eitaa logo
افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی
10.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
17هزار ویدیو
71 فایل
وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ ارتباط با آدمین 👇🏻👇🏻 @ir_husseini
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃
سوره مبارکه نوشته استاد انصاریان
204-tobe-fa-ansarian.mp3
3.93M
سوره مبارکه منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان
6.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پزشکیان : نمیتوانیم زاکانی : برای چی اومدی؟؟
🔴به آقای ‎پزشكیان توصیه میکنم کمی برنامه های اقتصادی ‎سعيد رو ببینه تا دستش پر بشه و بتونه در زمینه اقتصاد هم حرف‌های تحصصی بزنه و اینقدر آبروریزی نکنه تا ‎اصلاح طلبان مجبور بشن توجیه صدمن یه غاز کنن بگن صداقت پزشکیان رو عشق است که میگه من متخصص نیستم! ✍ شیخ حمید قدیری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کارشناس ترکیه‌ای: ترکیه افغانستانه! رشد علمی ایران را ببینید😍 ⏪ اینجا هم یک عده پان‌ترکیه غربزده هستند که اسفالت‌های ترکیه را لیس میزنن😂
📢اطلاعیه دفتر مقام معظم رهبری درباره برخی نقل قول‌های غیر مستند از رهبر انقلاب و مسئولان دفتر ایشان نقل قول‌های غیر مستند و یا برداشت‌های شخصی فاقد اعتبار است 🖼متن اطلاعیه دفتر مقام معظم رهبری به این شرح است: 🔹️در روزهای اخیر مشاهده شده است که برخی از نامزدهای محترم انتخابات ریاست جمهوری و یا اعضای ستاد و افراد منتسب به آنها در اظهارنظرها و موضع گیری‌ها، نقل قول هایی ناقص و یا نادرست از رهبر انقلاب اسلامی و یا مسئولان دفتر معظم له بیان کرده اند.اعلام می‌دارد هرگونه نقل قولِ غیرمستند  به اسناد موجود و مکتوب از بیانات و اظهار نظرهای رهبر معظم انقلاب اسلامی و اکتفا به برداشت های شخصی و دریافت‌های شفاهی از بیانات ایشان و یا مسئولان دفتر معظم له فاقد اعتبار و استناد است. انتظار می‌رود همگان نسبت به این موضوع توجه لازم را داشته باشند و از تکرار آن پرهیز شود. دفتر مقام معظم رهبری •____• پایگاه خبری افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی ╭ ╰┈➤ https://whatsapp.com/channel/0029VaMXPDyLSmbitbzeKy2F •____• پایگاه خبری افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی ╭ ╰┈➤ https://t.me/Afsaran_Enghelab313
✍داستان تلخ اما واقعی از طهران قدیم 🔹میرزا خلیل خان ثقفی - پزشک دربار - در خاطرات خود از اوضاع حاکم بر تهران می گوید که نشان دهنده عمق فاجعه در پایتخت است: 👈 از يكی از گذرگاه های تهران عبور می كردم. به بازارچه‏ ای رسيدم كه در آنجا دكان دمپخت‌پزی بود. رو به روی آن دكان، دو نفر زن پشت به ديوار ايستاده بودند. يکی از آنها پيرزنی بود صغيرالجثه و ديگری زنی جوان و بلندقامت. پيرزن كه صورتش باز بود و كاسه گلينی در دست داشت، گريه‏ كنان گفت : ای آقا، به من و اين دختر بدبختم رحم كنيد ، یک چارک از اين دمپخت خريده و به ما بدهيد، مدتی است كه هيچ كدام غذا نخورده‏ ايم و نزدیک است از گرسنگی هلاک شويم. 🔸گفتم : قيمت یک چارک دمپخت چقدر است تا هر قدر پولش شد، بدهم خودتان بخريد. گفتند: نه آقا، شما بخريد و به ما بدهيد چون ما زن هستيم، فروشنده ممكن است دمپخت را كم كشيده و ما متضرر شویم. یک چارک دمپخت خريده و در كاسه آنها ريختم. همان جا مشغول خوردن شدند و به طوری سريع اين كار را انجام دادند كه من هنوز فكر خود را درباره وضع آنها تمام نكرده بودم، ديدم كه دمپخت را تمام كردند. گفتم: اگر سير نشده‏ ايد یک چارک ديگر برايتان بخرم، گفتند : آری بخريد و مرحمت كنيد، خداوند به شما اجر خير بدهد و سايه‏ تان را از سر اهل و عيالتان كم نكند. 🔸از آنجا گذشتم و رسيدم به گذرِ تقی خان. در گذر تقي خان یک دكان شيربرنج فروشی بود. در روي بساط یک مجموعه بزرگ شيربرنج بود كه تقريباَ ثلثی از آن فروخته شد و یک كاسه شيره با بشقابهای خالی و چند عدد قاشق نيز در روي بساط گذاشته بودند. من از وسط كوچه رو به بالا حركت می كردم و نزدیک بود به دكان برسم كه ناگهان در طرف مقابلم چشمم به دختری افتاد كه در كنار ديواری ايستاده و چشم به من دوخته بود. 🔸دفعتاَ نگاهش از سوی من برگشت و به بساط شيربرنج فروشی افتاد. آن دختر، شش، هفت سال بيشتر نداشت. لباسها و چادرش پاره پاره بود و چشمان و ابروانش سياه و با وصف آن اندام لاغر و چهره زرد كه تقريباَ به رنگ كاه درآمده بود بسيار خوشگل و زيبا بود. همين كه نگاهش به شيربرنج افتاد لرزشي بسيار شديد در تمام اندامش پديدار گشت و دستهای خود را به حال التماس به جانب من و دكان شيربرنج فروشی كه هر دو در یک امتداد قرار گرفته بوديم دراز كرد. خواست اشاره ‏كنان چيزی بگويد اما قوت و طاقتش تمام شد و در حالی كه صدای نامفهومی شبيه به ناله از سينه ‏اش بيرون آمده، به روی زمين افتاد و ضعف كرد. من فوراَ به صاحب دكان دستور دادم كه یک بشقاب شيربرنج كه رويش شيره هم ريخته بود آورده و چند قاشقی به آن دختر خورانديم. پس از اينكه اندکی حالش به جا آمد و توانست حرف بزند. گفت : ديگر نمی خورم، باقی اين شيربرنج را بدهيد ببرم برای مادرم تا او بخورد و مثل پدرم از گرسنگی نميرد. 🔹در زمان قحطی، شکل همه عوض شده و مردم دیگر به انسان شباهتی نداشتند. همه با چشمانی گود افتاده چهار دست و پا می خزیدند و علف و ریشه درختان را می خوردند. هر چه از جاندار و بی جان در دسترس بود به غذای مردم تبدیل شده بود. سگ، گربه، کلاغ، موش، خر و... 📗هزار و یک حکایت/ خلیل ثقفی