‹اغمــٔـا›
میدونی من کیم؟
من همونی ام که
دلم نمیاد کسی ازم دلخور باشه و بخوابه
ولی خودم هر شب با هزاران فکر و ناراحتی
خوابم میبره ...(:
تنهایی برایم هیچ گاه چاره نبود ، اما دیگر راهِ حلی هم نبود ، من آنقدر شکسته بودم که در هیچ آغوشی جای نمی گرفتم:))) .
او هیچ وقت مسائل را چندان جدی نمیگرفت و من فکر میکنم ، احتمالاً همین باعث نجاتش شد !