‹اغمــٔـا›
؛
کوچکتر از عشق بودم و بزرگتر از تنهایی؛ نه راهی به آغوش داشتم و نه قراری در انزوا؛ بیمیل به آنکه دوستم داشت و دوستدار آنکه میلی به من نداشت.
‹اغمــٔـا›
اونجا که تو سریال خاتون، شیرزاد میگه: نمیتونی کسی که دوسش داری رو به زور کنار خودت نگه داری..
اونجا که پوتک میگه:
دلم رفتنِ تورو کم داشت، توام که رفتی.
‹اغمــٔـا›
منآن بودم که میگفتم بههر پرسش، دوصد پاسخ کنون گرنام من پرسی، جوابش را نمیدانم . .
روزو شب خواندم برایش تا بفهمد عاشقم
کف زدو گفتا که ایول پس شماهم شاعری . .