eitaa logo
یا صاحب الزمان ادرکنی ❤
7هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
9.2هزار ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ پدرشوهرم خیلی پولدار بود و با مادرشوهرم هر دو جوون بودن و تمام بچه هاشون رو سرو سامون دادن شوهر من اولین پسر بود و خونمون نزدیک خونشون بود که اگر چیزی شد زود کنارشون باشیم و همینجورم بود تا حالشون بد میشد زنگ‌میزدن و عین زورو بالا سرشون بودیم خونه مادرشوهرم دقیقا روبروی ما نبود و ی خونه پایین تر بود اما از لای در به خونشون دید داشتم و دو طرف خونشون خونه های دو طبقه بودن خونه پشتی هم سه طبقه بود شوهرم میگفت خیالم‌ راحته که امنیت داره خونشون و دزد نمیره پدر شوهرم چون تو جوونی خیلی کار کرده بود با اینکه جوون بود ولی از کار افتاده شده بود و همش مریض بود در عوض مادرشوهرم تکون نخورده بود پیر بود و خوشگل ❌کپی حرام ⛔️
۲ پدرشوهرم خیلی مهربون بود ولی عمرش کفاف نداد و فوت شد مرگ دل همه رو سوزوند و همه ناراحت بودن مادرشوهرم حالش از همه بدتر بود همش میگفت رفیق روزای سختم و یار بچگیم رفت، تمام این روزها گذشت و همه به زندگی عادی برگشتیم ولی شوهرم و برادرهاش توجه بیشتری به مادرشون نشون میدادن و نمیخواستن کمبودی داشته باشه دلم‌براش میسوخت زن بیچاره همش ۵۴ ساله بود که بیوه شد گاهی اوقات میرفتم خونشون میدیدم به خودش یکم رسیده ولی فوری گریه میکرد و میگفت وقتی کسی نیست براش خوشگل باشم دیگه اینکارا چه ارزشی داره دلداریش میدادم و میگفتم خدا بیامرزتش شماهم باید زندگی کنی و غصه نخور ❌کپی حرام ⛔️
۳ کم کم بعد از گذشت دو سال متوجه رفتارهای خاصی شدم مادرشوهرم‌ تا چند وقت پیشم ناراحتی تنهایی و نبود شوهرشو میکرد ولی یهو ورق برگشت ی روز متوجه شدم موهاشو رنگ کرده به شوهرم گفتم گفت داره حالش خوب میشه، اینم‌ بگما ثروت زیادی پدرشوهرم داشت و بعد از مرگش بچه ها همه رو دادن‌ به مادرشون گفتن دستت باشه کم و کسری نداشته باشی ی روز رفتم‌ خونه مادرشوهرم لاک زده بود و لباس باز پوشیده بود میگفت میخوام‌ برم پشت پلکم‌ رو بکشم صورتم صاف شه هر روز عجیب تر میشد ی بار زنگ زدم‌بهش گفتم الان سر ظهره برات نهار بیارم؟ خیلی سریع گفت نه اصلا نمیخوام خودم دارم و نیا خونه من تا خودم بهت بگم سرظهر مزاحم من نشو، من شک کردم به شوهرم گفتم و اونم داد و بیداد کرد که تو داری گیر میدی به مادر من و قرار نیست بابام فوت شده مامانمم بمیره ❌کپی حرام ⛔️
۴ ی روز سر ظهر از لای در نگاه کردم مادرشوهرم داشت با یکی حرف میزد اما طرف رو ندیدم دیگه کارم شده بود که از لای در نگاه کنم و ببینم چیکار میکنه ی روز دیدن ی مرد وارد خونه شد باورم نمیشد یعنی اون کی بود تو فامیل هم ادم اون تیپی نداشتیم زمان گرفتم سه ساعت اونجا بود و اومد‌ بیرون قیافه ش رو دیدم حدود سی الی سی و پنج ساله بود فوری از کوچه رفت بیرون دیگه کارم شده بود که ببینم این پسره کی میاد تقریبا یک روز در میون میومد و چند ساعتی میموند و میرفت خواستم ازش فیلم بگیرم که نشد ی روز که میدونستم میاد به شوهرم گفتم قبل از ظهر بیاد خونه و اونم‌ اومد وایسادم لای در و گفتم فقط نگاه کن ❌کپی حرام ⛔️
۵ مثل هر روز همون پسر رفت خونمون شوهرم گفت کی بود؟ گفتم نمیدونم ی روز در میون چند ساعت میره خونتون...جمله م تموم نشده بود که دیدم نیست و داره در خونه مادرش داد و بیداد میکنه رفتم بگیرمش اما حریف نمیشدم زنگ‌زد بقیه خواهر برادراش در عرض پنج دقیقه همه ریختن اونجا و از در بالا رفتن پسره رو گرفتن و اول ی کتک بهش زدن وقتی جداشون کردیم ازش پرسیدیم کی هستی پوزخندی زد و به شوهرم گفت من باباتم بلند خندید و گفت جدی میگم منو مادرتون ازدواج کردیم منم ی روز در میون میام بهش سر‌میزنم کتک خوبی خورد و مجبورش کردن صیغه رو باطل کن ماشین و مغازه ای گه از مادرشوهرم گرفته بود رو ازش گرفتن و بیرونش کردن تمام اون ثروتم از مادرشوهرم گرفتن و ماهانه بهش ی پولی میدن که دستش باشه و نتونه دوباره شوهر کنه . ❌کپی حرام ⛔️