eitaa logo
افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی
11هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
16.5هزار ویدیو
65 فایل
وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ ارتباط با آدمین 👇🏻👇🏻 @ir_husseini
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆 ✍ سربازانی خاموش اما هوشیار 🔹عارفی در راهی می‌رفت. مردی او را دید و شروع به تمسخر و توهین او کرد. عارف با سکوت تبسمی کرد. 🔸به ناگاه اندکی بعد پای مرد توهین‌کننده لیز خورد و سرش به کنار سنگی خورد و در دم جان سپرد. 🔹عارف نزد جنازۀ او رفت و گفت: مرا حلال کن. 🔸پرسیدند: چه حلالیتی؟ تو که گناهی مرتکب نشدی و در برابر توهین او خندیدی؟ 🔹عارف گفت: من باید جواب توهینش را می‌دادم، اما خندیدم و جواب ندادم؛ لذا سربازان خدا او را جواب دادند که اگر جوابش را داده بودم، او نمرده بود. 🔰 إنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا؛ خداوند از کسانی که ایمان آورده‌اند، دفاع می‌کند. (حج:۳۸) 🔰 و لِلَّـهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛ لشکریان آسمان‌ها و زمین تنها از آن خداست. (فتح:۷) 🔸آری، خداوند برای ازبین‌بردن دشمنانش هرگز گلوله و اسلحه نمی‌کشد. بلکه از سربازان خاموشش بهره می‌برد. 🔹به هنگام ظلم، مراقب سربازان خاموش خداوند متعال باشیم. ❁❅❁❅❁❅❁❅❁ 🔵 کانال *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://eitaa.com/joinchat/2070216742Cfb46d21fc0
🔆 ✍ آشنای بیگانه یا بیگانهٔ آشنا 🔹پادشاهی دستور داد گوسفندی را سر بریدند و آن را کباب کردند. 🔸پادشاه به وزیر خود گفت: برو دوستان و نزدیکانت را بگو که بیایند، تا دور هم بنشینیم و این گوسفند را با هم بخوریم. 🔹وزیر لباس مبدلی پوشید و به میان جمعیت شهر رفت. 🔸فریاد زد: آی مردم! به فریادم برسید که خانه من آتش گرفته و داروندار زندگی‌ام در حال سوختن است. 🔹تعداد اندکی از مردم حاضر شدند که همراه وزیر بروند و در خاموش‌کردن آتش به او کمک کنند. 🔸وقتی به خانه رسیدند، با کباب گوسفند و نوشیدنی‌های رنگارنگ از آن‌ها پذیرایی شد. 🔹پادشاه از وزیر خود پرسید: چرا دوستان و نزدیکانت را دعوت نکردی!؟ 🔸وزیر گفت: این‌ها دوستان ما هستند. کسانی که شما آن‌ها را دوست و خویشاوند می‌پنداشتید، حتی حاضر نشدند یک سطل آب هم روی خانه آتش‌گرفته ما بریزند. 💢 بیگانه اگر وفا کند، خویشِ من است... ‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎ ❁❅❁❅❁❅❁❅❁ 🔵 کانال(بله) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://ble.ir/fsaran_nghelab313
🔆 ✍ شکر رحمت کن که رحمت در پی است 🔹 شخصی تعریف می‌کرد که یکی از دوستانم مدتی سردرد عجیبی داشت و مشکوک به بیماری خطرناک مغزی بود. 🔸 دکتر برای او آزمایش‌هایی نوشت. 🔹 بعد از تحمل استرس طولانی و صرف هزینه زیاد، برای گرفتن نتیجه آزمایش‌ به شفاخانه رفتیم. چشمان و قلبش می‌لرزید. 🔸 متصدی آزمایشگاه جواب آزمایش را به ما داد و گفت: شکر خدا چیزی نیست. 🔹 دوستم از خوشحالی از جا پرید. انگار تازه متولد شده. رفت بسته شکلاتی خرید و با شادی در بیمارستان پخش کرد. 🔸 متصدی آزمایشگاه به من هم کاغذ سفیدی داد و گفت: این هم نتیجه آزمایش تو! چیزی نیست شکر خدا تو هم سالم هستی! 🔹 از این کار او تعجب کردم! 🔸 متصدی که مرد عارفی بود، گفت: وقتی دوستت فهمید سالم است، خیلی خوشحال شد و اصلا به خاطر هزینه‌ها و زمانی که برای این موضوع گذاشته، ناراحت نشد. 🔹 پس من و تو هم قدر سلامتی‌مان را بدانیم و با صرف هزینه‌ای کم در راه خدا، با زبان و‌ در عمل شکرگزار باشیم که شکر نعمت باعث دوام و‌ ازدیاد نعمت است. 💠 و نعمت‌های پروردگارت را بازگو کن. (ضحی:۱۱) ❁❅❁❅❁❅❁❅❁ 🔵 کانال(بله) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://ble.ir/fsaran_nghelab313
✍ برای هیچ چیز در زندگی، غمگین مباش ۱. کار سختی که تو داری، آرزوی هر بیکاری است. ۲. فرزند لجبازی که تو داری، آرزوی هر کسی است که بچه‌دار نمی‌شوند. ۳. خانه کوچکی که تو داری، آرزوی هر کرایه‌نشینی است. ۴. دارایی کم تو، آرزوی هر بدهکاریست. ۵. سلامتی تو، آرزوی هر بیماریست. ۶. لبخند تو، آرزوی هر مصیبت‌دیده‌ای است. ۷. پوشیده ماندن گناهانت، آرزوی هر کسی است که گناهش فاش شده ‌و می‌گوید ای کاش گناهمان فاش نشده بود و دیگر انجامش نمی‌دادیم. ۸. حتی گناه نکردنت، آرزوی بعضی از گناهکاران است که می‌گویند ای کاش ما هم می‌توانستیم دست از گناه برداریم و تو خیلی چیزها داری که مردم آرزویش را دارند! 🔰 بیشتر به داشته‌هایت بیندیش تا نداشته‌هایت و به‌خاطرشان خدا را شکر کن. ❁❅❁❅❁❅❁❅❁ 🔵 کانال(سروش) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* splus.ir/afsaran__313 ❁❅❁❅❁❅❁❅❁ 🔵 کانال(ایتا) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://eitaa.com/joinchat/2070216742Cfb46d21fc0 ❁❅❁❅❁❅❁❅❁ 🔵 کانال(بله) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://ble.ir/fsaran_nghelab313
