آدمیست دیگر . !
یک روز حوصلهیِ هیچ چیز را ندارد ؛
دوست دارد بردارد خودش را هم بریزد دور . !
خسته ام ، دلمگریه میخواد ، دلگیرم
بغض دارم ، تار و تاریکم ، عصبیم
همه چی رو مخمه ، دلم ی چیزی رو میخواد ک نمیدونم چیه، از شلوغی بیزارم و از تنهایی خسته
حس میکنم دارم یخ میزنم ولی از شدت گرما دارم میسوزم
از سکوت بدم میاد از سرو صدا هم بیزار شدم این باگو فقط من دارم یا شما هم دچارشین ؟