#زینت_سادات ۱
پدر و مادر من هر دو قربانی خودخواهی پدراشون شدن وقتی که پدر هر دوشون تصمیم گرفتن بدون نظرخواهی از اینها به عقد هم در بیان درسته که اون زمانها رسم نبوده اما یودن کسایی که از بچه هاشون نظر میپرسیدن و به حرفشون گوش میدادن پدر و مادرم هر دو سید بودن و اخلاقهاشون تند از همون اول زندگی بابام دست بزن داشت و مادرمو میزد، اون زمانها همه همین بودن قدیما کسی به حقوق زن و این چیزا اهمیت نمیدادن، من بچه اول بودم و نخواستم راه پدرم رو اهمیت بدم از همون اول زدم تو کار ساختمون و تونستم خودم رو به راحتی بالا بکشم بعد از من دوتا پسر و ی دختر دیگه به دنیا اومدن روزگار اونها هم از دست دعوا و مرافعه پدر مادرمون مثل من سیاه بود
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#زینت_سادات ۲
با همین دعوا ها بزرگشدیم خواهرم با ی پولدار ازدواج کرد و وضع زندگیش عالی شد اما برادر دومم رفت جنگ، بی قراری های مادرم با جنگ و دعواها اضافه شد با اینکه دیگه همه بزرگ شده بودیم و سن و سالی ازشون گذشته بود ولی باز هم پدرم با کوچکترین بحثی تا جایی که میتونست مادرم رو میزد و ما هم مثل همیشه سعی میکردیم ارومش کنیم از اینکه میدیدم مامانم ناراحته عذاب میکشیدم اما کاری از دستم بر نمیومد برادر دومم بخاطر جبهه و جانباز شدنش باعث شد که مادرم بیشتر از قبل عذاب بکشه همش غصه اونو میخورد و میگفت که نمیتونه ازدواج کنه اما برادر سومم عاشق ی نفر شد انقدر دوسش داشت که وقتی گفت بریم خواستگاری رنگ شوق رو تو چشم هاش دیدم اما بابام مخالفت کرد و گفت نه چون من از باباش خوشم نمیاد اون دختر هم که از عشق برادرم به خودش بی خبر بود با ی نفر دیگه ازدواج کرد و دقیق شب عروسی اون دختر داداشم دق کرد و مرد
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#زینت_سادات ۳
مرگ برادرم شوک خیلی بدی به مادرم وارد کرد و بخلطر سن و سالش دیگه طاقتش کم شده بود دخترم که به دنیا اومد و نوه دار شدن توقع داشتم که بابام دیگه مادرم رو نزنه اما همچنان کتک ها ادامه داشت تا جایی که انگشت مادرم شکست برادر دومم موفق به ازدواج شد ی روز همه رو جمع کردم تو خونه م و گفتم این وضع نمیشه مادر ما چندین ساله کتک میخوره و همه ما نگاه میکنیم درسته با ازدواج تونستیم از اون خونه فرار کنیم و راحت بشیم ولی مادرمون در عذابه هر کسی ی حرفی زد اما تیر اخر و خودم زدم گفتم بیاید هر کسی ماهانه ی خرجی به مامان بدیم وکمکش کنیم جدا زندگی کنه اینطوری هم بابا انقد عصبی نمیشه که ی وقت قلبش اسیب ببینه هم مامان راحت میشه
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#ارامش ۱
بابای من خیلی عصبی و بد دهن بود بجز من دوتا برادر و دوتا خواهر دیگه م داشتم همه از دستش عاصی بودیم اون زمانها مدرسه میرفتم و تنها رویام این بود که زودتر ازدواج کنم تا بتونم از جهنمی که بهش میگفتیم خونه فرار کنم بابام خیلی خسیس بود و تمام مولی که در میاورد خرج فساد خودش میکرد مادرمم مدام باهاش دعوا میکرد همیشه در حال شکوندن وسایل خونه و داد و بیداد بودن هر چقدر هم اقوام وساطت کردن که بس کنید نمیکردن بابام دست از فساد اخلاقیش برنمیداشت و دیگه ی چیز علنی شده بود مامانمم میگفت حق نداری زندگی و برای من و بچه ها سخت کنی که به گثافت کاری هات برسی این موضوع پایه ثابت دعواهاشون بود