🔆 ✍ صدقه دهید چون کفن بدون جیب است 🔹مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین می‌آورد تا آن را برای روز عید، قربانی کند. 🔸گوسفند از دست مرد جدا شد و فرار کرد. مرد شروع کرد به دنبال‌کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد. 🔹عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در می‌ایستاد و منتظر می‌ماند تا کسی غذا و صدقه‌ای را برایشان بگذارد و او هم بردارد. همسایه‌ها هم به آن عادت کرده بودند. 🔸هنگامی که گوسفند وارد حیاط شد، مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد. ناگهان همسایه‌شان ابومحمد را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده. 🔹زن گفت: ابومحمد! خداوند صدقه‌ات را قبول کند. 🔸او خیال کرد که مرد گوسفند را به‌عنوان صدقه برای یتیمان آورده. 🔹مرد هم نتوانست چیزی بگوید، جز اینکه گفت: خدا قبول کند، خواهرم! مرا به‌خاطر کم‌کاری و کوتاهی در حق یتیمانت ببخش. 🔸بعد مرد رو به قبله کرد و گفت: خدایا ازم قبول کن. 🔹روز بعد مرد بیرون رفت تا گوسفند دیگری را بخرد و قربانی کند. 🔸کامیونی پر از گوسفند دید که ایستاده. گوسفندی چاق و چنبه‌تر از گوسفند قبلی انتخاب کرد. 🔹فروشنده گفت: بگیر و قبول کن و دیگر باهم منازعه نکنیم. 🔸مرد گوسفند را برد و سوار ماشین کرد. برگشت تا قیمتش را حساب کند. 🔹فروشنده گفت: این گوسفند مجانی است و دلیلش هم این است که امسال خداوند بچه‌گوسفندان زیادی به من ارزانی کرد. نذر کردم اگر گوسفندان زیادی داشتم به اولین مشتری که به او گوسفند بفروشم، هدیه باشد. پس این نصیب توست. ❁❅❁❅❁❅❁❅❁ 🔵 کانال(بله) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://ble.ir/fsaran_nghelab313
🔆 ✍ به خودت بیا رفیق! 🔹یه جوری زندگی نکن که هم دنیات خراب بشه، هم آخرتت. 🔸اگه شب بخوابی، صبح بلند نشی چی؟ این‌جوری می‌خوای بری به ملاقات رحمان؟ 🔹اگه وسط گناه یه‌هو قلبت وایسته، سکته کنی چی؟ این‌جوری می‌خوای از دنیا بری؟ 🔸مگه نمی‌دونی قلب آدم یه لحظه ایست می‌کنه و کار تموم می‌شه؟ چه تضمینی وجود داره موقع گناه ایست‌ قلبی نکنی؟ 🔹اگه وسط گناه یه‌هو خبر مرگ عزیزت رو بدن چی؟ چه‌جوری بعدش می‌تونی خودتو ببخشی؟ 🔸بیدار شو قبل از اینکه بیدارت کنن. نذار اتفاق خیلی بدی تو زندگی‌ات بیفته که همه‌چی‌ات رو از دست بدی بعدش بیدار بشی. 🔹نکن این کارو. خودتو به خواب نزن. کارای غلطت رو بذار کنار. نذار روزگار به زور تغییرت بده، وگرنه خیلی بدجور می‌زنه آدمو روزگار. 🔸از گناه‌هات خودتو ایمن ندون. حداقل برای زندگی در ابدیت گناه نکن. بمیریم دیگه کار تموم به‌خدا. هیچ راهی برای بازگشت وجود نداره. 🔹پس قدر ثانیه به ثانیه این دنیا رو بدون. برای ترک گناه‌هات تلاش کن تا آخرتت خراب نشه و شرمنده خدا و اهل‌بیت نشی. 🔸به خودت بیا رفیق! ❁❅❁❅❁❅❁❅❁ 🔵 کانال(بله) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://ble.ir/fsaran_nghelab313
🔆 ✍ غرور انسان را نابود می‌کند 🔹شخص مغروری از روی غرور به نابینایی گفت: مشهور است خداوند هر نعمتی را که از روی حکمت از بنده‌ای می‌گیرد، در عوض نعمتی دیگر می‌دهد، چنان‌که شاعر گوید: 🔸«چو ایزد ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری» 🔹حال بگو بدانم خدا به‌جای نابینایی چه نعمتی به تو داده است؟ 🔸نابینا فوراً گفت: چه نعمتی بالاتر از اینکه روی تو را نبینم! 🔹به این ترتیب، پاسخ آن عیب‌جوی مغرور را داد و او را سرافکنده ساخت. ❁❅❁❅❁❅❁❅❁ 🔵 کانال(بله) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://ble.ir/fsaran_nghelab313
