eitaa logo
یا صاحب الزمان ادرکنی ❤
6.9هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
9.5هزار ویدیو
29 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۲ خوشبخت زندگی میکردیم و یه دختر یک‌ساله داشتم که سربازیم‌ تموم شد.‌ همسرم خیلی ناراحت بود که من میخوام برگردم شهر خودمون. هر چی بهش قول دادم که برمیگردم اروم نمیشد. منم با خودم‌اورومش پیش پدر و مادرم پدربزرگم وقتی فهمید من ازدواج کردم پدرم رو مجبور کرد تا تمام اموالش رو به نام خواهر برادرهام بکنه. یه جورایی میخواست من رو مجبور کنه تا همسرم رو طلاق بدم ولی پول اصلا برام‌مهم نبود با همسرم برگشتیم و دوباره سه نفره زندگی کردیم‌. خب من از اول حمایت پدر و مادرم رو نداشتم ولی این قهرشون اذیتم میکرد. پسرم که بدنیا اومد منتظر بودم‌ بیان دیدنش اما زنگ هم‌نزدن. فقط گاهی پنهانی با مادرم حرف میزدم.‌ اونم زیاد تحویلم نمیگرفت. همسرمم مدام دلداریم میداد که نگران نباش خدا هوامون رو داره. با بدنیا اومدن پسر دومم وضع زندگی برام سخت تر شد. خیلی کار میکردم ولی اصلا نمی رسوندم ❌کپی حرام⛔️
۱ ۱۷سالم بود که بواسطه یکی از دوستان، خاستگاری برام اومد. خانواده مادریم از اول مخالف بودن چون من درسم خیلی خوب بود و میگفتن سنت کمه و درست رو بخون ولی من انگار کور و کر شده بودم. با پافشاری من و البته رضایت پدرم، که فقط میگفت پسره اهل کاره، جواب مثبت دادیم.آزمایش خون دادیم و ازمایشگاه اومدیم بیرون نشستیم توی ماشین که تا خواستم گوشیم رو بردارم زنگ‌بزنم‌ به مادرم‌بگم ازم قاپید و گفتم میخوام به بقیه خبر بدم که جواب مثبته گفت نمیخواد خبر بدی اصرار کردم یهو سرم داد کشید که میگم نمیخاد خبر بدی. بهم برخورد باهاش قهر کردم کلی خواهش و التماس کرد که ببخشید اعصابم خورد شد دست خودم نبود و تکرار نمیشه ❌کپی حرام⛔️
۲ روز عقدم مامانم انقد ناراحت بود با روسری مشکی اومد تو مراسم. یک هفته بعد از عقد انگار که چشمم باز شد. پیش خودم گفتم من با زندگیم چیکارکردم. این ادم یعنی تا ابد میخواد باشه؟ پشیمون شدم‌‌ بیست روز بعد از عقد متوجه شدم به شدت خسیسه اومدم به خانوادم گفتم من اینو نمیخوام این خیلی خسیسه مامانم گفت زندگی بچه بازی نیست که امروز بخوای و فردا نخوای خودت خواستی باید بسوزی و بسازی گذشت و چهار ماه بعد از عقد متوجه شدم اقا دیابت داره و روزی سه بار انسولین مصرف میکنه موضوع رسید به خانوادم. پدرم به خانوادش گفت شما باید به‌من میگفتین بچتون مریضه خانوادش گفتن ما به معرف ازدواجشون گفتیم پدرم گفتن مگه دختر ما خانواده نداشت که شما به معرف گفتین؟دلم بحال محسن سوخت نشسته بود و اشک میریخت گفتم من جدانمیشم خانوادم گفتن هرجور خودت دوست داری تصمیم بگیر یکسال ونیم به همین روال گذشت .اگه بیرون میرفتیم تهش دعوا بود چون دونه دونه مشکلاتش داشت رو میشد برام محسن یک ادمی بود عصبی، خسیس، شلخته و کثیف با رفتارهای کاااااملا بچه گانه. جوری که توی تمام مهمونی ها همه مسخره میکردن بااینکه من هشت سال ازش کوچیک تر بودم اما از رفتاراش عذاب میکشیدم که بقیه دارن شوهر منو مسخره میکننمشکل من اخلاق شوهرم بود که به هیچ عنوان منو درک نمیکرد و همه ش داشت اذیتم میکرد ❌کپی حرام⛔️
