توسل به تمثیل برای توجیه تجسم
باورها، نقش کلیدی در ساخت یا ویرانی فرد و جامعه دارد. دقت در چگونگی ایجاد باورهایمان، بسی مهم است! گاه برخی از مدافعین دینی، باوری نادرست را با شیوه ی تمثیل توجیه می کنند. مخاطب باید دقت کند که با مثال فریب نخورد! برای نمونه توماس وی. موریس تلاش می کند که تناقض تجسم (یک نفر هم خدای بیکران و هم انسان کرانمند باشد) را با تمثیل رفع کند! وی می گوید اگر در تجسم، خدا، صرفا انسان شود، به تناقض می انجامد؛ اما خدا صرفا انسان نیست. خدا کاملا انسان و بالاتر از آن است؛ مانند مکعب که کاملا مربع (۴ گوش) و بالاتر از آن است.
"For example, a cube, like a two-dimensional square, is fully a rectangle, as each one of the cube’s faces is a parallelogram with four right angles."
او این چنین استدلال می کند که خدا، کاملا و نه صرفا، انسان و بالاتر از انسان است؛ پس خدای انسان شده، تناقض ندارد:
"God the Son Incarnate is fully but not merely human. He has all of the properties individually necessary and jointly sufficient for being human, but also higher-level divine properties"
------
https://iep.utm.edu/incarnat/
#تجسم
#تمثیل
#توجیه
لینک عضویت در کانال👇
http://eitaa.com/joinchat/2778923026Ca3622cab5e
تجسم، تصدیقِ بدون تصور
آموزه ی پایه ای «تصدیقِ بی تصور، محال است» یک دستور عقلی در دانستنی های حصولی است. بنا بر این دستور، برای برقراری نسبت (حکم) بین موضوع و محمول، بایستی نخست دو طرف نسبت، تصور (فهم) شود؛ برای نمونه: باید از «آسمان» و «آبی» تصوری داشت، تا بتوان تصدیق کرد که آسمان آبی است. این آموزه ی بنیادین عقلی، در ارزیابی درستی و نادرستی گزاره های اعتقادیِ ادیان، بسی برجسته و کلیدی است! هر جا که پای علم حصولی در میان است، دست این دستور هم بایستی باز باشد! تجسم (Incarnation) به مثابه ی یک موضوع، بایستی در گام نخست تصور (فهم) شود، تا بتوان درباره اش حکمی را صادر کرد! اما به اذعان الهیدانان مسیحی، ما انسان ها، توان درک کامل دکترین تجسم را نداریم . غیر ممکن است که ما به نحو کاملی بفهمیم که خدا چه می کند. از ما انسان ها با ذهن محدود نمی توان انتظار داشت که خدای نامحدود را درک کنند.
"It is ultimately, though, a
doctrine we are incapable of fully understanding.
It is impossible for us to fully understand how God works. We, as human beings with finite minds, should not expect to totally comprehend an infinite God."
-------
https://www.gotquestions.org/hypostatic-union.html
#تجسم
#تصور_تصدیق
#انسان_کرانمند
لینک عضویت در کانال👇
http://eitaa.com/joinchat/2778923026Ca3622cab5e
از خود گذشتگی خدا برای آشتی کردن با انسان
آموزه ی تجسم/تجسد، باور به موجودی، هم نامحدود (خدا) و هم محدود (انسان) است. برخی برای دست نخوردن تجسم، به بازنگری در صفات خدا، دست می زنند. اینان می گویند که در تجسم، خدا آزادانه از صفات نامحدودش به نفع تجسم، چشم پوشی کرده است. برخی اندیشمندان، اشکال می کنند که اگر هر عضو تثلیث چنین کند، مردم عادی که قویتر از عیسی هستند، در دانایی و توانایی از خدا پیشی می گیرند. برخی مدافعین (رونالد ج. فنسترا) می گویند به جای قید "آزادانه" قید "برای آشتی" را اضافه می کنیم. خدا از صفات مطلقش به خاطر آشتی با بشر، صرفه نظر می کند:
"replacing omnipotence unless freely given up with omnipotence unless freely given up for the sake of reconciliation"
او معتقد است که با توجه به این تنظیم دقیق و این فرض که خدای پسر، کار رستگاری را انجام داده است، سناریوی پوچی که در آن بسیاری از انسانها از نظر دانش و قدرت از هر سه عضو تثلیث پیشی می گیرند، دیگر امکان پذیر نخواهد بود.