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#ارامش ۲
دیپلم که گرفتم دیگه بابا خونه هم نمیومد مامان با ارثی کا از پدرش بهش رسیده بود زندگی رو میچرخوند چندماهی از بابام بی خبر بودیم که دیدیم ی روز برگشت و از مامانم حلالیت میخواست و پشیمون بود مامانمم دیگه باهاش حرف نزد دو سال گذشت و بابام همش عذرخواهی میکرد میگفت پشیمونم و منو ببخش و جبران میکنم مخارج خونه رو میداد و برای ما پول زیادی خرج میکرد ولی مامانم دیگه شده بود ی تیکه سنگ خالص، برای من ی خواستگار اومد خواستم جواب منفی بدم اما وقتی نگاه کردم کودکی و نوجونی من تو دعواهای اینا گذشت و حالا جوونیم باید تو عذرخواهی و کم محلی مامانم میگذشت
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#ارامش ۳
منم جواب مثبت دادم و اونا اومدن برای قرار گذاشتن مراسم عقد و عروسی پدر شوهرم از جوونی با بابام دوست بود بعد از ازدواج انتظار ی زندگی خوب رو داشتم ولی زندگی منم شد مثل مادرم صدامم در میومد سرکوفت گذشته بابام رو میخوردم شش ماه گذشت که دیدم روزگارم هر روز بدتر و بدتر میشه پدرشوهرم از وضع زندگی من خبر داشت ولی هیچی نمیگفت ی روز که خونه مادرشوهرم بودیم شوهرم توی جمع زد توی صورتم که باباش گرفتش زیر مشت و لگد و دادمیزد تو حق نداری ظلم کنی
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#سیف_الله ۱
من خیلی پولدارم انقدر دارم که هیچ کس نمیدونه چقدره خدا بی نهایت بهم لطف داشته ولی خیلی به ثروتم مغرور شدم فکر میکردم ادم پولدار خداست و بقیه هم برده هاش هستن ی مردی تو منطقه ما بود به نام سیف الله خیلی ساده بود و دل پاک همه هم قبولش داشتن به هر کسی هر چقدر پول میگفت بهش میدادن چون میدونستن برمیگردونه یا امانتدار خوبیه اعتماد همه بهش بی نهایت بود یا اینکه ندار فقیر بود تو باغ ها یا زمین های مردم کار میکرد ولی اعتبار زیادی داشت پدرش فوت شده بود و خرج مادر خواهرشو میداد بهش خیلی حسودی میکردم و دوس داشتم این محبوبیت رو من داشته باشم
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#سیف_الله ۲
چند باری اومد پیش من تا ازم کمک جمع کنه برای ساخت مسجد و این چیزا منم بهش پول ناچیزی میدادم و اونم میرفت ی روز خبر رسید سیف الله زن گرفته و عروسیشه تو اون جمعی که گفتن خندیدم و گفتم اونم و چه به این غلطا با کدوم پول زن گرفته؟ نکنه کمک هایی که از ما میگرفت و داده برای عروسیش؟ همه ناراحت شدن و گفتن سیف الله همچین ادمی نیست و دستش پاکه این پولم حتما پس اندازشه که عروسی گرفته از اون جمع خارج شدم و بیشتر از همه این منو میسوزوند که همه روستا تو عروسی سیف الله دعوت بودن این بیشتر از همه ناراحتم میکرد که اون تونسته عروسی به این بزرگی بگیره
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#ارامش ۲