🔆 ✍ برای مهربانی‌هایتان منتظر جبران نباشید 🔹«رابرت داوینسن» قهرمان مشهور گلف، وقتی در یک مسابقه قهرمان شد، زنی به‌ سویش دوید و گفت: بچه‌ام مریضه، به من کمک کن وگرنه می‌میره! 🔸رابرت بلافاصله همه پولی رو که برنده شده بود به اون زن داد. 🔹هفته بعد یکی از مقامات ورزش گلف با رابرت تماس گرفت و به او گفت: خبر بدی برات دارم، اون زن کلاهبردار بود و اصلا ازدواج نکرده که بچه مریض داشته باشه. 🔸رابرت داوینسن در پاسخ گفت: اینکه خبر خیلی خوبیه، یعنی بچه‌ای مریض نبوده که در حال مرگ باشه، خدا رو شکر! 🔹دنیا رو انسان‌هایی زیبا می‌کنند که بی‌هیچ توقعی مهربانند. ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 🔵 کانال(روبیکا) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://rubika.ir/fsaran_nghelab313 ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 🔵کانال(بله) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://ble.ir/fsaran_nghelab313 ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 🔵 کانال(سروش) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* splus.ir/afsaran__313 ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 🔵 کانال(ایتا) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://eitaa.com/joinchat/2070216742Cfb46d21fc0
🔆 ✍ دنیایی پر از قضاوت 🔹در دنیای قضاوت‌ها، تنها به این نکته توجه می‌شود: دیگران بر اساس نظر ما چگونه‌اند؟! 🔸فردی در ترافیک جلوی ما بپیچد: «احمق» ما که جلوی دیگران بپیچیم: «زرنگ» 🔹کسی جواب تلفن ما را ندهد: «بی‌معرفت» ما که جواب ندهیم: «گرفتار» 🔸فرد بلندتر از ما: «دراز» فرد کوتاه‌تر از ما: «کوتوله» 🔹همکار جزئی‌نگر: «ایرادگیر و وسواسی» ما جزءنگرتر باشیم، او می‌شود: «شلخته و بی‌نظم» 🔸فردی لیوان آب ما را ریخت: «کور» پای ما به لیوان دیگری خورد: «شعور» ندارند که لیوان را سر راه قرار داده‌اند. 🔹و مواردی از این دست که بسیارند. 🔸دنیای قضاوت‌ها یعنی تحلیل رفتار و گفتار دیگران بر اساس نیازها و ارزش‌های خودمان. ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 🔵 کانال(روبیکا) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://rubika.ir/fsaran_nghelab313
🔆 ✍ فقط خدا روزی‌رسان است 🔹هارون‌الرشید به بهلول گفت: مى‌خواهم روزى تو را مقرر كنم تا فكرت آسوده باشد. 🔻 بهلول گفت: مانعى ندارد ولى سه عیب دارد! ۱. نمى‌دانى به چه چیزى محتاجم تا مهیا كنى؛ ۲. نمى‌دانى چه وقت مى‌خواهم؛ ۳. نمى‌دانى چه قدر مى‌خواهم. 🔸ولى خداوند هر سه این‌ها را مى‌داند. 🔹با این تفاوت كه اگر خطایى از من سر بزند تو حقوقم را قطع خواهى كرد ولى خداوند هرگز روزى بندگانش را قطع نخواهد کرد. ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 🔵 کانال(روبیکا) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://rubika.ir/fsaran_nghelab313 ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 🔵کانال(بله) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://ble.ir/fsaran_nghelab313 ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 🔵 کانال(سروش) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* splus.ir/afsaran__313 ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 🔵 کانال(ایتا) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://eitaa.com/joinchat/2070216742Cfb46d21fc0
🔆 ✍ به آنچه می‌دانی، عمل کن 🔹روزی دوستی قدیمی، عارف بزرگی را در نماز عید فطر دید. 🔸پس از احوالپرسی و خوش‌وبش از عارف پرسید: ای شیخ، ما هم‌کلاس و هم‌مکتب بودیم؛ هر آنچه تو خواندی، من هم خواندم. استادمان نیز یکی بود، حال تو چگونه به این مقام رسیدی و من چرا مثل تو نشدم؟ 🔹عارف گفت: تو هرچه شنیدی؛ اندوختی و من هرچه خواندم؛ عمل کردم. ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 🔵 کانال(روبیکا) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://rubika.ir/fsaran_nghelab313 ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 🔵کانال(بله) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://ble.ir/fsaran_nghelab313 ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 🔵 کانال(سروش) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* splus.ir/afsaran__313 ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 🔵 کانال(ایتا) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://eitaa.com/joinchat/2070216742Cfb46d21fc0
🔆 گاهی یک حرکت کوچک می‌تواند دنیای بزرگ یک نفر را عوض کند جنایتکاری که یک آدم را کشته بود، در حال فرار و آوارگی با لباس ژنده و پر گردوخاک و دست‌و‌صورت کثیف و خسته و کوفته به یک دهکده رسید. چند روزی چیزی نخورده و بسیار گرسنه بود. جلوی یک مغازه میوه‌فروشی ایستاد و به پرتقال‌های بزرگ و تازه خیره شد، اما بی‌پول بود. به‌خاطر همین دودل بود که پرتقال را به‌زور از میوه‌فروش بگیرد یا آن را گدایی کند. دستش توی جیبش تیغه چاقو را لمس می‌کرد که به یک‌باره پرتقالی را جلوی چمشش دید. بی‌اختیار چاقو را در جیب خود رها کرد و پرتقال را از دست مرد میوه‌فروش گرفت. میوه‌فروش گفت: بخور نوش جانت، پول نمی‌خواهم. سه روز بعد آدمکش