#تاوان ۲
قول دادم بعد ازدواج من از نظر مالی کمک خرجیش میشم و کمکش میکنم بخاطر اوضاع مالی بدش انتظار داشتم قبول کنه وقتی حرفم رو شنید فقط نگاهم کرد و رفت.نا امید شدم اما بعد از یکهفته برگشت و گفت قبول میکنه به شرط اینکه هیچ وقت زن اولش نفهمه. گفتم مطمعن باش نمیفهمه.اصلا نمیخواد زیاد هم بیای اینجا همون هفته ای یه بار که برای باغبونی میای بیا که شک نکنن.علاقهم بهش بعد از عقد روز به روز بیشتر میشد. مستاجر بود. یکی از زمین هایی که از شوهرم برام مونده بود رو فروختم و دادم بهش گفتم برو خونه بخر که انقدر کار نکنی.خیلی خوشحال شد
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#تاوان ۳
کمتر از یکماه خونه خرید. من تنها بودم و هیچی نمیخواستم. نصف حقوقم رو هم بهش میدادم.زندگیش زیر رو شد. تا یه روز که جلوی در خونهمسر و صدا شد.رفتم دیدم یه خانمی داره داد و بیداد میکنه. من رو که دید شروع کرد به فحش دادن که این هووی من شده. خیلی بهم توهین کرد اون موقع اصلا بهش حق ندادم. میتونستم انکار کنم و بگم شوهرش فقط باغبونمه اما شیطان رفت تو جلدم و قبول کردم.بعد از کلی آبروریزی و گریه و زاری رفت. از من کوچکتر بود اما هفت تا بچه بدنیا اورده بود و زن زندگی سخت بود و حسابی شکسته شده بود. شروع کردم به طنازی کردن برای شوهرم.انقدر که برنامه برعکس شد و همیشه پیش من بود و هفته ای یکبار میرفت اونجا.
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#تاوان ۴
اون زن هم از روی نادونی همون یکروز رو هم انقدر دعوا درست میکرد که شوهرم فرار میکرد پیش من.کمکم شد ماهی یک بار . فقط براشون پول میفرستاد. میگفت زندگی یعنی اینجا. اونجا خیلی شلوغه. سه سال گذشت من نتونستم بچه دار بشم. متوجه شدم اشکال از منه و بهش گفتم ولی انقدر بچه داشت که اصلا براش مهم نبود. اصلا متوجه نبودم که زندگی اون زن رو به نابودی کشوندم فقط خوش میگذروندم. به شوهرم گفتم دیگه سر کار نرو بهت پول میدم خرجیشون رو بده. اونم از خدا خواسته قبول کرد
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#جادو ۱
من عاشق پسر همسایه شدم بچه بودم و فکر میکردم همش بخاطر سنمه اما اروم اروم که بزرگ شدم این حس هم بیشتر و بیشتر شد انگار حس علاقه م به پسر همسایه با من بزرگ میشد با اخلاق های بد بابام و گیر های مامانم اصلا ممکن نبود که بتونم بهش از علاقه م بگم فقط گهگاهی که با مامان یا بابام بیرون میرفتیم خدا خدا میکردم ببینمش موضوع رو با دختر خاله م در میون گذاشتماولش مسخره بازی کرد که تو عاشق شدی و این حرفها ولی وقتی دید جدی م گفت تو که از دل اون خبر نداری چیکار میخوای بکنی؟ به ایننتیجه رسیدیم که بریم پیش دعا نویس و قرار شد وقتی میره خونشون منم با خودش و مامانش برم خاله م کاری به بچه ش نداشت که کجا میره پس اگر باهاشون میرفتم بعدش میشد با هم بریم پیش دعا نویس
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#جادو ۲
