هاش خوشم میومد مشخص بود با هیچ مردی ارتباطی نداشته تو حرف زدنش هول میشد و توپوق میزد برام جذابیت خاصی داشت
#ادامهدارد
#کپی_حرام ❌❌
#شرمندگی ۳
ی روز ازش خواستم خارج از ساعت کاری همو ببینیم که گفت نمیشه و من نمیتونم خارج از ساعت کاری همکارم رو ببینم چند بار دیگه هم بهش پیشنهاد دادم ولی رد میکرد و میگفت نمیشه تو پرونده ش هم زده بود مجرد، تا ی روز بهش گفتم من قصدم خیره انقدر ازش خوشم اومده بود که دیگه با هیج دختری نبودم و ازشون دوری میکردم دلم میخواست مال خودم تنها باشه میخواستم زنم بشه من باشم و اون، کلا متعلق به من باشه برای همین گفتم قصدم خیره اونم گفت با مادرتون صحبت کنید که به مادرم زنگ بزنه و ی شماره بهم داد با مامانم حرف زدم کلی خوشحال بود و تماس گرفت هماهنگ کرد رفتیم خونشون، برخلاف تصورم که فکر میکردم از خانواده با سطح مالی معمولی یا پایین باشه اما خونشون ی منطقه بالا بود و وضع مالیشون عالی بود باباش گفت چون حوصله ش سر میره رفته سرکار، قرار شد که بریم حرف بزنیم وضع مالیشون از ما خیلی بهتر بود
#ادامهدارد
#کپی_حرام ❌❌
#شرمندگی ۴
بهم گفت هر باغچه ای رو بیل بزنیم توش کرم هست من گذشته شما رو کار ندارم اما اگر قرار باشه اینده ای با من داشته باشید میخوام که همه چیز درست باشه و هر چیزی و میتونم تحمل کنم جز خیانت منم گفتم خیالتون راحت باشه و من سعی میکنم شما رو خوشبخت کنم ازدواج کردیم و بعد از ازدواج با اینکه موقعیت شغلیش خیلی بهتر بود ولی به خواست من دیگه سرکار نیومد و خونه نشین شد چند وقت بعدشم بچه دار شدیم انقدر دوسش داشتم که دلم میخواست ازش ی عالمه بچه داشته باشم هیچ زنی به چشمم نمیومد و اوضاعمون هر روز بهتر از قبل میشد هنوز توی همون شرکت کار میکردم تا اینکه ی روز کارمند جدید برامون اومد دختر زیبایی بود و از پرونده ش خوندم که مطلقه هست شیطون رفت توی جلدم و گفتم که این مورد خوبیه باهاش باشم ازش خوشم میومد بلد بود جطور رفتار کنه و ادم و به بازی بگیره
#ادامهدارد
#کپی_حرام ❌❌
#شرمندگی ۵
جذبش شدم و چند باری باهاش رفتم بیرون میرفتیم کافه و ابمیوه اینا میخوردیم دوبارم رفتیم رستوران غذا خوردیم زنم خیلی عادی رفتار میکرد ی روز که بچه ها خونه نبودن و داشت سالاد درست میکرد صدام کرد رفتم سراغش گفت من زشتم؟ عیب و ایرادی دارم؟ گفتم نه تو مشکلی نداری یهو گفت پس چرا با اون زنه میری بیرون؟ من چیکم دارم؟ دنیا دور سرم چرخید از شرمندگی نمیتونستم بهش نگاه کنم به زمین خیره شدم و گفت اگر ایرادی دارم بهم بگو اگرم نمیخوایم طلاقم بده ولی چرا خیانت؟ گفتم غلط کردم ولش میکنم و همونکارم کردم فرداش درخواست انتقالی دادم و زود منتقل شدم ی جای دیگه دور بود ولی مهم نبود اون زنو از زندگیم بیرون کردم و دیگه هیچ وقت پامو کج نذاشتم زنمم به روم نیاورد اون چند بار بیرون رفتن ارزش ی عمر شرمندگی منو نداشت
#پایان
#کپی_حرام ❌❌