فراری باز در جلوی دکه میوه‌فروش ظاهر شد. این دفعه بی‌آنکه کلمه‌ای ادا کند، صاحب دکه فوراً چند پرتقال را در دست او گذاشت. فراری دهان خود را باز کرد. گویی می‌خواست چیزی بگوید. ولی نهایتاً در سکوت پرتقال‌ها را خورد و با شتاب رفت. آخر شب صاحب دکه وقتی که بساط خود را جمع می‌کرد، صفحه اول یک روزنامه به چشمش خورد. میوه‌فروش وقتی که عکس توی روزنامه را شناخت، مات و متحیر شد. عکس همان مردی بود که با لباس‌های ژنده از او پرتقال مجانی می‌گرفت. زیر عکس او با حروف درشت نوشته بودند قاتل فراری و برای کسی که او را معرفی کند نیز مبلغی به‌عنوان جایزه تعیین کرده بودند. میوه‌فروش بلافاصله شماره پلیس را گرفت. پلیس‌ها چند روز متوالی در اطراف دکه در کمین بودند. سه‌چهار روز بعد مرد جنایتکار دوباره در دکه میوه‌فروشی ظاهر شد. با همان لباسی که در عکس روزنامه پوشیده بود. او به اطراف نگاه کرد. گویی متوجه وضعیت غیرعادی شده بود. دکه‌دار و پلیس‌ها با کمال دقت جنایتکار فراری را زیرنظر داشتند. او ناگهان ایستاد و چاقویش را از جیب بیرون آورده و به زمین انداخت و با بالا نگه‌داشتن دو دست خود، به‌راحتی وارد حلقه محاصره پلیس شده و بدون هیچ مقاومتی دستگیر شد. موقعی که داشتند او را می‌بردند زیر گوش میوه‌فروش گفت: آن روزنامه را من پیش تو گذاشتم، برو پشتش را بخوان. سپس لبخندزنان و با قیافه کاملاً راضی سوار ماشین پلیس شد. میوه‌فروش با شتاب آن روزنامه را بیرون آورد. در صفحه پشتش چند سطر دست‌نویس را دید که نوشته بود: من دیگر از فرار خسته شدم. از پرتقالت متشکرم. هنگامی که داشتم برای پایان‌دادن به زندگی‌ام تصمیم می‌گرفتم، نیک‌دلی تو بود که بر من تاثیر گذاشت. بگذار جایزه پیداکردن من، جبران زحمات تو باشد. ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 🔵 کانال(روبیکا) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://rubika.ir/fsaran_nghelab313
🔅 ✍ هیچ‌وقت خودت رو با دیگری مقایسه نکن 🔹یکی تو ۲۳سالگی ازدواج می‌کنه و اولین بچه‌شو ۱۰ سال بعد به دنیا میاره، اون‌یکی ۲۹سالگی ازدواج می‌کنه و اولین بچه‌شو سال بعدش به دنیا میاره. 🔸یکی ۲۵سالگی فارغ‌التحصیل می‌شه ولی پنج سال بعدش کار پیدا می‌کنه، اون‌یکی ۲۹سالگی مدرکشو می‌گیره و بلافاصله کار مورد علاقه‌شو پیدا می‌کنه. 🔹یکی ۳۰سالگی رئیس شرکت می‌شه و در ۴۰سالگی فوت می‌کنه، اون‌یکی ۴۵سالگی رئیس شرکت می‌شه و تا ۹۰سالگی عمر می‌کنه. 🔸تو نه از بقیه جلوتری نه عقب‌تر. تو توی زمان خودت و با شرایط خودت زندگی می‌کنی. 🔹پس آرام باش، از زندگی لذت ببر و خودت را با دیگری مقایسه نکن. ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 🔵 کانال(سروش) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* splus.ir/afsaran__313 ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 🔵 کانال(ایتا) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://eitaa.com/joinchat/2070216742Cfb46d21fc0
🔅 ✍ خدایا، حواست بهم باشه 🔹خلبان‌ها یه کُدی دارن به اسم «کد ۷۶۰۰». مال وقتیه که دیگه نمی‌شه چیزی گفت. 🔸معنی‌اش اینه: برج مراقبت من نمی‌تونم حرف بزنم اما تو حواست بهم باشه و راهنمایی‌ام کن! 🔹تو وقتی که بغض داری و نمی‌تونی حرف بزنی، به خدا بگو: «خدایا کد ۷۶۰۰» 🔸یعنی بغض نمی‌ذاره حرف بزنم و دارم تو این حجم غم، عمیقا غرق می‌شم، اما... 🔹تو حواست بهم باشه. ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 📱 کانال(روبیکا) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://rubika.ir/fsaran_nghelab313 ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 📱 کانال(بله) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://ble.ir/fsaran_nghelab313
🔅 ✍ کجای زندگی باید تلاش کرد 🔹موتور کشتی بزرگی خراب شد. مهندسان زیادی تلاش کردند تا مشکل را حل کنند اما هیچ‌کدام موفق نشدند! 🔸سرانجام صاحبان کشتی تصمیم گرفتند مردی را که سال‌ها تعمیرکار کشتی بود، بیاورند. 🔹وی با جعبه ابزار بزرگی آمد و بلافاصله مشغول بررسی دقیق موتور کشتی شد. دو نفر از صاحبان کشتی نیز مشغول تماشای کار او بودند. 🔸مرد از جعبه ابزارش آچار کوچکی بیرون آورد و با آن به آرامی ضربه‌ای به قسمتی از موتور زد. بلافاصله موتور شروع به کار کرد و درست شد. 🔹یک هفته بعد صورت‌حسابی ۱۰هزار دلاری از آن مرد دریافت کردند. 🔸صاحب کشتی با عصبانیت فریاد زد: او واقعا هیچ کاری نکرد! ۱۰هزار دلار برای چه می‌خواهد بگیرد؟ 🔹بنابراین از آن مرد خواستند ریز صورت‌حساب را برایشان ارسال کند. 🔸مرد تعمیرکار نیز صورت‌حساب را این‌طور برایشان فرستاد: ضربه‌زدن با آچار، ۲ دلار و تشخیص اینکه ضربه به کجا باید زده شود، ۹۹۹۸ دلار. 🔹و ذیل آن نیز نوشت: تلاش‌کردن مهم است. اما دانستن اینکه کجای زندگی باید تلاش کرد می‌تواند همه چیز را تغییر بدهد. ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 📱 کانال(تلگرامی) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://t.me/Afsaran_Enghelab313