"it would no longer be possible to have an absurd scenario in which many humans surpass all three members of the Trinity in knowledge and power."
براستی چنین است؟! اگر همه ی اعضای تثلیث برای آشتی با انسان از صفات نامحدودشان صرفه نظر کنند، آیا انسان بر خدا پیشی نمی گیرد؟!
------
https://iep.utm.edu/incarnat/#SSH3ci
#تجسم
#توجیه
#آشتی_خدا
#فنسترا
لینک عضویت در کانال👇
http://eitaa.com/joinchat/2778923026Ca3622cab5e
تناقض زدایی از تجسم با بر ساختن دوگانه ی: خدا در مقام خدا و خدا در مقام انسان
آموزه ی تجسم یکی از آموزه های بنیادین الهیات مسیحی است؛ اما با چالش تعارض روبروست. خدای پسر بر اثر طبیعت الهی اش ویژگی های ازلی دارد و بر اثر طبیعت انسانی اش، ویژگی های غیر ازلی دارد و این یعنی تناقض:
«In virtue of possessing a divine nature, God the Son has the property of being uncreated, while in virtue of having a human nature, he possesses the property of being created. Possessing both of these properties appears to be a violation of the law of non-contradiction»
الهیداانان مسیحی به روش های گوناگونی در پی تناقض زدایی هستند. مرلین آدامز یکی از آنهاست. او هیچ ناسازگاری بین تجسم با قانون عدم تناقض نمی بیند. او با تمییز و تفکیک میان ویژگی های ازلی خدای پسر در مقام الهی و ویژگی های خلقی خدای پسر در مقام انسان بودن، در تلاش است که چالش تعارض را برطرف کند:
"there is no incompatibility with the law of non-contradiction ... God the Son Incarnate does not possess the property pair: being created and being uncreated, but rather the pair: uncreated as (qua) divine and created as (qua) human."
پرسش: آیا عیسی ناصری که هم خدای پسر و هم عیسیِ انسان است، دارای روحی دو تکه است و یا یک پارچه؟ اگر وجودی یک پارچه دارد، چگونه در آن واحد هم می داند و هم نمی داند؟
-----------
https://iep.utm.edu/incarnat/#SSH3ci
#تجسم
#توجیه
#دو_مقام
#آدامز
لینک عضویت در کانال👇
http://eitaa.com/joinchat/2778923026Ca3622cab5e
توجیه تجسم با تمثیل سیب و چاقو
آموزه ی تجسم/ تجسد، متناقض است. چگونه عیسی ناصری (خدای انسان شده) هم علم نامحدود دارد و هم ندارد. مومنان، در پی توجیه نا متناقض بودن تجسم اند. برای این کار به تمثیل و تشبیه پناه می برند:
"To see how God the Son might have a property in one respect, but lack it in another, it is helpful to consider some everyday examples"
یک مثال، سیب قرمز است:
" of this sort of thing. An apple"
سیب از یک نظر (پوست بیرونی اش) قرمز است و از نظرگاهی دیگر (سفیدی درونش) قرمز نیست:
"the apple has and lacks the property of being red, but there is no incoherence here because the apple has that property in one respect and lacks it in another"
مثال دیگر چاقو است:
"Similarly, a knife"
با نظر (به اعتبار) لبه ی تیزش، بُرنده است؛
"with respect to its cutting edge, has the property of being sharp"
اما به اعتبار دسته اش برنده نیست.
" but with respect to its handle, lacks that property"
چالش نخست، این که:
تمثیل هیچ ارزشی در استدلال و ایمان آوری ندارد.
