eitaa logo
آفتابگردان‌ها
527 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۳۹۸ فهرست کتاب‌های شاعران عضو دوره‌های مختلف در سی و دومین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران انتشارات : مجموعه شعر شعر شاعران ادوار مختلف آفتابگردانها مجموعه شعر شعر شاعران ادوار مختلف آفتابگردانها مجموعه شعر شعر شاعران ادوار مختلف آفتابگردانها مجموعه شعر شعر شاعران ادوار مختلف آفتابگردانها مجموعه شعر (۱۳۹۳) مجموعه شعر (۱۳۹۳) مجموعه رباعی (۱۳۹۴) مجموعه شعر (۱۳۹۴) مجموعه شعر (۱۳۹۵) مجموعه شعر (۱۳۹۵) مجموعه شعر (۱۳۹۶) مجموعه شعر (۱۳۹۶) مجموعه شعر (۱۳۹۶) مجموعه شعر (۱۳۹۶) مجموعه شعر (۱۳۹۷) مجموعه شعر (۱۳۹۷) مجموعه رباعی (۱۳۹۸) مجموعه رباعی (۱۳۹۸) مجموعه شعر (۱۳۹۸) مجموعه شعر (۱۳۹۸) انتشارات : مجموعه شعر (۱۳۹۷) مجموعه شعر (۱۳۹۷) انتشارات : مجموعه شعر (۱۳۹۷) مجموعه شعر (۱۳۹۷) مجموعه شعر (۱۳۹۸) مجموعه غزل (۱۳۹۸) انتشارات : مجموعه شعر (۱۳۹۲) مجموعه شعر (۱۳۹۴) مجموعه شعر (۱۳۹۷) مجموعه شعر (۱۳۹۷) مجموعه شعر (۱۳۹۸) انتشارات : مجموعه رباعی (۱۳۹۳) مجموعه شعر (۱۳۹۴) مجموعه شعر (۱۳۹۶) مجموعه شعر (۱۳۹۶) مجموعه شعر (۱۳۹۶) مجموعه شعر (۱۳۹۷) مجموعه شعر (۱۳۹۷) مجموعه شعر (۱۳۹۷) مجموعه شعر (۱۳۹۷) مجموعه شعر (۱۳۹۷) انتشارات : مجموعه شعر (۱۳۹۶) مجموعه شعر (۱۳۹۷) انتشارات : مجموعه شعر (۱۳۹۶) انتشارات : مجموعه شعر (۱۳۹۶) انتشارات : مجموعه شعر (۱۳۹۷) انتشارات : مجموعه شعر (۱۳۹۶) مجموعه شعر (۱۳۹۷) انتشارات : مجموعه تک بیت (۱۳۹۸) (گردآورنده) انتشارات : مجموعه شعر (۱۳۹۵) انتشارات : مجموعه شعر (۱۳۹۸) انتشارات : مجموعه شعر (۱۳۹۸) انتشارات : گزیده شعر (۱۳۹۸) (گردآورنده) انتشارات : مجموعه رباعی (۱۳۹۳) این فهرست در حال تکمیل شدن است... @Aftab_gardan_ha
تکیده قامتش و تکیه بر عصا نزده‌‌ست همان که غیر خدا را دمی صدا نزده‌‌ست شهید داغ حسین است و ما در این فکریم که سر به چوبه‌ی محمل زده‌‌ست یا نزده‌‌ست هنوز بر سر تل، دست روی سر دارد هنوز پای غمش ایستاده، جا نزده‌‌ست هنوز چشم به راه است ماه برگردد و قرن‌‌هاست کسی سر به خیمه‌‌ها نزده‌‌ست خوشا به شاعر اگر آتشی به دل دارد بدا بر آن قلمی که دم از شما نزده‌‌ست به پای‌‌بوسی صیدی که بین گودال است کسی شبیه تو این‌ گونه دست و پا نزده‌‌ست امید من به تو و گریه‌‌های روضه‌ی توست که چشم‌‌هام به اشک تو پشت پا نزده‌‌ست چقدر در دو جهان بی‌ سر است و بی‌ سامان توانگری که دمی سر به کربلا نزده‌‌ست @Aftab_gardan_ha
نوشت با خون که《ضاقَ صدری》، نوشت با او قرار دارم که دوستانم تمام رفتند و منتظر بی‌شمار دارم چه شام پر نور رازگونی، چه فصل سرسرد واژگونی که زمهریر است و من در آتش، بهار دارم، بهار دارم دویدم و کو به کو دویدم، به وقت شام آخرش رسیدم زیارت و جمعه و شهادت، چقدر گل در کنار دارم خوش است آئین سربه‌داری، خوش است یک عمر بی‌قراری بسوز دست و سر و تنم را، که سر به دامان یار دارم اگرچه افتد به خاک دستم، علم به دوشش همیشه هستم شهید زنده‌ست آی دشمن، هنوز من با تو کار دارم به نیزه جاری أنالحق من، به شطّ خون است زورق من شبیه خود بین این جوانان هزارها در هزار دارم @Aftab_gardan_ha