دیپلم که گرفتم دیگه بابا خونه هم نمیومد مامان با ارثی کا از پدرش بهش رسیده بود زندگی رو میچرخوند چندماهی از بابام بی خبر بودیم که دیدیم ی روز برگشت و از مامانم حلالیت میخواست و پشیمون بود مامانمم دیگه باهاش حرف نزد دو سال گذشت و بابام همش عذرخواهی میکرد میگفت پشیمونم و منو ببخش و جبران میکنم مخارج خونه رو میداد و برای ما پول زیادی خرج میکرد ولی مامانم دیگه شده بود ی تیکه سنگ خالص، برای من ی خواستگار اومد خواستم جواب منفی بدم اما وقتی نگاه کردم کودکی و نوجونی من تو دعواهای اینا گذشت و حالا جوونیم باید تو عذرخواهی و کم محلی مامانم میگذشت
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#سیف_الله ۳
شب عروسی سیف الله فرا رسید همه چیز بهترین نبود اما تلاش کرده بود همه چیز داشته باشه و کم و کسری نباشه اون شب به بهترین شکل گذشت و چون همه میدونستن سیف الله وضع مالی خوبی نداره هدایای سنگین بهش دادن بعد از اون شب ی روز سیف الله اومد و گفت که میخوایم مسجد و تعمیر کنیم کمک میکنی؟ گفتم اره و پول کمی بهش دادم سیف الله گفت حاجی قرار شده هر کی کمک زیادی کرد در عوض اسمش تو مراسم شب اول محرم اعلام بشه پوزخندی زدم و گفتم سیف الله من دنبال اسم در کردن نیستم سیف الله هم رفت و در کنار کارهای خودش مشغول بازسازی مسجد شد بالاخره شب اول محرم رسید و همه جمع شدیم مسجد طبق گفته سیف الله مداح روستا اول از همه تشکر کرد بابت کمک های مردم و گفت برای تمام کمک کننده ها و سیف الله ی صلوات بفرستید
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#سیف_الله ۴
در اخر تشکر کرد از چند نفر که تو روستا کمک بیشتری کرده بودن و براشون دعای عاقبت به خیری کردن بهترین موقعیت برای ضربه به سیف الله بود توی مردم بلند گفتم پس چرا منو نگفتید؟ همه سرچرخوندن سمتم که گفتم منم پول زیادی برای مسجد دادم چرا اسممو نگفتید؟ همه کنجکاو بودن و کسی حرفی نمیزد که دوباره گفتم نکنه اقا سیف الله زیر ابی رفته و از پولا برای خودش برداشته سیف الله سفید شده بود و دست هاش میلرزید که یهو گفت من از اون پولا برای خودم برنداشتم همشو خرج مسجد کردم گفتم پسپول من کو لا کردار؟ که یهو دو نفر از وسط جمع گفتن ما شاهدیم که کم پول دادی طلبکار نگاهشون کردم که گفتن ما با سیف الله رفتیم مصالح قیمت کردیم گفت سرراه بیایم مغازه شما پول بگیریم ما نیومدیم مغازه تون وایسادیم اینور
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#بدی ۱
اسمم داوود است.از وقتی ۱۵ سالم بود پدربزرگمدختر عمهمرو برام نامزد کرد. ولی محرم نبودیم. فقط اسممون رو روی هم گذاشت.من هیچ وقت دختر عمه مرو دوست نداشتم. بیست ساله که شدمگفتن باید عقدش کنی ولی من دلمنمیخواست زیر این ازدواج اجباری برم. گفتم من تا درسم تموم نشه زن نمیگیرم. به دختر عمهم هم گفتم منتظر من نمون. اما اون با من فرق داشت و بهم دل بسته بود
درسمکه تموم شد پدربزرگم گفت داوود دیگه بهونه نداری. گفتم نه شغل دارم نه سربازی رفتم. تو فکر این بودم که بهانه ای پیدا کنم بعد از سربازی از زیر این ازدواج در برم که با خواهر یکی از دوست هام آشنا شدم. بهش پیشنهاد ازدواج دادم اونم پذیرفت. پدرش فودت کرده بود و برادرش کانلا در جریان کارهای من بود. بدون اطلاع خانواده عقدش کردم
#ادامهدارد
❌کپی حرام⛔️