۳ . یه شب تو ماشین بحثمون شد و با دست کوبید تو دهنم و باعث شد دندونم بشکنه‌ دوباره قهر کردم یک هفته طول کشید بازم من رفتم سمتش برای درست کردن زندگیم محسن انتظار داشت هرکاری میکنه من صدام در نیاد و خانوادم از هر نظر ساپورتش کنن و منم همیشه لال باشم. این بحثا ادامه دار شد و بعده دوسال ونیم من دیگه بریدم و خسته شدم رفتم خونه موضوع رو با مادرم در میون گذاشتم مادرم گفت هر تصمیمی بگیری ما پشتت هستیم گفتم میخام توافقی جداشم و مهریه نمیخوام پدر محسن که تصمیم منو شنید اومد خونمون و باهم صحبت کردیم قرار شد توافقی جداشم اما محسن پیغام فرستاد گفت من نه طلاق میدم نه مهریه. میرم زندان ❌کپی حرام⛔️
۱ بیست و دو سالم بود که به پیشنهاد مادرم با دختر‌خاله م ازدواج کردم زندگی خوبی داشتیم ولی چون تازه اول راه بودیم مشکلات مالی کمر شکن بود صدام در نیمومد و بیشتر از قبل کار میکردم پدر زنمم همش بهم سرکوفت میزد که مورچه چیه که کله پاچه ش چی باشه تو پسر با جناقی و چیزی‌نمیشی زنمم همیشه سکوت میکرد و گاهی به این شوخی های بی مزه میخندید ی جورایی این کارش مهر تایید روی حرفهای پدرش بود فشار کاریم رو بالا بردم که زنم کمبود نداشته باشه و ناراحت نشه رفاه و رضایت همسرم اولویت اولم بود اما نمیذاشتم از خانواده خودم کسی چیزی بفهمه ❌کپی حرام⛔️
۳ خیلی جدی بهش گفتم بار اخرت باشه اینکارو میکنی تو کاری به اینکه من تو سختی هستم یا نیستم نداشته باش تو هر چیزی خواستی بگو اگر نداشتی اونوقت ابرو ریزی کن زنم خیلی ناراحت شد و چند روزی باهام سرسنگین بود ی روز مادرم اومد‌خونمون و گفت پسرم بیا دم در رفتم دیدم تمام مایحتاج خونه رو خریده و با ماشین اورده گفتم نمیخوام چرا خریدی اونم گفت لازم میشه وقتی مادرم رفت به زنم گفتم کدوم از اینارو خواستی و نداشتی که این ابرو ریزی رو راه انداختی؟ بیخیال مشغول بازرسی وسایل بود دیگه مادرم کارش شده بود مدام بهم پول میداد یا برامون چیزی میاورد منم دیگه فشار روم کم شده بود و کم کم داشتم رنگ ارامش رو میدیدم تا اینکه کمک های مادرم کم شد ❌کپی حرام ⛔️
۴ زنم که دید کمک ها کم شده صداش در اومد و گفت چرا اینجوری هست و مامانت داره شل کن سفت کن راه میندازه که چیو ثابت کنه هر چی بهش گفتم اون وظیفه ای نداره و اگر‌ پولی بده لطف کرده اصلا متوجه نمیشد فقط میگفت چرا کمک نمیکنن تا چند وقت این دعوای ما بود که کمک های مادرم قطع شد دیگه واقعا زنم عصبی بود و همش میگفت برو ببین پولهاشو چیکار میکنه اونهمه حقوق بابات رو میگیره میخواد چیکار انقدر در گوشم خوند و خوند که منو ترغیب کرد برم با مادرم دعوا کنم.رفتم خونه‌سو تا مبتونستم اول غر زدم بعد داد و بیداد کردم اونم هر چی پول داشت بهم داد و برگشتم ❌کپی حرام ⛔️
۱ از وقتی یادم میاد بابام معتاد بود و داداشامم لات و لوت هیچ کس پی ی زندگی خوب نبود همیشه حسرت بقیه رو میکشیدم مامانم میرفت خونه های مردم کار میکرد تا از پس مخارج بر بیاد داداشامم بیکار میگشتن و گردن کلفت میکردن بابام گاهی اوقات که پول کم میاورد میومد سراغ مامانم تا با زور ازش پول بگیره اونم از ترسش مقداری به بابام میداد که کتک نخوره، مادرم هر چی به داداشام میگفت برید سرکار اینده دارید کسی به حرفش گوش نمیکرد مامانمم چسبید به من هر چی‌کار میکرد خرج من میکرد که کم و کسری نداشته باشم خیلی تلاش میکرد گاهی دلم میسوخت ولی کاری ازم برنمیومد بابام هر روز کنار مصرف خودش یکی و برمیداشت میاورد و داداشای بی غیرتمم جلوش رو نمیگرفتن ❌کپی حرام ⛔️
