‹اغمــٔـا›
توییت امشب:
حواستون به کاراتون باشه،خیلی چیزا با ببخشید گفتن درست نمیشه:))!
احساس بیهودگی میکردم و اگر بخواهم رک حرف بزنم حالم از همه چیز بههم میخورد ، نه من قرار بود به جایی برسم نه کل دنیا، همهمان فقط ول میگشتیم و منتظر مرگ بودیم.
متاسفانه همه فكر ميكنن اگه خبري ازمون نيست حتما دورمون شلوغه يا داريم خوش ميگذرونيم
نميدونن شايد داريم بدترين روزامونو تو تنهايي ميگذرونيم:)
از پنجره بوی سوختی می آمد ؛ انگار همین حوالی ، کسی تمام گذشتهاش را آتش زده بود ؛ جنگلی را سوزانده تا درختی را فراموش کند !