تقدیم به ای مام وطن، این چه بها، این چه بهانه‌ست؟ هر روز تو را نعش گلی بر سر شانه‌ست بر پشت تو تیغ و تبر و تیر نشسته این داغ کجا قصّه و افسون و فسانه‌ست؟ از کوه سرازیر شده خون گلی سرخ پاییز کجا فصل شکوفه‌ست و جوانه‌ست؟ ای کوه دماوند تو واگو که چه دیدی چون سنگ به سنگ تو گدازه‌ست و زبانه‌ست آتش به جگر می‌زند و شعله‌ی روح است این بیرق خون‌رنگ که بر سردرِ خانه‌ست شعر تَرِ ما، اشکِ چِکان از سر چانه لالایی ما، مویه‌رجزهای شبانه‌ست از آه گدازنده‌ی ما سخت بترسید وقتی نفس شهر پر از نوحه ترانه‌ست ما تاج شهادت به سر و روی‌سفیدیم چون《تیر غمش را دل عشاق نشانه‌ست》 《از خون عزیزان وطن لاله دمیده》 افسوس که دست تو به دامانِ خزان است @Aftab_gardan_ha
چه حرف‌های زلالی که رودهای روانند چه نورها، چه سخن‌ها که با تو در جریانند چه چشمه‌های حیاتی که از لب تو تراوید چه مهربان کلماتی که آفتابْ‌نشانند بیا و خطبه بخوان بر فراز منبر تاریخ که واژه‌های تو نهج‌البلاغه‌های جهانند اگر نگاه جهانی به دستخط تو باشد اشاره‌های تو مولا، هنوز نامه‌رسانند غزل به سجده می‌افتد در آستان کلامت که جمله های قصار تو قلّه‌های زبانند هزار دفتر اگر سیّدِ رضی بگشاید ثنای مرتبه‌ات را چکامه‌ها نتوانند تو کیستی که شبیهت نیامده‌ست به عالم تو کیستی که برایت نبوده هیچ همانند تو بوترابی و آن نفحه‌های در کلماتت به قلب‌ها همه نور و به جسم‌ها همه جانند قدم گذار در این کوچه‌های حزن و خموشی که گام‌های تو بر خاک مرده چون ضربانند چنین که درگهِ تو ذرّه‌پرور است در آفاق بعید نیست مرا هم به آسمان برسانند @Aftab_gardan_ha
یک از پیکر پاره‌ پاره‌ات می‌ترسند از دستِ پر از اشاره‌ات می‌ترسند یک روز به پای نور بر خواهی خاست از رجعت پُرستاره‌ات می‌ترسند دو سرخ است مسیر روشنت، چون لاله داغ است سر و دست و تنت، چون لاله آتش به دل سوته‌دلان خواهد زد در شعله‌ی خون شکفتنت، چون لاله سه سرداری و از سرت نمانده اثری از سرخی پیکرت نمانده اثری هر چند به روی مرگ لبخند زدی از خنده‌ی آخرت نمانده اثری چهار غمبار نشسته‌است جهان، تا وقتش سرخ است نگاه آسمان، تا وقتش یک روز میان خون به پا خواهی خاست ای داغ جگرسوز بمان تا وقتش پنج یکریز، علی‌الدوام می‌اندیشد از داغ تو صبح و شام می‌اندیشد هر قدر که گریه کرد آرام نشد این دل که به انتقام می‌اندیشد شش برخاسته‌ایم، مانده تا بنشینیم مانده‌‌ست که حجله‌ی تو را برچینیم جان‌خسته و رنج‌دیده و زخم به دوش ما پنجه به پنجه‌ی غمی سنگینیم @Aftabgardan_ha