۲ مصرف بابام زیاد شده بود مامانم کاملا ازش ناامید شده بود و کاری بهش نداشت بابامم هر روز بدتر از دیروز بود دیگه برای منم پدر نبود فقط ی مجسمه بود که نقش بازی میکرد خواستگارای من ادمهایی مثل بابام بودن اصلا نسبت به اینده م حس خوبی نداشتم و میدونستم که اینده من میشه یکی مثل مامانم با بچه های بی مسئولیت و ی شوهر مفنگی کم کم زمزمه های پدرم بلند شد کا من باید ازدواج کنم و از سن ازدواج دارم رد میشم من همش ۱۵ ساله م بود که بابام میگفت باید شوهر کنم هر چی میگفتم نمیخوام و الان زوده گوشش بدهکار نبود میگفت دیگه وقتشه و باید ازدواج کنم مامانم برای خلاصی من گفت که حالا خواستگار نداره بیاد چشم شوهرش میدم که بابام گفت چرا صبر کنیم ❌کپی حرام⛔️
۴ بابامم محل مامانم نذاشت فرداش قرار شد با نایب بریم ازمایش بهش که نگاه کردم ی لبخند چرک زد که دندونهای جرم گرفته ش مشخص شد و گفت زود جواب ازمایش رو میدن و فردا عقد میکنیم تمام بدنم میلرزید از دم در ازمایشگاه یواشکی از دستش فرار کردم و رفتم توی دندونپزشکی به دکتر گفتم کمکم کن بابام میخواد منو جای مواد بده به کسی اونم قایمم کرد بابام و داداشام اومدن دنبالم که دکتره گفت اینجا نیست اونام داد زدن که ما دیدیم اومد اینجا اونم گفت برای چی میخواید بدیدش به ی پیرمرد؟ بابامم گفت بدهکارم یک میلیون دکترم گفت من از دخترت خوشم اومد دو میلیون میدم بدش به من البته اگر خودش خواست بابامم از خدا خواسته قبول کرد دکترم منو از کمد اورد بیرون گفت ماشین دارم خونه دارم اینجام محل کارمه اگر با من ازدواج کنی باید درس بخونی و کاری به اینکه گذشته ت چی بوده ندارم ❌کپی حرام ⛔️
۱ من همسر شهیدم‌ ی عروس دارم و ی داماد شکر خدا دوتا بچه هام سالم هستن و سر زندگیاشونن منم تو خونه ای که شوهرم برامون ارث گذاشته زندگی میکنم با حقوقی که بنیاد بهم‌ میده زنی میکنم خدارو شاکرم اما از عروس و دامادم خوشم‌ نمیاد بچه هام رو ازم گرفتن اگر اینها نبودن من الان دختر و پسرم کنارم بودن و تنها نمیموندم چند باری سعی کردم تو زندگی پسرم فتنه کنم و موفق هم شدم اما عروسم زود فهمید و کنترل اوضاع رو از دستم در اورد دیگه فهمیده بود و به پسرمم گفته بود تا میومدم بینشون دعوا درست کنم میفهمیدن و نمیذاشتن خیلی دلم میسوخت که موفق نمیشم اما در عوض دخترم عین موم تو دست هام بود ❌کپی حرام ⛔️
۲ هر چی میگفتم میگفت چشم، منم تو زندگیش کلی فتنه به پا میکردم اونم انقدر دوسم داشت که نمیدید مقصر مشکلات زندگیش منم و فکر میکرد تقصیر شوهرشه، در گوشش اروم زمزمه میکردم و دخترم عین ی شاگرد حرف گوش کن به حرفهام عمل میکرد چندباری تا پای طلاق بردمشون ولی دامادم یا میومد و دل دختر ساده م رو به دست میاورد یا اینکه ی واسطه میفرستاد تا برگردن سر زندگیشون منم برای بی گناه نشون دادن خودم مجبور میشدم که موافقت کنم با برگشتنش اخرین بار که دخترم رو دو سال اوردم خونخ خودم قهر عهد کردم نذارم‌ برگرده و کارای طلاقشون رو به ی جاهایی رسوندم که عروسم‌ی روز اومد خونمون و بهم گفت هر کاری بکنی نمیذارم‌ موفق بشی و تو حق نداری زندگی کسیو خراب کنی، همونکارم کرد و نذاشت به هدفم‌ برسم ❌کپی حرام ⛔️