یه چیزی تو مغزم نمیذاره درست زندگی کنم،
انگار مسئول همه بدبختیام اونه،
تو سرم سنگینی میکنه و باعث میشه
قید خیلی چیزا رو بزنم و بمونم گوشه اتاقم ...
‹اغمــٔـا›
تو مرا در سکوت دوست داشتی
مثل جای پا بر روی برف؛
وقتی انتظارشو نداشتم تو اینجا بودی .
‹اغمــٔـا›
یه دیالوگی تو سریال ورست ورلد هست که میگه:
هیچوقت به هیچکس اعتماد نکن، ما انسانیم،
بالاخره یه جا ناامیدت میکنیم...
‹اغمــٔـا›
هممون توی این چنل هم دردیم
حالا شاید دلیل حال بدمون فرق داشته باشه ولی مهم اینه که هممون حالمون خرابه
کاش جاییم توی این دنیا مثل این کانال بود که همه کسایی که حالشون خوب نبود میرفتن اونجا