گودال قتلگاه همین‌جاست، اینجا که جمع خون و جنون است اینجا که شروه‌خوان عزیزان، اینجا که دشت شیون و خون است تَق‌تَق صدای تیر می‌آید، جای اذان نفیر می‌آید دشمن رسیده تا لب مقتل، آه این صدای پای قشون است باید چه کرد این همه غم را؟ خون را، شهید را و حرم را شاهِ چراغ! حال دلم را از من سراغ گیر که چون است درد آمده که مرد بگرید، بر جسم‌های سرد بگرید مرهم به غیر اشک ندارد، زخمی که از شماره فزون است جز آه در بساط ندارم، آهی که کاخ ظلم بسوزد با این شرار خانه‌برانداز، دشمن به حدّ مرگ زبون است @Aftabgardan_ha
لیله‌القدری که می‌گویند در این خانه است لیله‌القدر است و خورشید همین کاشانه است این که زیر دست و پا مانده‌ست یاسی از بهشت این که افتاده‌ست در آتش، پر پروانه است شهر زیر ابر سنگین ملامت خم شده شب به شب تابوت خورشیدی به روی شانه است هر دوشنبه مویه برمی‌خیزد از دیوارها هر دوشنبه خانه‌ها گویی پریشان‌خانه است بر زمین افتادی و از چشمم افتاد این جهان بعد از این، دنیا برایم سر به سر ویرانه‌ است با غبار چادرت دارد تیمم می‌کند مرحبا بر دل، که او عاقل‌ترین دیوانه است از کجا معلوم، باشم سال‌ها در روضه‌ات؟ شاید این چای بهشتی آخرین پیمانه است @Aftabgardan_ha
نوشت با خون که «ضاقَ صدری»، نوشت با او قرار دارم که دوستانم تمام رفتند و منتظر بی‌شمار دارم چه شام پر نور رازگونی، چه فصل سرسرد واژگونی که زمهریر است و من در آتش، بهار دارم، بهار دارم دویدم و کو به کو دویدم، به وقت شام آخرش رسیدم زیارت و جمعه و شهادت، چقدر گل در کنار دارم خوش است آئین سربه‌داری، خوش است یک عمر بی‌قراری بسوز دست و سر و تنم را، که سر به دامان یار دارم اگرچه افتد به خاک دستم، علم به دوشش همیشه هستم شهید زنده‌ست آی دشمن، هنوز من با تو کار دارم به نیزه جاری أنالحق من، به شطّ خون است زورق من شبیه خود بین این جوانان هزارها در هزار دارم @Aftabgardan_ha
هدایت شده از شهرستان ادب
زنم که آینگی حُسن انتخاب من است زبان مادری‌ام شعر بی‌نقاب من است به لمس شاپرکی تازه می‌شود جانم خمیدن قد گل‌بوته‌ای عذاب من است همین تبسم آرام، چای عطرآگین همین نشاندن گل کار پر ثواب من است همین حضور، همین از نفس نیفتادن به‌روز واقعه معنای انقلاب من است سؤال می‌کنی از حاصل صبوری‌هام و خنده‌های خوش کودکم جواب من است منم که دیده به فردای روشنی دارم و چشم کودک من سوی آفتاب من است منم که می‌شکفم در زلال پاکی‌ها که خار چشم همه دشمنان حجاب من است @shahrestanadab
هدایت شده از شهرستان ادب
این آیه‌های سورۀ حشر است، هان! به گوش! در صور می‌دمند، هلا خفتگان، به هوش! بالابلندِ مأذنه‌ها با اذان خوش است زیباتر آنکه مسجدالاقصی زند خروش میدان پر از تلألو «الله اکبر» است مهلت تمام! زوزۀ بیدادها خموش! سردار! صبح سورۀ اسری دمیده است جای تو خالی است در این بزمِ نوش‌نوش طوفان شده‌ست، جان برادر! کجاستی؟ دستی برآر تا که بگیری علم به دوش بسیار زخم دیده و سر خم نکرده است جانم به استقامت این خاک سخت‌کوش این فتح ناب، از نفحات شهادت است بوی بهار می‌دهد این دشت لاله‌پوش @shahrestanadab