‹اغمــٔـا›
ی تئوری هست که میگه:
روانشناسا خودشون بیمارن و از تجربیاتشون برای جلوگیری از گسترش بیماری کسی که میاد پیششون استفاده میکنند
یعنی دیوونه ای که میتونه دیوونگیشو کنترل کنه ...
بذار از خودم بهت بگم
یه بدن پر از زخم و یه روح پر از درد…
دستایی که از عصبانیت میلرزن و یه گلو که پر بغضه.
یه مغز پر فکر، یه قلب یخ زده، یه دهن پر حرف.
#ممبرنویس
‹اغمــٔـا›
از غم تغذیه میکند غم میخورد و غم بالا میآورد. #کنجِدلِمَن
روی کاغذهای مچاله شدهی ِ گوشه ِ اتاق ..
‹اغمــٔـا›
در عطش ِ پایان دادن به فروپاشی هایش،
درد ِ متلاشی کنندهش را ؛ رویِ کاغذ بالا میآورد(!
#کنجِدلِمَن
امیدوارم تو سن شصت هفتاد سالگی یاد کارهای نکرده و آروزهای از دست رفته جوونیمون نیوفتیم و همه وجودمون پُرِ حسرت نشه:))).
خسته شده ام آنقدر گشته ام تا متنی شعری آهنگی پیدا کنم برایِ آنکه مرا درک کنید، کاش سکوت کنم و بدانید در من چه میگذرد...!