🔅 ✍ گاهی به نعمت‌هایمان عادت می‌کنیم 🔹مردی از خانه‌اش راضی نبود، از دوستش که بنگاه املاک داشت خواست تا خانه‌اش را بفروشد. 🔸دوستش یک آگهی نوشت و آن را بدین صورت برایش خواند: خانه‌ای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته، تراس بزرگ مشرف به کوهستان، اتاق‌های دلباز و پذیرایی و ناهارخوری وسیع. 🔹صاحب‌خانه تا متن آگهی را شنید، گفت: این خانه فروشی نیست. در تمام مدت عمرم می‌خواستم جایی داشته باشم مثل این خانه‌ای که تو تعریفش را کردی. 🔸خیلی وقت‌ها نعمت‌هایی که در اختیار داریم را نمی‌بینیم چون به بودنشان عادت کرده‌ایم و بعد از ازدست‌دادنشان تازه به ارزش آن‌ها پی می‌بریم. ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 📱 کانال(تلگرامی) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://t.me/Afsaran_Enghelab313 ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 📱 کانال(سروش) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* splus.ir/afsaran__313 ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 📱 کانال(ایتا) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://eitaa.com/joinchat/2070216742Cfb46d21fc0
🔅 ✍️ عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی 🔹مردی به‌سرعت و چهارنعل با اسبش می‌تاخت. اين طور به نظر می‌رسيد که جای بسيار مهمی می‌رود. 🔸مردی که کنار جاده ايستاده بود، فرياد زد: کجا می‌روی؟ 🔹مرد اسب‌سوار جواب داد: نمی‌دانم، از اسب بپرس! 🔸و اين داستان زندگی خيلی از ماست. سوار بر اسب عادت‌هايمان می‌تازیم، بدون اينکه بدانیم کجا می‌رویم. 🔹وقت آن رسيده که کنترل افسار را به دست بگيريم و زندگی‌مان را در مسير رسيدن به جایی قرار دهيم که واقعاً می‌خواهيم به آنجا برسيم. ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 📱 کانال(تلگرامی) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://t.me/Afsaran_Enghelab313 ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 📱 کانال(سروش) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* splus.ir/afsaran__313 ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 📱 کانال(ایتا) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://eitaa.com/joinchat/2070216742Cfb46d21fc0
🔅 ✍ چیزهایی که برای خدا مهم هستند 🔹خداوند نمی‌پرسد: چه ماشینی سوار می‌شدید؟ 🔸بلکه می‌پرسد: چند پیاده را سوار کردید؟ 🔹خداوند نمی‌پرسد: مساحت منزلتان چقدر بوده؟  🔸بلکه می‌پرسد: در آن خانه به چند نفر خوش‌آمد گفتید؟ 🔹خداوند نمی‌پرسد: در کمد خود چه لباس‌هایی داشتید؟ 🔸بلکه می‌پرسد: به چند نفر لباس پوشاندید؟ 🔹خداوند نمی‌پرسد: بیشترین حقوق دریافتی شما چقدر بوده است؟ 🔸بلکه می‌پرسد: با آن پول چقدر به دیگران کمک کردید؟ 🔹خداوند نمی‌پرسد: عنوان شغلی شما چه بود؟ 🔸بلکه می‌پرسد: چقدر سعی کردید با بیشترین توانتان بهترین کار را انجام دهید؟ 🔹خداوند نمی‌پرسد: در همسایگی چه کسی زندگی می‌کردید؟ 🔸بلکه می‌پرسد: چه رفتاری با همسایگانتان داشتید؟ 🔹خداوند نمی‌پرسد: چند دوست داشتید؟ 🔸بلکه می‌پرسد: با دوستانتان چگونه رفتار کردید؟ 🔺خداوند درمورد رنگ پوستتان نمی‌پرسد، بلکه از شخصیت شما سوال می‌کند. ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 📱 کانال(تلگرامی) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://t.me/Afsaran_Enghelab313
🔅 ✍️ هیچ‌کس را دست‌کم نگیر 🔹ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎﯼ ﻧﯿﺸﺎﺑﻮﺭ ﻣﺸﻐﻮل گذﺭﺍﻧﺪﻥ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺧﺪﻣﺖ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭ ﺳﭙﺎﻩ ﺑﻬﺪﺍﺷﺖ ﺑﻮﺩﻡ. 🔸ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ، ﺑﻪ‌ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﮐﺘﺮ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩﺍﯼ می‌گذشتیم ﮐﻪ ﺩﯾﺪیم ﯾﮏ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﭼﻮب‌دستش ﺭﺍ ﺗﮑﺎﻥ می‌دهد ﻭ ﺑﻪﺳﻤﺖ ﻣﺎ می‌دود! 🔹ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﺎﺧﺘﻨﺪ. ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ. 