eitaa logo
آفتابگردان‌ها
527 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۸ رجب؛ سالروز خروج سیدالشهدا(ع) از مدینه دعای هر خسته یا حسین است، سلام هر تشنه بر حسین است قسم به تقدیر و مشیت حق، قضا حسین و قدر حسین است خبر رسید از مدینه انگار، کسی می‌آید که بی‌پناه است به راویان جهان بگویید: هنوز هم آن خبر حسین است خبر سری شد به نیزه رفته، سری است زخمیِ سنگباران سری است در بزم می‌گساران، سری است در تشتِ زر! حسین است مزن به لب‌های ناتوانش، مزن به قلب عقیله آتش مزن مزن چوب بی مروت! خبر نداری مگر حسین است؟ سه بار نام حسین بردن، سه بار جان دادن است و مردن خوشا نباشم خوشا بمیرم، دلیل مرگم اگر حسین است اگر به بالین من بیاید، شبی که جان می‌دهم بیاید چقدر زیباست جان سپردن، که آه هر محتضر حسین است @Aftabgardan_ha
به نام خدا شاعر محترم سلام لطفاً برای عضویت در باشگاه آفتاب (کانون دانش آموختگان ادوار آفتابگردانها) و بهره مندی از مزایا و برنامه های آن، دقایقی کوتاه از وقت خود را به پر کردن این کاربرگ اختصاص دهید. ⬇️ 🔗 Aftabgardanha.com/Aftab فرصت تا ساعت ۲۴:۰۰ روز چهارشنبه ۳ اسفندماه شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
فردا پنج‌شنبه چهارم اسفندماه، «انجمن صبح» محفل شعر ویژه بانوان شاعر در موسسه شهرستان ادب افتتاح می‌شود. این محفل که از ساعت ده صبح در محل موسسه شهرستان ادب برقرار خواهد شد، با حضور شاعران معاصر کشور، همچون نغمه مستشار نظامی، کبری بابایی، افسانه غیاثوند، فاطمه نانیزاد، نفیسه موسوی، علی‌محمد مودب، محمد مهدی سیار، میلاد عرفان‌پور و علی داوودی آغاز به کار خواهد کرد. @Aftabgardan_ha
هدایت شده از شهرستان ادب
زمانه خواست تو را ماضی بعید کند ضمیر مفرد غایب کند، شهید کند شناسنامۀ درد تو را کند تمدید تو را اسیر زمین، مدّتی مدید کند به دستمال نسیم آمده‌ست این پاییز که زخم‌های اناری‌ت را سپید کند میان بقچۀ عطرش نشد که دخترِ باد سپیده‌دم گلِ زخمِ تو را خرید کند زده‌ست خیمه بر این باغ، ابری از اندوه که ردّ پای تو را نیز ناپدید کند زمانه بافت لباس عزا به قامت تو که خود تهیّۀ اسباب روز عید کند زمانه خواست که در خانقاه تاول‌ها تو را مراد کند، درد را مرید کند کنون زمانۀ شاعر چه از تو بنویسد؟ خدا نصیب غزل، مصرعی جدید کند حدیث توست اگر قصه سازد از «منصور» مقام توست اگر وصف «بایزید» کند □ خدا نخواست سرت را فقط بگیرد، خواست که ذرّه‌ذرّه تمام تو را شهید کند @shahrestanadab
آفتابگردان‌ها
به نام خدا شاعر محترم سلام لطفاً برای عضویت در باشگاه آفتاب (کانون دانش آموختگان ادوار آفتابگردانها
به نام خدا شاعر محترم سلام لطفاً برای عضویت در باشگاه آفتاب (کانون دانش آموختگان ادوار آفتابگردانها) و بهره مندی از مزایا و برنامه های آن، دقایقی کوتاه از وقت خود را به پر کردن این کاربرگ اختصاص دهید. ⬇️ 🔗 Aftabgardanha.com/Aftab فرصت تا ساعت ۲۴:۰۰ روز سه‌شنبه ۹ اسفندماه تمدید شد. شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
