تنهایی تباهم می کند و بودن در جمع آزارم می دهد، من در مبهم ترین حالتِ این تن قرار دارم !
در هر سکوت سکوت های دیگری جان میگیرند سکوت هایی که صدای همدیگر را شنیدهاند .
‹اغمــٔـا›
میگفت:
با کسی كه عاشق بوده وارد رابطه نشین تو اوج خوشیم که باشین بوی معشوقش که بیاد میزنه زیره همهچی!..
پس از تحمل آن همه دردکسی که به مقصد میرسد،دیگر همانی نیست که به راه افتاده بود:)))