رو به سوی آن بخش از وجودم کردم که هیچکس را دوست نداشت و همانجا پناه گرفتم:))
ناامیدی خیلی وقتها نجاتت میده. دست کشیدن از تلاش الکی، آدمهای اشتباه، آسیب بیشتر، جون کندن الکی.
تولستوی از افسردگی میگوید:
حتی اگر غول چراغ جادو هم میآمد و از من میخواست هر آرزویی دارم بکنم تا برآورده سازد، باز هم نمیدانستم چه چیزی از او بخواهم.
‹اغمــٔـا›
وجودم به سمت تو خیز برمیدارد اما ظاهرم ساکت است . .
افسرده بود دلم بیهوای عشق
این بوی زلف کیست که جان میدهد به من . .
‹اغمــٔـا›
توییت امشب:
و من دریافتهام وقتی کسی تو را دوست دارد، نمیگذارد در تاریکی و رنج باقی بمانی:))!
ظرف ها را شست. چراغ آشپزخانه را خاموش کرد. همه چیز مرتب بود جز افکارش. فکرها، فکرها مجال زندگی کردن را به او نمی دادند!.