#لیدر ۱
محله ما ی محله اروم بود کسی دنبال دردسر نمیگشت هر کسی سرش به کار خودش بود صبح به صبح همه میرفتن سرکار و بارشون یکی مغازه داست یکی کارگر بود هر کسی پی کار خودش بود تا شب، شب همه جمع میشدیم پارک سر خیابون دور هم حرف میزدیم یا خوراکی چیزی میخوردیم و هر کس میرفت خونه خودش، حالا اینجوری هم نبود که همه هر شب باید بیان ی سری میومدن ی سری نمیومدن ی سری کلا با ما دم خور نبودن ی سری بعضی شبا نمیومدن ولی در کل اونایی که میومدن خوش میگذشت چندتا خونه تو نزدیکی ما بودن که خالی بودن و مالکاشون گذاشته بودن برای اجاره، ی روز دیدم املاکی محله با ی پسری اومدن تو کوچه و رفتن توی یکی از همون خونه های خالی فهمیدم که قراره برامون همسایه جدید بیاد دو روزی گذشت که دیدم ی وانت وایساد
#ادامهدارد
#کپی_حرام ❌❌❌
#لیدر ۲
وسایل و خیلی کمی رو پسری که همون روز دیده بودمش خالی کرد و به داخل برد بهش گفتم کمک میخوای؟ گفت ممنون میشم این یخچالو کمکن کنی چون تنهایی نمیشه منم کمکش کردم و داخل بردیم وسایلش خیلی کم بود بهم گفت که خانواده ش شهرستانن و این اینجا تنهایی زندگی میکنه بهش گفتم چند ساله تهران داری کار میکنی که گفت هفت هشت سالی میشه که تهران کار میکنم و از همون اولم مجردی زندگی میکردم بهش گفتم دسخوش داری بابا کار هر کسی نیست من دیگه میرم اگر کاری داشتی اون در ابیه خونه ماست بگو محمد و کار دارم، اخر شبام با بچه ها جمع میشیم تو پارک سر خیابون خواستی توام بیا خداحافظی کردم و رفتم دنبال کارم، چتد شبی گذشت رفتم بیرون و تو کوچه دیدمش گفت میخواستم بیام پارک سر خیابون دست زد به جیبش یهو هراسون شد
#ادامهدارد
#کپی_حرام ❌❌❌
#لیدر ۳
گفت گوشیم جا مونده بیا بریم بیاریمش بهمراهش رفتم و وارد خونه شدم ی چیزی مشکوک بود وسایلش زیادی کم بود با اینکه میگفت چندساله که مجردی زندگی میکنه ولی گازشو وصل نکرده بود گفتم مگا اشپزی نمیکنی؟ چرا گازت وصل نیست گفت نبابا میرم بیرون ی چیزی میخورم انگار خوشش نمیومد که من تو خونه ش هستم و وسایلش رو میبینم چیزی که نظرمو جلب کرد ی لب تاپ اخرین مدل بود که خریدش برای ی کارگر تقریبا غیر ممکن بود از خونه بیرون اومدیم و رفتیم پارک با بچه ها اشنا شد و به مرور خودشو توی دل همه جا کرد وقتی توی جمعی بود جمع و میگرفت دستش و اگرم نبود کسی حوصله نداشت و هی میگفتیم زنگ بزنیم تا بیاد، چند وقتی گذشت که یهو کشور بهم ریخت مردم ریختن بیرون شعار میدادن و اینترنتا قطع بود ما همگی شبا جمع میشدیم توی پارک ولی اون نمیومد چندباری زنگ زدم بهش بگم امید بیا پارک ولی جواب نمیداد
#ادامهدارد
#کپی_حرام ❌❌❌
#لیدر ۴
ی شب داشتم از پشت پنجره کوچه رو میدیدم هول و هوش ساعت یک بود دیدم امید اومد خونه ش، فرداشبش اومد تو پارک و شروع کرد از نظام حرف زدن و بچه ها رو تحریک کرد که اره بیاید ماهم بریم و بچه ها رفتن من حقیقتش از پلیس ترسیدم نرفتم فردا صبح امید و دیدم ی حسی گفت تعقیبش کن و کردم دیدم رفت سمت بالاشهر و توی ی خونه ویلایی منم از دیوار بالا رفتم و وارد شدم ی تیکا دیوار خونه کلا شیشه بود چندتا دختر و پسر مثل امید اونجا بودن و ی عالمه تفنگ و وسایل روی میز بود ی صدایی در درونم میگفت که امید جاسوسه اون روز هر جور بود برگشتم خونه و شبش هم با امید و بقیه رفتیم خودم تو جمعیت دیدم که امید از ما دور شد و یهو تیر هوایی زدن دست هیچ پلیسی اسلحه نبود یکی دوبار خودمو بین جمعیت گم کردم که منو نبینه و از بین مردم دیدم که امید ماسک زده و داره پرچم کشورو اتیش میزنه همون لحظه رفتم سراغ پلیس هایی که گوشه خیابون بودن و مشغول متفرق کردن مردم به یکیشون کل فرمانده شون بود و کاری نمیکرد فقط با بی سیم حرف میزد ماجرا رو گفتم بهم گفت اگر دروغ بگی دستگیرت میکنیم گفتم باشه نشونه های امید رو دادم و گفتم من میرم تو
#ادامهدارد
#کپی_حرام ❌❌❌
#لیدر ۵
جمعیت پیشش دستم رو توی کمر هر کی گذاشتم همونه ادرس اون خونه رو هم بهشون دادم و قرار شد که برن بررسی کنن رفتم وسط جمعیت و چندتا لباس شخصی هم دنبالم اومدن نزدیک امید شدم و دستم توی کمرش گذاشتم گفتم کی میریم خونه که یهو هر دومون رو گرفتن امید و بردن ماموری که دست منو از پشت گرفته بود در گوشم گفت برای اینکه شک نکنه بهت گرفتیمت ولت میکنیم مارو بردن کلانتری امید تو بازداشتگاه بود و من تو اتاق افسرنگهبان که یهو اومدن گفتن خونه ای که گزارش شده حقیقت داشت و توش پر از اسلحه و ابزار جاسوسی بوده به پلیسه گفتم امید چی میشه ؟ گفت اعتراف کرده که ی لیدر هست و اومده ایران برای اغتشاش و زندگی خودش توی ی کشور دیگه هست منو فرستادن خونه فقط لحظه اخر گفتم امید عاقبتش چی میشه؟ گفت همون چیزی که ی وطن فروش میشه اینارو اموزش میدن برای بهم زدن کشور و اینا ی جور خطر ملی هستن
#پایان
#کپی_حرام ❌❌