یه کتابی خوندم توش نوشته بود دیگه از فردا فراموشت میکنم.
اِسم کتابِش "نَشدنی" بود ! . .
احتیاج دارم با یکی که سلیقه ی موسیقیش شبیه منه، شب بندازیم تو جاده و هیچی نگیم، فقط آهنگ گوش کنیم..
‹اغمــٔـا›
-ولی من نمیخوام زنده بمونم،میخوام زندگی کنم؛
-من دیگه نمیتونم خوشحال باشم؛
‹اغمــٔـا›
ولی خب وقتی میخوای یه نفری رو فراموش کنی:
وقتی میخوای یه نفر که خیلی دوستش داری رو فراموش کنی، مثل این می مونه که با خودکار نوشته باشی و بخوای با پاک کن پاکش کنی یا بخوای غلط گیر استفاده کنی، شاید با پاک کن کم رنگ بشه، یا اونقد بکشی رو کاغذ که حتی کاغذ پاره بشه یا با غلط گیر روش رو بگیری که دیگه اون نوشته رو نبینی یا یه تیکه از کاغذت کنده میشه یا یه لکه روش می مونه اما بازم اثرش هست؛ هیچ وقت نمیره . .
بگذار ندانند چقدر بعضی شبها دست نوازششان را کم داشتیم اما تظاهر به قوی بودن کردیم: )!
این حرفی که امروز شنیدم واقعا درسته، میگفت; اونی که میخواد خودکشی کنه نمیخواد بمیره، بیشتر میخواد که یه جور دیگه زندگی کنه، یه جای دیگه، با یه شرایط دیگه؛