امیدواری در نگاه روشنش پیداست بر روی لب‌هایش ندارد غیر حرف راست وقتی سرش را می‌گذارد روی زانویم حس می‌کنم دامان من بی‌انتها زیباست او خاک‌بازی می‌کند، من درس می‌گیرم دنیای خاکی بازی آدم‌فریب ماست سر می‌کشم فنجانی از چای خیالی را با چادرم در خانه گاهی خانه‌اش برپاست اسباب‌بازی‌های خود را زود می‌بخشد او دل نمی‌بندد، همین یعنی دلش دریاست مهر نماز از دست او در مشت من مخفی‌ست من این طرف هستم ولی سجاده‌ام آن‌جاست هر لحظه از این زندگی را قدر می‌داند نه شاکی از دیروز، نه دلواپس فرداست من در حرم نقاش‌باشی می‌شوم با او یک خط زیارتنامه خواندن واقعاً رویاست راه توسل را چه استادانه می‌داند گاهی نیاز خویش را با گریه باید خواست از کینه خالی کرده قلب کوچک خود را دنیای من دنیاست یا دنیای او دنیاست؟ گاهی تبش با یک دعای نور می‌خوابد عرفان مگر غیر از همین بیدارخوابی‌هاست صد بار برگردم همین تصمیم را دارم مادر شدن، مادر شدن، مادر شدن زیباست @Aftabgardan_ha
هدایت شده از شهرستان ادب
محفل شعر ویژه بانوان، انجمن صبح، فردا پنج شنبه یازدهم اسفندماه، از ساعت ده صبح، در موسسه شهرستان ادب برقرار است. @shahrestanadab
تقدیم به صدا نزدیک می‌آید، صدای پای پیغمبر جوانی می‌رسد از راه با سیمای پیغمبر به آغوش نبوت بازگردانده‌ست یثرب را تو گویی احمدی دیگر نشسته جای پیغمبر دوباره با اذانش جان گرفته رکن حنانه نهفته بین لب‌هایش دم عیسای پیغمبر نگاهش قطره قطره آیۀ «والشفع والوتر» است ندارد صوت قرآنش به جز آوای پیغمبر به هنگام نظر کردن به آن خلق نکوی او می‌افتد هر کسی یاد جوانی‌های پیغمبر شنیدن‌ها به دیدن ختم شد آن هم چه دیداری نشد برخیزد از جایش به پیش پای پیغمبر به دنیای تو اول راه می‌یابند و بعد از آن جوان‌ها انس می‌گیرند با دنیای پیغمبر @Aftabgardan_ha
هدایت شده از دل نخواهی
آفتاب‌ گردا‌ن‌ها . . کجایِ وسعتی از آفتاب گردان‌ها نشسته‌ای به تماشای ما پریشان‌ها؟! کجای این شبِ مهتاب می‌زنی لبخند به رویِ مزرعه‌ی آفتاب گردان‌ها شهیدِ باغِ اشاراتِ چشم‌های تواَند که مانده‌اند در اوصافشان غزلخوان‌ها تمامِ جاده چراغانیِ نفَس‌هایت نشسته‌اند به پا بوسی‌ات خيابان‌ها زمین قلمروِ گُل‌های آفتابیِ توست زمان پُر از هیجانِ شکوفه باران‌ها دوباره دست تکان می‌دهی از آن سو ها دوباره شورِ شگفتی‌ست در نیستان‌ها کنارِ تپه‌ی نرگس مسافری می‌خواند خوشا هوایِ تو و جشن گُل به دامان‌ها درا که تفرقه تعطیل کرده عاطفه را پرندگانِ پراکنده‌اند انسان‌ها! بهار می‌رسد از راه تازه مثلِ ظهور خوش‌ست فرصتِ گُل چيدن از فراوان‌ها . .
تقدیم به شهید مدافع امنیت لبخند تو زمینه لبخندهای ماست ای جان بخند مشتری خنده‌ات خداست دیوار اگر نباشد، جان‌سخت و استوار دنیا کجا مجال نشاط دریچه‌هاست؟ دیوارها سکوت و دعایند صبح و شام تا خانه پر نشاط و سرور است و ماجراست در کوچه چشم توست که دلواپس غمی‌ست هر جا که خانه‌ای پُرِ شادی پُرِ صفاست من شادی طلوع و غروب مدینه‌ام تو مضطرب، همیشه دلت عصر کربلاست با ذوق پا گرفتن یک ریشه، یک درخت مثل نسیم عمر تو وقف عبورهاست هر جا که غنچه‌ای شکفد، در گلوی خاک جوی ندیده‌ای است که بی حرف و ادعاست گمنام زیستی تو و امروز ای شهید نام تو پرچمی است که در بادها رهاست @Aftabgardan_ha
دعوتید به آخرین جلسه در سال ۱۴۰۱ ۲۴ اسفند ساعت ۱۷ نشانی: خیابان شریعتی - بالاتر از سه راه طالقانی - روبروی سینما صحرا - پلاک ۱۶۸ - موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب - طبقه چهارم @Aftabgardan_ha