🔸ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﻧﻔﺲﻧﻔﺲﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪﺍﯼ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎﯼ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺳﻪ‌ﺭﻭﺯﻩ ﺑﯿﻤﺎﺭﻩ. 🔹ﺑﻪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﺎ ﺩﺭﺏ ﻋﻘﺐ ماشین ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﻋﻘﺐ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻧﺸﺴﺖ. 🔸ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺭﺍﻩ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﺩﯾﺸﺐ ﺍﺯ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﻣﺸﻬﺪ ﺁﻣﺪم ﻭ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺭﺳﯿﺪم ﻭ ﺩﯾﺪم ﻣﺎﺩﺭم ﻣﺮﯾﺾ اﺳﺖ! 🔹ﻣﻦ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺯﯾﺮﭼﺸﻤﯽ ﺑﻪﻫﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺧﻨﺪﻩای ﻣﺮﻣﻮﺯﺍﻧﻪ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺑﻪﻫﻢ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﭼﻮﭘﻮﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﺮﺳﯿﻢ، ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﮐﻼﺱ می‌ذاره! 🔸ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺩﮐﺘﺮ ﻣﻌﺎﯾﻨﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺳﺮﻣﺎﺧﻮﺭﺩﮔﯽ ﺩﺍﺭد. ﺩﺍﺭﻭ ﻭ ﺁﻣﭙﻮﻝ ﺩﺍﺩﯾﻢ. یک‌دفعه ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﺳﺮ ﺯﺩﯾﻢ ﻭ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺧﻮﺏ ﺷﺪ. 🔹ﺩﻭﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﯾﻢ. 🔸ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﯾﮏ ﺗﻘﺪﯾﺮﻧﺎﻣﻪ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﻭﺯﯾﺮ ﺑﻬﺪﺍﺭﯼ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ نوشته: ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﭘﻠﯽ‌ﺗﮑﻨﯿﮏ ﺗﻬﺮﺍﻥ را ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ ﻧﻤﻮﺩﻩﺍﯾﺪ، ﺗﺸﮑﺮ می‌کنیم! 🔹ﻣﻦ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ، ﻫﺎﺝ‌وﻭﺍﺝ ﻣﺎﻧﺪﯾﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﺪﺍﻡ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺭﺍ ﻣﺎ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩﺍﯾﻢ، ﺗﺎ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪﻫﺎﯼ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻭ ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺍﻓﺘﺎد. 🔸ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺩﮐﺘﺮ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﯾﻢ: ﻣﺎﺩﺭ، ﮐﺪﺍﻡ ﭘﺴﺮﺕ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺍﺳﺖ؟ 🔹ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮔﻔﺖ: همان که ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﻮﺩ. ﭘﺴﺮﻡ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ می‌آید، ﻟﺒﺎﺱ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ می‌پوشد ﻭ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺤﻠﯽ ﺻﺤﺒﺖ می‌کند. 💢ﻣﻦ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺷﺪﯾﻢ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻋﻬﺪ ﮐﺮﺩﻡ، هیچ‌کس ﺭﺍ ﺩﺳﺖﮐﻢ ﻧﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺻﻞ ﻭ ﺧﺎﮎ ﻭ ﺭﯾﺸﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻨﻢ.‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌ ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 📱 کانال(سروش) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* splus.ir/afsaran__313 ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 📱 کانال(ایتا) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://eitaa.com/joinchat/2070216742Cfb46d21fc0
