eitaa logo
کانال فرق و ادیان
2.6هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
619 ویدیو
145 فایل
👇جهت عضویت کلیک کنید. لینک مستقیم عضویت در کانال: https://eitaa.com/joinchat/2778923026Ca3622cab5e - انتشار مطالب، خبر و آثار در کانال - ارتباط با ادمین - تبلیغات 🔰 @Adminkhatam🔰⁦
مشاهده در ایتا
دانلود
✨وقتی که یک مسیحی عاشق می شود✨ 💬یکی از راویان می گوید: به خاطر دارم در يكي از سفرهاي راهيان نور يك خانم براي تحقيق پيرامون سربازان و از آمده بود.در اين سفر مي‌ديدم آن خانم يك با ترجمه انگليسي به همراه داشت و مدام آن آيه «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتلُواْ في سَبيل اللّه أَمْوَاتًا بَلْ أَحْياء عندَ رَبّهمْ يرْزَقُونَ» مي‌خواند و مي‌گفت: يعني چه كه مي‌گوييد كشته‌هاي ما در هستند؟ در اين ميان سؤالاتي در خصوص مباني مي‌پرسيد. او مي‌گفت: آن عكس كه دستش باندپيچي شده و لبخندي بر لب دارد را بسيار دوست دارم. چراكه آن آنقدر براي سربازانش دوست‌داشتني بوده كه براي بوسيدن او مي‌دوند و دور او حلقه مي‌زنند و شهيد زير دست و پا دستش مي‌شكند. سربازان او فرمانده‌شان بوده‌اند در حالي كه ما در ميان فرماندهان امريكايي چنين چيزي نمي‌بينيم. در ميانه‌هاي سفر او رفتار خوب را با خود مي‌ديد كه چطور جا و غذاي خوب خود را به آن خانم مي‌دهند. به خاطر دارم اين برخوردها باعث شد يك سربند «يا حسين» به دستش ببندد. سرش را به شيشه ماشين چسبانده بود و آرام اشك مي‌ريخت. رو به او كردم و گفتم: اين ماست. او در حالي كه مي‌ريخت گفت: اين حسين من هم هست. من در اين معناي آن آيه را درك كردم و فهميدم شهداي شما زنده هستند. من واقعاً آنها را در اين سرزمين ديدم. از جيبم عكس آقا و امام(ره) را بيرون آوردم و به او دادم. اما خنديد و گفت: من عكس بزرگتر اين عزيزان را در اتاقم دارم و اتفاقاً پدر و مادرم بسيار با اين كارم مخالف هستند. آن خانم به كشورش بازگشت و بعدها متوجه شدم كه شده و دوباره به همراه تعدادي از دوستانش به ايران آمدند كه آنها هم مسلمان شدند. 💠کانال فرق و ادیان مسجد مقدس جمکران💠 جهت عضویت بر روی لینک زیر کلیک کنید.👇 🆔 @fajamkaran
⚫️ در منابع ۳ ⚫️ 👈🏼 و صلوات‌الله‌علیهما بر مصائب سیدالشهداء علیه‌السلام راوی می‌گوید: با عـلـی (امیرالمؤمنین علیه‌السلام) سفر می‌کردم. وقتی به محاذات "نینوی" رسیدیم، ایشان (امیرالمومنین علیه‌السلام) فرمودند: صبر کن ای اباعبدالله! صبر کن در کنار شط . راوی می‌گوید: درباره این جمله، از ایشان سوال کردم؛ فرمودند: روزی بر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) وارد شدم و دیدم از چشمان ایشان سرازیر است. پرسیدم: چرا گریه می‌کنید؟ پاسخ دادند: علیه‌السلام آمده بود، و خبر داد که امت من فرزندم (صلوات‌الله‌علیه) را به قتل خواهند رساند. سپس رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به من فرمودند: می‌خواهی او (سیدالشهداء علیه‌السلام) را به تو نشان دهم؟ گفتم: آری؛ پس حضرت دست خود را دراز کردند و و مشتی از خاک آوردند؛ تا آن خاک را دیدم، نتوانستم از گریستن خودداری کنم... 👈🏼 در مجمع الزوائد، رجال این روایت را موثق دانسته است. 📚 المعجم‌الکبیر، الطبراني(قرن چهارم ه.ق) جلد۳، صفحه۱۱۱ ‌🔰 @Adyanuniv 🔰