مامانم با اصرار های من و دختر خاله م رضایت داد که من برم خونشون قبل از رفتن قلکم رو پاره کردم و پولهای توش رو برداشتم تا اگر رفتیم پول داشته باشم ، نزدیکای خونشون بودیم که دختر خاله م به خاله م گفت مامان بذار ما بریم یکم بگردیم مریم همش زیر نظر مامان باباشه خاله مم موافقت کرد و ما مسیرمون رو عوض کردیم و به سمت خونه دعا نویسی که بلد بود رفتیم طرف هم انگار کار بلد بود که وقتی ماجرا رو گفتم گفت میتونم کاری کنم ولی پول میخوام منم هر چی داشتم دادمبهش و اونم ی چیزی نوشت و کارایی گفت بکنم از خونه ش بیرون زدیم خیلی خوشحال بودم رسیدیم خونه خاله م اخرای شب بابام اومد دنبالم و برگشتیم خونه از ذوقم اون شب نخوابیدم و فرداش کارایی که دعا نویس گفته بود رو انجام دادم
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#جادو ۳
مدت کوتاهی گذشت و کم کم پچ پچ هایی بین مامان بابام شد با فالگوش وایسادن فهمیدم که همون پسره اومده خواستگاریم چون وضع مالیشون خوب بود بابام قبول کرد و اومدن خواستگاری همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد و ازدواج کردیم دیگه کارم شده بود برای هر چیزی میرفتم ی دعا میگرفتم و خواسته من عملی میشد مادرشوهرم فهمیده بود و چیزی از دستم نمیگرفت بخوره هزار ترفند به کار میبردم تا ی چیزی بخوره خواهر شوهرامم فهمیدن و دیگه کسی بهم اعتماد نداشت منم رفتم سراغ دعا نویس و دعاهای دیگه میگرفتم که به اهدافم برسم چند سالی بود زندگی میکردیم و دیگه مشتری ثابت دعا نویسه بودم بارها دختر خاله م بهم میگفت که نکن ولی گوش نمیدادم شوهرم حسابی عاشقم بود ولی مدام میگفت بچه دار بشیم چند باری اقدام کردم ولی نشد رفتم دکتر
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#جادو ۴
دکترگفت نمیتونی بچه دار بشی دوباره رفتم پیش دعا نویس هر چی داد اثر نکرد کم کم شوهرم علاقه ش کم شد به دعا نویس که گفت گفت این دعاها تاثیرش مقطعی هست و دائمی نیست بخاطر بچه بینمون فاصله افتاد تا اینکه شوهرم طلاقم داد بعد طلاق مدتی افسرده شدم چند باری دعا گرفتم و به خانواده شوهر سابقم اسیب زدم ولی همش مقطعی بود ی شب که خواب بودم حس کردم چیزی موهام رو میکشه از خواب بیدار شدم هیچ کس نبود یهو ی دستی روی سرم اومد حتی گرمای دستش رو حس کردم ولی کسی تو اتاق نبود اون صب تا صبح پیش مامانم خوابیدم کم کم اذیت ها بیشتر شد و روی بدنمکبودی ظاهر میشد ی بار تو اشپزخونه نشسته بودم که حس کردم ی پا محکم خورد توی کمرم از شدت درد بیهوش شدم
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#قتل ۱
اول داستان زندگیماز خواننده ها خواهش میکنم منو قضاوت نکن اون موقعی که من مرتکب اشتباه شدم فشار زیادی روم بود و فقط به نجات خودم فکر میکردم امیدوارم خدا روزی منو ببخشه که همچین اشتباه بزرگی کردم ۱۹ سال و شش ماه پیش بود که تازه نیسان خریده بودم و یکی از اشناهای قدیمی اومد سراغم وقتی فهمید کلی بدهی دارم گفت ی کاری میگم انجام بده منم پول خوبی بهت میدم ولی باید دهنت قرص باشه
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#قتل ۲