دوم ان که:
این دو مورد، فیزیکی/ مادی و دارای چند بخش اند؛ اما خدای پسر چند بخشیِ مادی نیست.
------
https://iep.utm.edu/incarnat/#SSH3ci
#تجسم
#توجیه
#تمثیل
لینک عضویت در کانال👇
http://eitaa.com/joinchat/2778923026Ca3622cab5e
عقل را با تجسد، چه کار؟!
آموزه ی تجسد، با خرد - به ویژه اصل عدم تناقض - سر سازش ندارد؛ از این روی، الهیدانان مسیحی به تکاپو افتاده اند تا از ایمان مسیحیان، با تبیین ها و توجیهات گوناگونی پاسبانی کنند. یک توجیه این که: اصل عقلی عدم تناقض در تجسم پیاده نمی شود. آنان در مقام تشبیه به قوانین هندسی اشاره می کنند که در رنگها پیاده نمی شود. اين سوال که آيا طبيعت انساني خداي پسر با طبيعت الهي او سازگار است، مانند اين است که بپرسيم آيا رنگ ارغواني، عمود است. اين همان چيزي است که فيلسوفان آن را "خطاي طبقه بندي" مي نامند، خطاي به کار بردن مفاهيم و تمايزها در موضوعات غير مرتبط.:
"by arguing that this law no more applies to the incarnation than geometric properties do to colors. Asking if God the Son’s human nature is compatible with his divine nature, would be like asking if purple is perpendicular. It is what philosophers call ‘a category mistake,’ the error of applying concepts and distinctions to subjects where they have no purchase."
چالش این توجیه این است که اگر اصل عدم تناقض در رد تجسم کاربردی ندارد، منطقا در تبیین و توجیه آن هم کاربردی ندارد؛ پس درباره ی تجسم باید سکوت کرد؛ چون هر توضیحی - هر چند الهیاتی - در دفاع از آن، نیز مبتنی بر این اصل است.
___
https://iep.utm.edu/incarnat/#SSH3ci
#تجسم
#توجیه
#عدم_تناقض
لینک عضویت در کانال👇
http://eitaa.com/joinchat/2778923026Ca3622cab5e
هویت نسبی به جای هویت مطلق؛ راهکار توجیه تجسم
یک راهکار شنیدنی برای رفع تعارض روايت کلسدون از تجسم با قانون عدم تناقض، عبور از تبيين همه يا هيچ از هويت "the all-or-nothing account of identity" که با اصل نا متمايز بون همانندها "the indiscernibility of identicals" بيان مي شود، است. با توجه به قانون عدم تناقض و نا متمايز بودن همانندها، در واقع دشوار است که ببينيم چگونه عيسي ناصري مي تواند، همان خداي پسر باشد. فرض کنيد عيسي، با قدرت محدود و خدای پسر، ذاتا قادر مطلق است. بنا به قانون عدم تناقض ممکن نیست که عيسي داراي قدرت نامحدود و محدود باشد و همچنين نا ممکن است، که خداي پسر داراي قدرت محدود و نامحدود باشد؛ اصل نا متمايز بودن همانندها هم مستلزم آن است که عيسي داراي قدرتي نامحدود باشد تا بتواند همان خداي پسر باشد و خداي پسر هم داراي قدرت محدودي باشد تا همان عيسي شود. بنابراين به نظر مي رسد که پذيرش قانون عدم تناقض و اصل نا متمايز بودن همانندها، اين ديدگاه کلسدوني، که يک فرد واحد مي تواند هم واقعاً الهي و هم واقعاً انساني باشد، را رد می کند؛ بنابراين، اگرما بخواهيم روايت کلسدون را تأييد و قانون عدم تناقض را حفظ کنيم، منطقي است که تبيين همه يا هيچ از هويت که با اصل نا متمايز بون همانندها بيان مي شود، رد شود.