💎با نوشیدن هر جرعه آبی برایت می گریم! داوود رقّی نقل می کند که من در نزد علیه السّلام بودم که درخواست نمودند و پس از آنکه نوشیدند، دیدم که چشمانشان مملو از شد و آنگاه به من فرمود: ای داود! خدا لعنت کند قاتل حسین علیه السّلام را هیچ بنده ای نیست که آب بنوشد و و اهل بیتش علیهم السّلام را یاد نماید و قاتلش را لعنت کند الّا اینکه خداوند برای او هزار کار خوب می نویسد و هزار کار بد را از او محو می کند و او را هزار درجه ترفیع می دهد و گویا که صد هزار بنده آزاد کرده است و خداوند، او را با قلبی آرام و بدون تشویش محشور می کند. داوُدَ الرَّقِّيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السّلام) إِذَا اسْتَسْقَى الْمَاءَ فَلَمَّا شَرِبَهُ رَأَيْتُهُ قَدِ اسْتَعْبَرَ وَ اغْرَوْرَقَتْ عَيْنَاهُ بِدُمُوعِهِ ثُمَّ قَالَ لِي يَا دَاوُدُ لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَ الْحُسَيْنِ (علیه السّلام) وَ مَا مِنْ‏ عَبْدٍ شَرِبَ‏ الْمَاءَ فَذَكَرَ الْحُسَيْنَ‏ (علیه السّلام) وَ أَهْلَ بَيْتِهِ وَ لَعَنَ قَاتِلَهُ إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ مِائَةَ أَلْفِ حَسَنَةٍ وَ حَطَّ عَنْهُ مِائَةَ أَلْفِ سَيِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ مِائَةَ أَلْفِ دَرَجَةٍ وَ كَأَنَّمَا أَعْتَقَ مِائَةَ أَلْفِ نَسَمَةٍ وَ حَشَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثَلِجَ الْفُؤَادِ. الكافي (ط - الإسلامية) ج‏6 ص391ح6 روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة) ج‏7 ص524 الوافي ج‏20 ص572ح20037 طب الأئمة عليهم السلام (للشبر) ص205 وسائل الشيعة ج‏25 ص272ح31892 🔰@Adyanuniv🔰
⚫️ در منابع (۳) ⚫️ 👈🏼 و صلوات‌الله‌علیهما بر مصائب سیدالشهداء علیه‌السلام راوی می‌گوید: با عـلـی (امیرالمؤمنین علیه‌السلام) سفر می‌کردم. وقتی به محاذات "نینوی" رسیدیم، ایشان (امیرالمومنین علیه‌السلام) فرمودند: صبر کن ای اباعبدالله! صبر کن در کنار شط . راوی می‌گوید: درباره این جمله، از ایشان سوال کردم؛ فرمودند: روزی بر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) وارد شدم و دیدم از چشمان ایشان سرازیر است. پرسیدم: چرا گریه می‌کنید؟ پاسخ دادند: علیه‌السلام آمده بود، و خبر داد که امت من فرزندم (صلوات‌الله‌علیه) را به قتل خواهند رساند. سپس رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به من فرمودند: می‌خواهی او (سیدالشهداء علیه‌السلام) را به تو نشان دهم؟ گفتم: آری؛ پس حضرت دست خود را دراز کردند و و مشتی از خاک آوردند؛ تا آن خاک را دیدم، نتوانستم از گریستن خودداری کنم... 👈🏼 در مجمع الزوائد، رجال این روایت را موثق دانسته است. 📚 المعجم‌الکبیر، الطبراني(قرن چهارم ه.ق) جلد۳، صفحه۱۱۱ عضویت در کانال 👇 🔰 http://eitaa.com/joinchat/2778923026Ca3622cab5e 🔰