🔅 ✍️ دارکوب‌ها را از درخت زندگی‌تان دور کنید! 🔹به دارکوب‌ها نگاه کنید. آن‌ها اَره‌برقی ندارند. مته همراهشان نیست اما تنه سخت‌ترین درخت‌ها را سوراخ می‌کنند و در دلشان لانه خودشان را می‌سازند. 🔸دارکوب‌ها با ضربه‌های سریع، کوتاه اما پشت‌سرهم درخت‌ها را سوراخ می‌کنند. آن‌ها سردرد نمی‌گیرند، خسته نمی‌شوند، تا لحظه‌ای که موفق نشوند دست از کار نمی‌کشند، نه ناامید می‌شوند و نه پشیمان. دارکوب‌ها به خودشان ایمان دارند. 🔹در زندگی هر کدام از ما دارکوب‌هایی هست که با نوک‌زدن‌های مکرر، با سماجت و بدون آنکه خسته شوند، به درونمان نفوذ می‌کنند و لانه‌شان را می‌سازند. 🔸این دارکوب‌ها خسته نمی‌شوند، به کارشان ایمان دارند و تا وقتی که پیروز نشوند، دست از آن نوک‌زدن‌های مکرر برنمی‌دارند. سردرد نمی‌گیرند، کلافه نمی‌شوند اما ما را کلافه می‌کنند. 🔹دارکوب‌های طبیعت اگر لانه می‌سازند و زندگی تازه‌ای خلق می‌کنند، دارکوب‌های زندگی فقط یک حفره سیاه خلق می‌کنند، توی دل آدم را خالی می‌کنند و بعد می‌روند سراغ درخت زندگی یک نفر دیگر و خلق یک حفره دیگر. 💢به روان آدم‌های دیگر نوک نزنیم، نیش نزنیم، ما دارکوب نیستیم، انسانیم. ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 📱 کانال(تلگرامی) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://t.me/Afsaran_Enghelab313
🔅 ✍️ هر عملی که از روی خشم باشد، محکوم به شکست است 🔹پادشاهی قصد نوشیدن آب از جويباری را داشت. شاهينش به جام زد و آب بر روی زمين ريخت. 🔸پادشاه عصبانی شد و  با شمشير به شاهين زد. 🔹پس از مرگ شاهين، پادشاه در مسير آب، ماری بسيار سمی دید که مُرده و آب را مسموم کرده بود. 🔸وی از كشتن شاهين بسيار متاثر گشت. 🔹مجسمه‌ای طلایی از شاهين ساخت و بر یکی از بال‌هايش نوشت: یک دوست هميشه دوست شماست حتی اگر كارهايش شما را برنجاند. 🔸روی بال ديگرش نوشت: هر عملی كه از روی خشم باشد، محكوم به شكست است. ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 📱 کانال(سروش) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* splus.ir/afsaran__313 ●▬▬▬▬๑🌐๑▬▬▬▬▬● 📱 کانال(ایتا) *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی* https://eitaa.com/joinchat/2070216742Cfb46d21fc0
🔅 ✍️ دوستانت را نزدیک بدار و دشمنانت را نزدیک‌تر 🔹زمانی که پسربچه‌ای ۱۱ساله بودم، روزی سه نفر از بچه‌های قلدر مدرسه جلوی من را گرفتند و کتک مفصلی بهم زدند و پولم را هم به زور ازم گرفتند. 🔸وقتی به خانه رفتم با چشمانی گریان قضیه را برای پدرم شرح دادم. 🔹پدرم نگاهی تحقیرآمیز به من کرد و گفت: من از تو بیشتر از این‌ها انتظار داشتم. واقعا که مایه شرم است که از سه پسربچه نادان کتک بخوری. فکر می‌کردم پسر من باید زرنگ‌تر از این‌ها باشد، ولی ظاهرا اشتباه می‌کردم. 🔸بعد هم سری تکان داد و گفت: این مشکل خودته، باید خودت حلش کنی! 🔹وقتی پدرم حمایتش را از من دریغ کرد تصمیم گرفتم خودم راهی پیدا کنم. 🔸اول گفتم یکی‌یکی می‌توانم از پسشان بربیایم. آن‌ها را تنها گیر می‌آورم و حسابشان را می‌رسم، اما بعد گفتم نه آن‌ها دوباره باهم متحد می‌شوند و باز من را کتک می‌زنند. 🔹ناگهان فکری به خاطرم رسید! سه بسته شکلات خریدم و با خودم به مدرسه بردم. وقتی مدرسه تعطیل شد به‌آرامی پشت‌سر آن‌ها حرکت کردم. آن‌ها متوجه من نبودند. 🔸سر یک کوچه خلوت صدا زدم: هی بچه‌ها! صبر کنید. 🔹بعد رفتم کنار آن‌ها ایستادم و شکلات‌ها را از جیبم بیرون آوردم و به هر کدام یک بسته دادم. 🔸آن‌ها اول با تردید به من نگاه کردند و بعد شکلات‌ها را از من گرفتند و تشکر کردند. 🔹من گفتم: چطور است باهم دوست باشیم؟ 🔸بعد قدم‌زنان باهم به طرف خانه رفتیم. معلوم بود که کار من آن‌ها را خجالت‌زده کرده بود. 🔹پس از آن ما هر روز باهم به مدرسه می‌رفتیم و باهم برمی‌گشتیم. به‌واسطه دوستی من و آن‌ها تا پایان سال همه از من حساب می‌بردند و از ترس دوست‌های قلدرم هیچ‌کس جرئت نمی‌کرد با من بحث کند. 🔸روزی قضیه را به پدرم گفتم. 🔹پدرم لبخندی زد و دست من را به گرمی فشرد و گفت: آفرین! نظرم نسبت به تو عوض شد. اگر آن روز من به تو کمک کرده بودم تو چه داشتی؟ یک پدر پیر غمگین و سه تا دشمن جوان و عصبانی و انتقام‌جو. 🔸اما امروز تو چه داری؟! یک پدر پیر خوشحال و سه تا دوست جوان و قدرتمند. 💢 دوستانت را نزدیک خودت نگه دار و دشمنانت را نزدیک‌تر.
🔅 ✍️ بهترین شمشیرزن 🔹جنگ‌جویی از استادش پرسید:  بهترین شمشیرزن كیست؟ 🔸استادش پاسخ داد: به دشت برو. سنگی آنجاست. به آن سنگ توهین كن. 🔹شاگرد گفت: اما چرا باید این كار را بكنم؟ سنگ پاسخ نمی‌دهد. 🔸استاد گفت: خب با شمشیرت به آن حمله كن. 🔹شاگرد پاسخ داد: این كار را هم نمی‌كنم. شمشیرم می‌شكند و اگر با دست‌هایم به آن حمله كنم، انگشتانم زخمی می‌شوند و هیچ اثری روی سنگ نمی‌گذارد. من این را نپرسیدم. پرسیدم بهترین شمشیرزن كیست؟ 🔸استاد پاسخ داد:  بهترین شمشیرزن، مثل آن سنگ می‌ماند، بی‌آنكه شمشیرش را از غلاف بیرون بكشد، نشان می‌دهد كه هیچ‌كس نمی‌تواند بر او غلبه كند. •____• پایگاه خبری افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی ╭ ╰┈➤ https://chat.whatsapp.com/J1W2tjaat2s6wiMHnmkOlu •____• پایگاه خبری افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی ╭ ╰┈➤ https://t.me/Afsaran_Enghelab313