تا اینکه به سن ازدواج رسید براش خواستگارای زیادی میومد و من ردشون میکردم ولی از یکی خوشش اومد هر چی گفتم نه پافشاری کرد و گفت میخوامش بهش گفتم من خودم بزرگت کردم و عاشقتپ بیا زن خودم شو ولی گفت نه اونو میخوام تا اینکه مخالفت کردم و ی روز فهمیدم با پسره فرار کرده و رفتن عقد کردن الان میخوام تو با ماشین بزنی به دامادم فقط دست و پاش بشکنه که حساب کار دستش بیاد و بفهمه که نباید به من بی احترامی میکرده ازش پرسیدم چقدر گیر من میاد ؟ مبلغ رو که گفت وسوسه شدم که زودتر کار و انجام بدم رفتم به سمت محل زندگیشون و با کمی تحقیق فهمیدیم کی میاد بیرون ی روز روی پلاک ماشین رو گل مالیدم و رفتیم سراغش دقیقا وقتی که میخواست از خیابون رد بشه با تمام سرعت بهش زدم وقتی وایسادم که ببینم چی شده دامادش از درد به خودش میپیچید که دیدم مرد همراهم ی چاقو از جیبش در اورد و جلوی چشمهام سر دامادش رو گرد تا گرد برید
#ادامهدارد
❌کپی حرام ❌
#قتل ۳
خواستم حرفی بزنم که فوری سوار ماشین شد قبل از روشن کردن ماشین مردم ریختن و گرفتنمون زنگ زدن پلیس و اونام اومدن گرفتنمون، رفتیم کلانتری و انداختنمون تو بازداشتگاه اونجا همدستم علی که سر طرف رو برید بهم گفت تو گردن بگیر من پولدارم به بالا دستی ها وصلم و نمیذارم اینجا بمونی تا وقتی هم که ازاد بشی خرج زن و بچه ت رو میدم نمیذارم اب تو دلشون تکون بخوره وقتی م بیارمت بیرون کل زندگیت رو زیر و رو میکنم تو فقط گردن بگیر، با خودم فکر کردم و گفتم نهایت تا بیارم بیرون دو سه سالی اینجام بعد زندگیم درست میشه و راحت میشیم منم گردن گرفتم و گفتم من سرشو بریدم هر چی ازم بازجویی کردن گفتم کار من بوده و علی ازاد شد منم به زندان متتقل کردن و گفتن این مردی که فوت شده زنش بارداره باید صبر کنی به دنیا بیاد و بشه ۱۸ ساله تا تکلیف تو مشخص بشه
#ادامهدارد
❌کپی حرام ❌
#لجبازی_پدرم
تا وقتی سیزده ساله شدم مامانم خیلی عاشق بابام بود و همیشه هرکاری برای خوشحالیش میکرد،بابامم همینطور برای همین خونواده خوشبختی بودیم ،
یروز برای جشن عقد پسرعموم با مامانم رفتیم ارایشگاه سرکوچه مون،اونجا چندتا از همسایه هام بودند،اولش با دیدن ما شروع کردند به پچ پچ کردن ولی بعدش که من نشستم زیر دست موناخانم تا موهامو شینیون دیگه کاملا متوجه نمیشدم چی میگن.
اما اون شب بعد از مراسم پسرعموم مامانم یه دعوای حسابی با بابام راه انداخت و توی اون دعوا من و خواهرم که دوسال ازم کوچکتر بود فهمیدیم بابام زن دوم گرفته و یه زن مطلقه روپنهانی عقد کرده و همین موضوع باعث شد زندگی ما دچار تنشهایی بشه.
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#لجبازی_پدرم
مادرم تا مدتها به پدرم روی خوش نشون نمیداد و با هربار دیدن پدرم یه دعوای اساسی راه مینداخت،
من و خواهرم سپیده اونقدر دچار استرس و اضطراب میشدیم که تا ساعتها پنهانی و دور از چشم مامان باهم درد دل و گریه میکردیم.
دیگه نقل محافل و دورهمی های خانمها شده بود داستان پدرم و زن دومش،پدرم دیگه مثل گذشته اهمیتی به من و خواهرم و خصوصا مامان نمیداد، گاهی در هفته فقط دوسه شب خونه میومد که از بدو ورود تا فرداش که بره سر کار فقط بحث و دعوا بینشون بود.وقتی بابا رفت سپیده با دلخوری سر مامان داد زد و گفت چرا اینقدر با بابا دعوا راه میندازی؟ به جهنم که زن دوم گرفته یکم به فکر اعصاب منو سارا باش
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️