_________
https://iep.utm.edu/incarnat/#SSH3ci
#تجسم
#توجیه
#هویت_نسبی
لینک عضویت در کانال👇
http://eitaa.com/joinchat/2778923026Ca3622cab5e
خدایی پر از خالی
آموزه ی تجسم (انسان شدن خدا) عقیده ای بنیادی در کلام مسیحی است؛ اما با چالش تناقض روبروست (عیسی ناصری نامحدود و محدود است؛ چون هم خدا و هم انسان است). الهیدانان مسیحی با چهار رویکرد عمده با این چالش برخورد کرده اند. در رویکرد کنوتیک (خالی شدن خدای پسر از ویژگی هایی)، خدا از ویژگی های مطلقِ بیرون ذاتش(نامحدودها) دست می کشد تا تناقضی با بشر شدنش پیش نیاید. این رویکرد، منظقا، دچار مشکلی می شود. صورت بندی اشکال:
مقدمه ی ۱. یا خداي پسر متجسم جلال يافته، ويژگي هايي را که کنار گذاشته است دوباره تصاحب مي کند يا خير.
م.۲. اگر چنين است، اين ويژگي ها برخلاف ديدگاه کنوتيک با تجسم خداي پسر سازگار است.
م.۳. اگر نه، ديدگاه کنوتيک، روايت ناقصي از تعظیم خداي پسر متجسم ارائه می دهد.
نتیجه: بنا بر این، يا فرضيه کنوتیکي در تصور اين که تجسم خداي پسر مستلزم کنار گذاشتن برخي ويژگي ها است نادرست است يا به روايتي ناقص در تعظیم خدای پسر متعهد است.
------
https://iep.utm.edu/incarnat/#SSH3ci
#تجسم
#نقد
#منطق
لینک عضویت در کانال👇
http://eitaa.com/joinchat/2778923026Ca3622cab5e
انکار یک اقرار برای اقرار به یک انکار
آموزه ی تجسم با چالش تناقض روبروست. یک راه رفع چالش این است:
از آنجايي که خداي پسرِ متجسم، ذاتا الهي و به طور عرضي انساني است، داراي ويژگي موجود ازلي، بدون قيد(مطلقا) he possesses the property of being uncreated, without qualification و داراي ويژگي موجود مخلوق، با قید the property of being created, with qualification است. میان ويژگي هاي ذاتیِ الهیِ خداي پسر و ويژگي هاي مشروطِ انساني اش تفاوت است. خداي پسر آنها را به يک معنا در اختيار ندارد. بنابراين نقض قانون عدم تناقض وجود ندارد.
نقدی که به این راه حل وارد شده:
آنچه ما داريم، ويژگي موجود مخلوق، بدون قيد است، ويژگي اي که خداي پسر متجسم نمي تواند، واجدش باشد؛ زيرا او داراي ويژگي موجود ازلي بدون قيداست. پس به نظر مي رسد که تمايز بين ويژگي هایی که خداي پسرِ متجسم با و بدون قيد دارد، تجسم را تنها با یک شرط، سازگار با قانون عدم تناقض می کند؛ به شرط نفي ادعاي اصلي کلسدوني (خداي پسرِ متجسم مانند ما است، به جز در گناه )
"by denying a core Chalcedonian claim – God the Son Incarnate is like us, save for sin."
------
https://iep.utm.edu/incarnat/#SSH3ci
#تجسم
#توجیه
#اصل_کالسدون
لینک عضویت در کانال👇
http://eitaa.com/joinchat/2778923026Ca3622cab5e
ناتوان کردنِ توانایی برای توانا کردنِ ناتوانی
الهیدانان مسیحی سخنان خواندنی در توجیه تجسم دارند. آموزه بنیادین تجسم، به این آسانی ها با خرد به آشتی نمی رسند؛ اما نهاد کلیسا در جهان مسیحیت به علل گوناگون از جمله حفظ قدرت و حکومت بر مسیحیان و ... در پی دفاع از این آموزه است؛ البته واکاوی دلایل در کنار علل هم جای خود را دارد. الهیدانان مسیحی سخنان خواندنی در توجیه تجسم دارند. یکی از آنها این است که:
«خدای پسر، ویژگی هایی مانند قدرت و علم مطلق را رها کرد، نه به اين دليل که او مجبور بود اين کار را بکند، تا انسان واقعي باشد – یا وگرنه پسر جلالي خدا، واقعاً انساني نخواهد بود - بلکه به اين دليل که رستگاري ما مستلزم آن بود.»
