‹اغمــٔـا›
هی نگویید رهایشکن اگر خواستخودش میاید خستهام از کلمات اگر ُممکن ُصبر ُشاید . .
لحظه جان کندنِ روح از بدن را دیدهای؟
بی توبودنها برایم دمبهدم جان کندناست . .
ما آدما فقط بلدیم بخاطر غرورمون و ترسمون از هم دوری کنیم و نگیم به بودنمون کنار هم برای حال خوب چقدر نیازمندیم...
‹اغمــٔـا›
تلخ ترین حرف میرسه به اونجا که میگی:
من کسی نبودم که نبخشم ولی تو هی ضربه زدی.