از گوشه و کنار صدا می‌زند مرا این روزها بهار صدا می‌زند مرا خوشحالم از زمانه، از این زندگی که عشق روزی هزار بار صدا می‌زند مرا هر روز رودخانه به من فکر می‌کند هر لحظه آبشار صدا می‌زند مرا آن موی تابدار، قرار از دلم ربود آن موی تابدار صدا می‌زند مرا با من بیا و راهی این راه تازه شو با من بیا، قطار صدا می‌زند مرا @Aftabgardan_ha
مبارک است آسمانِ آبی، مبارک است آفتاب و باران خوشا جوانه، خوشا شکفتن، چه خوش خوشانی است در بهاران   بریز از منقل زمستان، هر آنچه ته‌مانده‌است از اسفند بریز تا که بترکد از شوق، بلوغِ پُر جوش شاخساران   سلام کردم به نرگسی مست، جواب از بلبلی شنیدم به جز محبّت به جز ملاحت، ندیدم از این بزرگواران   چقدر شادند غم‌فروشان، پر از هیاهو همه خموشان به باده‌ریزی و نوش‌نوشان، حواس‌جمع‌اند میگُساران   به سبزوار درخت رفتم؛ سلام کردم به جان به کف‌ها کفن‌به‌تن آمدند گل‌ها، کفن‌به‌تن ‌مثل سربداران   فقط نه این دید و بازدید است؛ فقط نه تبریک‌های عید است بهار یعنی به خود رسیدن، به رغم گمگشتِ روزگاران   بهار یعنی همین گسستن ز خویش و در خویش تازه‌گشتن بهار این است؛ ای زمستان! بهار این است؛ ای بهاران!   بهارها آمدند و رفتند ولی تو می‌مانی ای همیشه! من آمدم تا تو را ببینم؛ خودِ خودت را به من بباران! @Aftabgardan_ha
خوش آمدی به من ای جان تازه! ای رمضان! خوش آمدی به من ایمان تازه! ای رمضان! بیا که سفرهٔ دل را دوباره باز کنم سلام آب خنک! نان تازه؛ ای رمضان! به ظلمت دل من نور تازه آوردی به چشم لک زده باران تازه، ای رمضان! به شوق آمدنت هر سحر گذاشته‌ام کنار پنجره گلدان تازه، ای رمضان! برای دیدنت ای ماه، با منِ مشتاق دلی‌ست تازه و چشمانِ تازه، ای رمضان! بیا بیا نفسی تازه کن، بیا بنشین بیا عزیزم! مهمان تازه! ای رمضان! شروع کن که هوا تازه است؛ بسم الله... بیا و بگشا قرآن تازه، ای رمضان! @Aftabgardan_ha
سلام موهبت بی‌کران! خوش آمده‌ای سلام مرحمت ناگهان! خوش آمده‌ای سلام آیه‌تر از لحظه‌های جاری عمر سلام بهتر از آب روان خوش آمده‌ای سلام بر تو و بر سی سحر ستاره و نور سلام ماه پر از کهکشان خوش آمده‌ای تو ای خلاصۀ باران بی‌امان حضور تو ای چکیدۀ هفت‌ آسمان خوش‌ آمده‌ای نسیم خوش‌خبری آمد از مناره، چه خوب! وزید عطر تو بین اذان، خوش آمده‌ای بیا که باز نمک‌گیرمان کنی با عشق کنار سفرۀ خرما و نان، خوش آمده‌ای تو میهمان منی؟ یا منم که مهمانت؟ خوش آمدم به تو، ای میزبان! خوش آمده‌ای! جوانه‌ها همه چشم‌انتظار مهر تواند به باغ خشک دل ای باغبان خوش آمده‌ای برای من که پر از شرم ماه شعبانم بمان تو ای رمضانم! بمان! خوش آمده‌ای @Aftabgardan_ha
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هم‌اکنون؛ شعرخوانی حسن زرنقی از تبریز برای شهید سلیمانی؛ «قسم به عشق که مرزی نداشت میهن تو...» رهبر انقلاب: برای حاج قاسم شعرگفتن خیلی خوب و خیلی بجاست. 🏷 و اساتید ادبیات فارسی 💻 Farsi.Khamenei.ir
تقدیم به جا مانده روی خاک صحرا ردّ پايت پيچيده در گوش شقايق‌ها صدايت آن‌قدر از هجران ياران سوختی تا اين داغ سنگين کرد از دنيا جدايت دنبال عاشورا دويدی روزها را آخر رسيدی به زمين کربلايت فکه برايت نردبان آسمان‌ها يک جفت پوتين قديمی؛ بال‌هايت از سال‌های جنگ مینی منتظر بود تا خويش را روزی بيندازد به پايت چشمت منوّر شد به ديدار شهيدان ديدی خودت را گرم آغوشِ خدايت رفتی ولی فتح‌المبين‌ها هست در پیش مانده پس از تو بر زمين صدها روايت @Aftabgardan_ha
بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب مقدّر کن برایم بهترین‌ها را همین امشب برای استجابت فرصتی بهتر نخواهم یافت گره خورده‌ست إحیا با امیرالمؤمنین امشب تمام عمر با خود، گرمِ جنگی تن به تن بودم به دیدارت می‌آیم از جدالی سهمگین امشب پناهِ من همین سجاده و تسبیح و قرآن است نگاهی کن به این درماندۀ گوشه‌نشین امشب شب قدر است و جا خوش کرده بغضی در گلوی من مقدّر می‌شود آیا برایم اربعین امشب؟ به فردایم امیدی نیست، اکنون دستگیری کن همین حالا، همین حالا، همین امشب، همین امشب @Aftabgardan_ha
هدایت شده از شهرستان ادب
لهیب ذولفقارت بر تن گردن‌کشان مانده‌ست طنین خطبه‌هایت در گلوگاه زمان مانده‌ست یداللّهی و گشته دست عقل از وصف تو کوتاه گواه عجز ما انگشت‌های بر دهان مانده‌ست «سلونی» گفتی و با ریشخندی جهل پاسخ داد تو را که ردّپایت ماورای آسمان مانده‌ست مزیّن شد اذانم با تمسّک بر ولای تو شهادت می‌دهم از برکت نامت اذان مانده‌ست شب تنهایی کوفه چه بر روز دلت آورد؟ که بغضی استخوانی در گلویت هم‌چنان مانده‌ست □ یقین دارم که نزدیک است رستاخیز عشّاقت همانا فصل شورانگیزی از این داستان مانده‌ست @shahrestanadab
نسیمی پرده از داغ شتیلا بر نمی‌دارد مدارا باری از دوش مداوا بر نمی‌دارد سکوتِ کودکی مبهوتِ نعش مادرش می‌گفت چرا غم سایه از آبادی ما بر نمی‌دارد؟ من از نبش قبور پادشاهان خوب فهمیدم که دنیا از گلوی هیچکس پا بر نمی‌دارد فلسطین! مثل یوسف بگذر از ظلم برادرها خدا در چاه هم باشی نظر را بر نمی‌دارد به یاد نخل‌های بی‌ سرت خیرات خرما کن اگر چه دست خون‌آلود خرما بر نمی دارد گره خورده به ابرویت «أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّار» جهان ترسیده و چشم از تماشا بر نمی‌دارد برای کشتگانت حجله می‌بندیم حیفا را برادر قول ما قطعی‌ست، اما بر نمی دارد @Aftabgardan_ha
تو سرزمین مقدس تو باصفا بودی تو جلوه‌گاه مقامات انبیا بودی پر از ترنم یاد خداست حافظه‌ات معطر از نفس انبیاست حافظه‌ات تو سرزمین عروج و تو وادی معراج ولی به روی گلوی تو چکمۀ تاراج هوا عوض شد و بادی وزید و طوفان شد بهار دست‌خوش هجمۀ زمستان شد تفنگ کهنۀ تو خالی از فشنگ مباد در این نبرد، تو را لحظه‌ای درنگ مباد میان دست تو سنگی که هست سجیل است حریف ابرهه‌ها غیرت ابابیل است غمت مباد که زخمی‌ست دست خالی تو چرا که خیمه زده فتح در حوالی تو غمت مباد که فرعون یکه‌تاز شده‌ست که ایستادگی تو حماسه‌ساز شده‌ست اگرچه هجمۀ طغیان گرفته دریا را بزن به نیل دوباره عصای موسی را همیشه بر سر پیمان خود بمان، ای قدس بمان و سورۀ «والفتح» را بخوان، ای قدس بیا که دشمنت افتاده از نفس امروز مبارک است! رهایی، تو از قفس امروز ببین که نسل تو نسل قیام و فریاد است برای چیدن زیتون تازه آماده‌ست «رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند» در آسمان تو باران نور نزدیک است بایست! مژده که صبح ظهور نزدیک است @Aftabgardan_ha
بخوان که اشک بریزم کمی به حال خودم دل شکستۀ من! ای شکسته بال خودم بخوان به لهجۀ اشک و بخوان به لحن سکوت چقدر خسته‌ام از لحن قیل و قال خودم اگر رسید صدایت به شور عشق بگو مرا رها نکند لحظه‌ای به حال خودم شب معاشقه قرآن به سر بگیر و بخوان که رزق گریه بگیرم برای سال خودم قرار بود من و تو به آسمان برسیم مرا ببخش که این‌گونه خود وبال خودم شبی به لطف علی می‌رسم به صحن نجف تمام عمر، خوشم با همین خیال خودم @Aftabgardan_ha