" So, God the Son gave up the properties like omnipotence and omniscience, not because he had to do so to be truly human─or else the glorified Son of God would not be truly human─but because our redemption required it."
بر این پایه، خدا - با همه ی کمالات - برای نجات انسان از کمالاتش دست می کشد. آیا این منظق پذیرفتنی است؟! آیا خدایی که توانا و همه کاره است، برای نجات و رستگاری انسان نمی توانست که بدون خلع سلاح خود، او را نجات دهد؟! چرا خدایی که توانای بی نهایت است، توان رستگاری بشر را ندارد؟
_______
https://iep.utm.edu/incarnat/#SSH3ci
#تجسم
#توجیه
#ناتوانی_خدا
لینک عضویت در کانال👇
http://eitaa.com/joinchat/2778923026Ca3622cab5e
توجیه تجسم استامپ، شبیه طنزِ جدی مارک تواین
همانطور که در کل، ويژگي هاي عاریتیِ ظاهراً ناسازگار، کميک و جدي بودن را می توان به نامه هايي از زمين، نسبت داد، می توان ویژگی های ناسازگار در تجسم را به خدا نسبت داد.
تشبیه استامپ در توجیه تجسم بر پایه ی تئوری صفات عاريتي :
نامه هایي از زمينِ مارک تواین، هم کميک و هم جدي است. به عنوان يک انتقاد گزنده به مسيحيت جدي و به عنوان يک طنزنامه، کميک است. به همين ترتيب، خداي پسر، از منظر طبيعت الهي خود، داناي کل و از منظر طبيعت انساني خود، با دانش محدود است. همانطور که در کل، ويژگي هاي عاریتیِ ظاهراً ناسازگار، کميک و جدي بودن را می توان به نامه هايي از زمين، نسبت داد، همانطور، دو دسته صفت، مانند دانش نامحدود و دانش محدود، به مفهوم صفات عاريتي، مي تواند به شخص خداي پسر نسبت داده شود. خداي پسر، صفت علم نامحدود را از طبيعت الهي خود و صفت علم محدود را از طبيعت انساني خود، وام مي گيرد. بنابراين، خداي پسر به عنوان الهي داناي کل و به عنوان انسان با دانشی محدود است.
________
"So, Letters From the Earth is serious, with respect to its attack on Christianity, and comic, with respect to Twain’s use of humor. In a like manner, God the Son is omniscient with respect to his divine nature, and limited in «knowledge with respect to his human nature"
------
https://iep.utm.edu/incarnat/#SSH3ci
#تجسم
#تشبیه
#مارک_تواین
#استامپ
لینک عضویت در کانال👇
http://eitaa.com/joinchat/2778923026Ca3622cab5e
چرا خدای به شکل انسان مجسم شد؟
هدف خدا از تجسم این بود که روح بیمار از گناه انسان را شفا۱ دهد. خدای پسر (مسیح) برای این کار، طبیعت انسان را به خود می گیرد. اگر مسیح، فقط یک انسان بود، این هدف، تا این حد نمی توانست محقق شود. اگر او فقط بدن انسان و نفس نباتی و حیوانی - اصول عامل زندگی ، رشد ، حرکت و احساسات - را در اختیار می گرفت، اما نفس ناطقه یک انسان را نپذیرفته بود، او عناصر انسانیت را که نیازمند شفا بود کنار می گذاشت، زیرا دقیقاً طبیعت عقلانی انسان۲ بود که توسط گناه خراب شد.۳
__
۱. to heal
۲. man’s rational nature
۳. https://iep.utm.edu/trinity/
#تجسم
#فلسفه_تجسم
#گناه
لینک عضویت در کانال👇
http://eitaa.com/joinchat/2778923026Ca3622cab5e