🔅 ✍️ زندگی شبیه یک داستان است 🔹زندگی شاید شبیه به یک داستان است. گاهی زندگی داستان کوتاهی‌ست که سال‌ها خوانده می‌شود و همه از خواندنش لذت می‌برند چون پر از حرف و درس است. هرچند که گاهی داستان‌های کوتاه هیچ حرفی برای گفتن ندارند به‌جز «به دنیا آمد... از دنیا رفت». 🔹گاهی زندگی داستان بلندی‌ست که بیهوده ادامه پیدا کرده تا یک پایان خوب برای آن پیدا شود که نمی‌شود. 🔸هر انسانی نویسنده داستان زندگی خودش است. به دنیا می‌آید و شروع می‌کند به نوشتن داستان. 🔹وسط نوشتن (وسط زندگی) کم‌حوصله می‌شود، عصبی می‌شود، شاد می‌شود، عاشق می‌شود، خوب و بد را می‌بیند و اگر خوش‌شانس باشد و فرصتش تمام نشود کم‌کم داستان زندگی را یاد می‌گیرد. 🔸گاهی شرایط زندگی و اجتماع نمی‌گذارد آنچه را دوست دارد بنویسد و زندگی کند، پس شروع می‌کند به حذف‌کردن، به سانسورکردن فصل‌هایی از داستان زندگی. 🔹گاهی کسانی وارد داستان زندگی‌مان می‌شوند که مسیر داستان را عوض می‌کنند. قلم را دست می‌گیرند و آن‌ها داستان زندگی‌مان را می‌نویسند. 🔸یادمان باشد قلم زندگی‌مان را دست چه کسانی می‌دهیم. 🔹کاش برای داستان زندگی‌مان یک پایان خوب پیدا کنیم و پایان داستان همانی باشد که‌ به‌خاطر‌ آن شروع به نوشتن داستان کردیم. •________• پایگاه خبری افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی ╭ ╰┈➤ http://splus.ir/afsaran__313 •________• پایگاه خبری افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی ╭ ╰┈➤ https://eitaa.com/Afsaran_Enghelab313
🔅 ✍️ بیمارانی در دل این دنیا 🔹پزشکی می‌گفت: وارد اتاق احیا شدم. پیرمردی با چهره‌ نورانی روی تخت خوابیده بود. نگاهی به پرونده‌ او انداختم. بر وی عمل قلب انجام داده بودند که در خلال آن دچار خون‌ریزی شده بود. به همین سبب خون به برخی از قسمت‌های مغزش نرسیده و به کما رفته بود. 🔸دستگاه‌ها به او وصل بودند و با تنفس مصنوعی هر دقیقه ۹ بار نفس می‌کشید. 🔹یکی از فرزندانش کنار او بود. درباره‌اش پرسیدم، گفت پدرش سال‌هاست در یک مسجد موذن است. 🔸نگاهش کردم. دستش را تکان دادم. چشمانش را باز کردم. با او صحبت کردم. هیچ واکنشی نشان نمی‌داد. وضعیتش خطرناک بود. 🔹پسرش کنار گوشش شروع به حرف‌زدن کرد. اما او چیزی نمی‌فهمید. 🔸گفت: مادر حالش خوبه. برادرها هم حالشون خوبه. دایی از سفر برگشت. 🔹و همین‌طور با او صحبت می‌کرد. اما پیرمرد در همان وضعیت بود و عکس‌العملی نشان نمی‌داد. دستگاه تنفس هر دقیقه ۹ بار به او نفس می‌داد. 🔸ناگهان پسر در گوش پدرش گفت: مسجد مشتاق توست. به‌جز فلانی که اشتباه اذان می‌گه کس دیگه‌ای نیست که اذان بگه. جای تو توی مسجد خالیه. 🔹همین که اسم مسجد و اذان را برد، سینه‌ پیرمرد لرزید و شروع به نفس‌کشیدن کرد. به دستگاه نگاه کردم؛ نشان می‌داد که ۱۸ تنفس در دقیقه دارد. پسر اما خبر نداشت. 🔸سپس گفت: پسرعمو ازدواج کرد. برادرم فارغ‌التحصیل شد. 🔹باز پیرمرد از حرکت ایستاد و تنفس به ۹ بار در دقیقه رسید که توسط دستگاه بود. 🔸این را که دیدم پیش او رفتم و کنار سرش ایستادم. دستش را تکان دادم. چشمانش را باز کردم. هیچ حرکتی نداشت. هیچ واکنشی نشان نمی‌داد. تعجب کردم. 🔹به گوشش نزدیک شدم و گفتم: الله اکبر، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح. 🔸در همین حال دستگاه تنفس را نگاه می‌کردم. تعداد ۱۸ تنفس را در دقیقه نشان می‌داد. چه بیماری بود او! بلکه چه بیمارانی هستیم ما! 💠 «مردانی که نه تجارتی و نه خریدوفروشی آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و دادن زکات مشغول نمی‌دارد؛ از روزی می‌ترسند که دل‌ها و دیده‌ها در آن زیر و رو می‌شود. تا خدا آنان را بر اساس بهترین کاری که انجام داده‌اند، پاداش دهد و از فضل خود به آنان افزون دهد و خدا هر که را بخواهد بدون حساب روزی می‌دهد.»(نور: ۳۷و۳۸) 🔹این بود حال آن بیمار. اکنون تو ای کسی که از بیماری‌ها و دردها دوری، آیا از نعمت‌ها و فضل بی‌شمار او برخوردار نیستی؟ 🔸آیا نمی‌ترسی که فردا در برابر خداوند بایستی و به تو بگوید: بنده‌ام آیا بدن سالم به تو ندادم؟ آیا روزی‌ات را نگستردم؟ آیا بینایی و شنوایی‌ات را سالم نگرداندم؟ 🔹و تو بگویی: آری. 🔸سپس بگوید: پس چرا با نعمت‌های من معصیتم کردی؟ 💢 چه داری بگویی؟! •________• پایگاه خبری افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی ╭ ╰┈➤ http://splus.ir/afsaran__313 •________• پایگاه خبری افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی ╭ ╰┈➤ https://eitaa.com/Afsaran_Enghelab313