#فکاهیات عرفانی
عشقبازی عرفا با خدا در تاکسی
🔰محمد صادق طهرانی در کتاب نور مجرد می نویسد:
"آقا سید حسین ورشوچی برای حاج آقا معین نقل کردند که:
یکبار سوار تاکسی شدم، زنی هم قبل از من در آن تاکسی نشسته بود، من در حال خود مستغرق بودم و مرتب می گفتم: قربانت گردم، قربانت گردم.
بعد که آن زن پیاده شد، راننده تاکسی که آدم ظاهر الصلاحی هم نبود، رو به من کرد و گفت: آقا شما خجالت نمی کشی با این وضع و قیافه، مرتب به این زن می گویی: قربانت گردم، قربانت گردم، آخر این چه کاری است؟!
گفتم: من که به آن زن نمی گفتم قربانت گردم. گفت: پس به چه کسی می گفتی؟ گفتم: من به خدای خود می گفتم، با خدا مشغول #عشقبازی هستم. این را که با شور خاصی می گفتم، آن راننده تاکسی نیز مثل من حالش منقلب شده و تاکسی را متوقف کرد و های های گریه می کرد."
#طهرانی
📕نور مجرد، ج3،ص 110
🔰 @Adyanuniv